عروس آتش...

کد خبر: ۱۲۳۸۲۳۴

درخواستم را قبول کرد و ده دقیقه بعدش جلویم ترمز زد. یک تیبای سفید. ولی گل ماشین عروس داشت. گل‌هایی پژمرده و پلاسیده و شلخته. اشتباه نمی‌کردم. خودش بود پلاکش را داشتم چک می کردم که شیشه‌اش را پایین آورد: آره آقا خودمم . سوار شو. نشستم توی ماشین. کف ماشین هنوز پر از نقل‌های رنگی بود. در را بستم راه افتاد. یک عالمه حباب سوال توی کله‌ام بود و داشت می ترکید و نمی‌دانستم چه جوری یخ صحبت را بشکنم. دل را یکدله کردم و گفتم مبارکه‌!! یک آهی کشید که شیشه جلو را بخار نرمی پوشاند. گفتم اتفاقی افتاده؟ شیشه را کشید پایین سیگار نازک متفرقه‌ای بین لب‌هایش گذاشت دست لاله کرد. فندک بعد از سه تقه روشن شد . جوان با ریش سه چهار روزه همانطور که دود اولین کام را بیرون می‌داد گفت هییییی... گفتم: عروس خانم چیزی شدن ؟ اتفاقی افتاده ؟
گفت: گفتنش دردی دوا نمی کنه ! گفتم بگو ! گفت: چهارساله عاشقش بودم . کلی خانواده هامون مخالف بودن . چهار سال توی دوتا جبهه جنگیدیم که به هم برسیم . گفتم خب . گفت خونواده ها نرم شدن . خونواده اون منو دوست داشتن و خونواده من اونو . عمه بابام یه خوابی دیده بود و معتقد بود این دختر بدشگونه . همه چی رو حل کردیم . رفتیم خواستگاری بله برون گرفتیم جهیزیه شو تیکه تیکه رفتیم خریدیم . خونه اجاره کردم . قرار عروسی گذاشتیم . گفتم خب ! گفت حالا که افتادم رو دور حرف زدن نپر تو حرفام . گفتم ببخشین . ادامه داد . سالن دیدیم و پریشب عروسیمون بود . ظهر گذاشتمش آرایشگاه . غروب رفتم دنبالش که بریم تالار . خیابون رو بسته بودن، نرده ها رو کنده بودن و روش لاستیک آتیش زده بودن گیر افتادیم بین ماشینها . هرچی التماسشون کردم نشد ، نرفتن راهو وانکردن .
مهندس نمی دونی دیدن اشک یه دختر تو لباس عروس چی کار می کنه با جیگر آدم ، دوازده شب رسیدیم تالار ، نصف مهمونامون هم مونده بودن پشت ترافیک و شلوغی خرابکارا . رو پول هدیه مهمونا حساب کرده بودم، هیشکی نیومده بود . بیست و سه تومن به تالار بدهکار شدم . همون شب مادر خانومم سکته خفیف کرد افتاد بیمارستان . اون شب لاستیک کهنه نبود که وسط خیابون می سوخت ، زندگی ما بود . قشنگترین شب عمر هر کی شب عروسیشه . شب عروسی ما تباه شد . خاکستر شدیم مهندس ...
این کلمات آخر را مرد توی بغض می گفت . من سکوت بودم و سکوت . صدای رییس جمهور از رادیوی ماشین پخش می‌شد ، مردم حق اعتراض دارند .

حامد عسکری

شاعر و نویسنده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها