بازگشت

سقوط آزاد

این هفته در ستون بازگشت سراغ زنی رفتیم که با سقوط آزاد خود را از دام اعتیاد رها کرد و اجازه نداد، اعتیاد جانش را بگیرد.
کد خبر: ۱۲۳۵۱۱۵

فقط مردان نیستند که درگیر اعتیاد می‌شوند. برخی زنان هم اگر در شرایط نامطلوب قرارگیرند، مصرف‌کننده مواد مخدر می‌شوند. من زن 46 ساله‌ای هستم که 17 سال از زندگی‌ام در آتش اعتیاد شوهرم سوخت. 12 سالم بود که شوهرکردم. ما چهار خواهر و سه برادر بودیم. پدرم کارگر میدان تره و بار بود و خیلی سخت خرجی ما را می‌داد. من سومین دختر بودم و دو خواهر بزرگ‌ترم هم در سنین پایین ازدواج کرده بودند. البته به نفع پدرم هم بود. از نظر او، حکم نان‌خور اضافی را در خانه داشتیم که هر چه بیشتر در خانه می‌ماندیم، خرج پدرم هم بیشتر می‌شد. برای همین وقتی نصرت که جوان 23 ساله‌ای بود، به خواستگاری‌ام آمد پدرم مخالفتی نکرد و مادرم با جهیزیه مختصری که برایم تهیه کرده بود، مرا به خانه بخت فرستاد.
چیز زیادی از شوهرداری نمی‌دانستم و همان کارهایی را که از مادرم یاد گرفته بودم، در خانه انجام می‌دادم. دو هفته بعد شوهرم چیزی در خانه مصرف‌کرد که استشمام بوی آن باعث شد حالم بد شود. او که می‌دانست دردم چیست، مرا پای بساطش نشاند و چند دود هم به من داد. وقتی کشیدم، حالم از اول هم بهتر شد. شش ماه بعد از ازدواج‌مان، باردار شدم و اولین فرزندم را در حالی بدنیا آوردم که او هم مثل من و پدرش معتاد بود و مجبور بودم برای ساکت کردنش به او هروئین بخورانم.گاهی آن‌قدر گریه می‌کرد که کلافه می‌شدم و بچه چند ماهه را کتک می‌زدم. الان که به آن زمان فکر می‌کنم دلم آتش می‌گیرد که جگرگوشه‌ام را بخاطر اعتیادم می‌زدم.
هر چه سنم بالاتر می‌رفت، دوز مصرفم هم بالاتر می‌رفت. خانه مان پاتوق دوستان معتاد نصرت می‌شد. مواد، شوهرم را بی‌غیرت کرده بود. تا حدی‌که حتی متوجه نگاه‌های معنادار مردان به من شده بود، اما خودش را به آن راه می‌زد که انگار نمی‌بیند. تحمل هر چیزی را داشتم جز نگاه‌های ناپاک و آلوده مردان. از شوهرم طلاق گرفتم و با پولی‌که از فروش مواد داشتم، اتاقی در یکی از محلات پایین شهر اجاره و با بچه‌ام زندگی می‌کردم. یک سال بعد، با مرد دیگری هم که بعدها فهمیدم او هم معتاد است، ازدواج کردم و از چاله به چاه افتادم.
چاره‌ای نبود و باید با این شرایط می‌ساختم. مدتی بعد شوهرم را به اتهام حمل مواد مخدر دستگیر کردند. دوباره افتادم در کار موادفروشی و این بار علاوه بر مواد فروشی و مصرف هروئین، کراک هم می‌کشیدم. لجنزاری‌که با پای خودم وارد آن شده بودم،
روز به روز بیشتر مرا در خودش فرو می‌برد تا این‌که یک روز متوجه زخم‌های مرموزی شدم که روی بدنم بوجود آمده بود و پیشرفت می‌کرد. خوب می‌دانستم ته این زخم‌ها به این کجا می‌رسد و اگر نمی‌جنبیدم مرگ در انتظارم بود. به کمپ رفتم و 25 روز در آنجا بستری شدم. بدترین دردها را کشیدم. معتادانی‌که تجربه ترک مواد و سقوط آزاد( ترک ناگهانی مصرف مواد) را دارند، خوب می‌دانند چه می‌گویم، اما هر چه بود، درد ترک می‌ارزید به این‌که روزی جنازه‌ام را در خرابه یا پارک ما پیدا کنند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها