نگاهی به خوب و بد «سال دوم دانشکده من» ساخته رسول صدرعاملی

دیشب نامزدتو دیدم آوا!

رسول صدرعاملی از مهم‌ترین کارگردان‌های سینمای پس از انقلاب است که دو نقطه عطف مهم در کارنامه فیلمسازی دارد؛ اولی ملودرام گل‌های داوودی محصول سال 63 که از مشهورترین و محبوب‌ترین فیلم‌های دوره خودش بود و دیگری سه‌گانه مضمونی دختری با کفش‌های کتانی، من ترانه 15 سال دارم و دیشب باباتو دیدم آیدا در اواخر دهه 70 و اوایل 80 به‌ویژه دومین فیلم که از فیلم‌های مهم و تاثیرگذار سینمای ایران هم است. فیلم‌های بعدی صدرعاملی بعد از پایان این سه‌گانه چندان موفق نبود و جلب توجه نکرد و منتقدان و تماشاگران در مجموع روی خوشی به آنها نشان ندادند. بعد از ساخت فیلم در انتظار معجزه، صدرعاملی چند سالی از کارگردانی دور بود تا این‌که تصمیم به ساخت سال دوم دانشکده من گرفت؛ این فیلم که فیلمنامه آن را پرویز شهبازی، کارگردان فیلم‌هایی چون نفس عمیق و دربند نوشته، قصه دو دختر دوست و هم‌دانشگاهی به نام‌های مهتاب و آوا را روایت می‌کند که یکی از آنها (آوا) به دلیل مشکلات عاطفی که با نامزدش علی دارد، قرص‌های مخدر مصرف می‌کند و همین هم باعث ضایعه مغزی و به کما رفتن او در سفر دانشجویی به اصفهان می‌شود. سال دوم دانشکده من که از 10 مهر اکران شده، تا اینجا حدود 360 میلیون تومان در گیشه فروخته است. سها نیاستی، فرشته ارسطویی، علی مصفا، پدرام شریفی، بابک حمیدیان، ویشکا آسایش، شقایق فراهانی، نیلوفر خوش‌خلق و افشین هاشمی از بازیگران این فیلم سینمایی به تهیه‌کنندگی مسعود ردایی هستند.
کد خبر: ۱۲۳۲۷۶۴

متاسفانه در سینمای ایران، گاهی بالا رفتن سن کارگردان‌ها مساوی است با به‌روزنشدن و درجا زدن و فیلمسازی در دوره‌های گذشته و کم پیش می‌آید کارگردان‌های پا به سن گذاشته، به سمت خلاقیت و نوآوری و حرف تازه باشند. در حالی که در سینمای جهان، پیرمردهایی چون وودی آلن، کلینت ایست‌وود، مارتین اسکورسیزی و... همچنان فیلم‌هایی جذاب و استاندارد می‌سازند و البته به روز که آدم اگر نام فیلمساز را نداند، گمان می‌کند یک فیلمساز خلاق جوان آن فیلم را ساخته است، اما اینجا آن پیرمردی فیلمساز به معنای بدش نمایان می‌شود. این حرف، به بی‌احترامی به مقام والای پیری و کهنسالی تعبیر نشود، بلکه منظور در اینجا به یک خمودگی و درجا زدن در نویسندگی و فیلمسازی و گریز از نو شدن است.
شوق جوانی یک کارگردان میانسال
کارنامه صدرعاملی از این نظر جالب است که اتفاقا او در جوانی‌اش، فیلم‌های پیرمردی ساخته که گل سرسبد آن، گل‌های داوودی است که باوجود حضور دو جوان اول در قصه، حضور و تاثیر کهنسالان آن می‌چربید و با اثری موی سپیدکرده روبه‌رو بودیم. صدرعاملی هرچه جلوتر آمد، انگار در فیلمسازی جوان‌تر شده است، نمونه بارزش همان سه گانه مهمش درباره دختران نوجوان است که دقیق و ظریف به احوالات آنها و برخی مسائل و دغدغه‌هایشان پرداخت و ثمره این کندوکاو درست، فیلم‌هایی قابل‌ تامل و قابل قبول بود.
صدرعاملی بعد از چند فیلم ناموفق، دوباره سراغ مسیری رفت که پیشتر امتحانش را به‌خوبی در آن پس داده بود، یعنی همین دختران نوجوان و جوان. بنابراین فارغ از نتیجه نهایی و کیفیت خود فیلم، نفس ساخت یک فیلم جوانانه توسط فیلمسازی 64 ساله، قابل اشاره است. همین که صدرعاملی سعی نکرده سن و سالش را در فیلم به رخ بکشد و نصیحت کند، یک امتیاز محسوب می‌شود و همین ماجراجویی و چالش روایت قصه‌های دختران و پسران جوان، فارغ از شیوه و کیفیت پرداخت، یک آفرین و دست مریزاد دارد.
گره نه چندان محکم
سال دوم دانشکده من ایده خوبی دارد و با ایجاد یک بحران و یک گره اخلاقی، قصد روایت و ادامه قصه می‌کند، اما مشکل اینجاست که آن گره اخلاقی و بحران، نه تکیه‌گاه درستی دارد و نه به‌خوبی آد‌‌م‌های دیگر و پیرامون را درگیر می‌کند. مهتاب، از موقعیت دوست صمیمی‌‌اش آوا که در کماست، به شکلی غیراخلاقی سوءاستفاده می‌کند و خود را به علی، نامزد آوا نزدیک می‌کند. او حتی تا جایی پیش می‌رود که قرارهای عاشقانه‌اش با علی را هم به دوستش اعتراف می‌کند! مشکل اولیه اینجاست که آن رابطه حسی و عاطفی مهتاب با علی پشتوانه محکمی ندارد و به لحاظ منطقی نمی‌توان جایی برایش باز کرد. بله، عشق، منطق و حساب و کتاب سرش نمی‌شود، اما به هرحال احساس و وجدانی هست و اگر قائل به رابطه‌ای دوستانه و صمیمانه میان مهتاب و آوا باشیم که ظاهرا این‌طور است، ولی احتمالا بعید باشد که دوستی، در بدترین شرایط دوست صمیمی‌اش، دست به چنین خیانت عاشقانه‌ای بزند.
ضمن این‌که بافرض پذیرفتن این اتفاق و شکل گیری رابطه میان مهتاب و علی، نه گره آنچنانی در قصه ایجاد می‌شود و موانعی دراماتیک در این راه می‌بینیم و نه این بحران، منجر به رخدادها و حوادث بعدی در فیلمنامه می‌شود و مدام با یک نیمچه خیانت عاطفی و گزارش روزانه آن به دوست در کما مواجهیم.
مهتاب که ظاهرا از عاشق و نامزدش منصور که کنتورخوان اداره برق و اهل کار و خانواده است، می‌گذرد، در پایان و به شکلی ناگهانی و بدون پشتوانه قوی در فیلمنامه و شخصیت‌پردازی، دوباره سراغ منصور می‌رود و بعد از تمام شدن یک ترم تعلیق هم به دانشگاه برمی گردد و فیلم به جای این‌که استفاده‌ای دراماتیک و تاثیرگذار از گره اخلاقی و بحرانی کند که ایجاد کرده، به شکلی غیرمنطقی یک پایان خوش برفی را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد.
بازی‌های اغلب فراموش شدنی
صدرعاملی در همه فیلم‌های سه‌گانه‌اش، بازیگر جوانی را به سینمای ایران معرفی کرد که از این میان، ترانه علیدوستی و پگاه آهنگرانی موفق‌تر عمل کردند و بعدها بازی‌های خوب دیگری هم از آنها دیدیم. در سال دوم دانشکده من هم صدرعاملی دو دختر جوان را به سینمای ایران معرفی می‌کند: سها نیاستی و فرشته ارسطویی که اولی برای بازی در نقش مهتاب، حتی جایزه بهترین بازیگر جشنواره فیلم مسکو را هم به دست آورد. هرچند نیاستی سعی می‌کند بازی قابل قبولی ارائه کند، اما چون کلیت فیلم، در قواره آثاری چون دختری با کفش‌های کتانی و من ترانه 15 سال دارم نیست و جذابیت و انسجام آن فیلم‌ها را ندارد، بازی نیاستی هم چندان جلوه نمی‌کند.
اگر یادتان باشد در همان سه‌گانه مهم صدرعاملی، به‌جز دختران نوجوان و جوان که بازی‌های خوبی داشتند، معمولا مردان و زنانی هم بودند که در نقش‌های مکمل، حرفی برای گفتن داشتند؛ نمونه شاخص آن بازی داریوش مودبیان در دختری با کفش‌های کتانی و بازی حسین محجوب در من ترانه 15 سال دارم، بود اما در سال دوم دانشکده من نه تنها خبری از اینها نیست، بلکه بازیگران چهره و نام‌آشنای فیلم، به دلیل شخصیت‌پردازی ناقص در فیلمنامه و انتخاب‌های اشتباه، یکی از ضعیف‌ترین بازی‌های کارنامه‌شان را به نمایش می‌گذارند؛ از علی مصفا و نیلوفر خوش‌خلق تا شقایق فراهانی و ویشکا آسایش.‌

امید رحمانی

سینما

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها