هنوز باور ندارد که به اتهام قتل دستگیر شده و در حرف‌هایش تاکید دارد که دخترخاله‌اش در این قتل نقشی نداشته است. قرار بود بعد از این قتل همراه دخترخاله‌اش به خانه بخت بروند، اما هر دو روانه بازداشتگاه پلیس آگاهی شدند. سهیل در گفت‌وگو با جام‌جم به تشریح انگیزه‌اش از قتل پرداخت که در ادامه می‌خوانید.
کد خبر: ۱۲۳۱۳۴۹

چند سال داری؟
22 سال.
درس خوانده‌ای؟
کلاس اول را رفتم، اما خوشم نیامد و ترک تحصیل کردم.
چرا خوشت نیامد؟
دوست داشتم کار کنم و کمک خرج خانواده‌ام باشم.
پدرت چه کاره بود؟
باغبانی می‌کرد.
تو هم سراغ همین کار رفتی؟
ابتدا بله، اما بعد در یک کارگاه چوب‌بری مشغول به کار شدم. با پس‌اندازم با یکی از دوستانم شریک شدم و یک سوپرمارکت راه‌اندازی کردیم.
از چه زمانی با دخترخاله‌ات رابطه پنهانی داشتی؟
از حدود دو سال قبل.
چطور این رابطه شکل گرفت؟
مدتی در خانه آنها بودم و کم‌کم به او علاقه‌مند شدم.
او چند ساله بود؟
25 سال.
پس از تو بزرگ‌تر بود.
بله. سه سال.
او هم به تو علاقه داشت؟
نمی‌دانم. ولی همیشه با من درد دل می‌کرد.
ارتباطتان چطور بود؟
اغلب پیامکی بود، اما هفته‌ای یکبار هم بیرون از خانه قرار می‌گذاشتیم و به گردش می‌رفتیم.
نمی‌ترسیدید شوهرش متوجه شود؟
نه. برای این‌که کسی شک نکند، سیمکارت‌های مخفی داشتیم.
مقتول هم پسرخاله‌ات بود؟
بله. ما فرزندان سه خواهر بودیم.
از چه زمانی تصمیم به قتل گرفتی؟
حدود شش ماه قبل.
چرا؟
می‌خواستم دخترخاله‌ام را نجات دهم.
مگر گرفتار بود؟
بله. به زور در این زندگی مانده بود. شوهرش او را همیشه کتک می‌زد و خانواده‌اش هم حمایتش نمی‌کردند. حتی به صورت لفظی او را طلاق داده بود.
نقش رابین‌هود فامیل را داشتی؟
شاید، تنها امید دخترخاله‌ام به من بود.
چرا به تو امید داشت؟
چون پای درد دل‌هایش می‌نشستم.
او گفت همسرش را بکشی؟
نه. از نقشه‌ام خبر نداشت.
گفتی شش ماه قبل نقشه قتل را کشیدی، اما بررسی پرونده نشان می‌دهد دو سال پیش هم او را به‌شدت کتک زده بودی.
به خاطر این بود که به مادرم توهین کرده بود. آن زمان هنوز به دخترخاله‌ام علاقه‌مند نشده بودم.
بعد برای اجرای نقشه‌ات سلاح خریدی؟
درست است. یک روز مردی به مغازه‌ام آمد و گفت سلاح شکاری می‌فروشد. من هم یک سلاح از او خریدم. همان‌جا یک گلوله با آن شلیک کردم تا از سالم بودنش مطمئن شوم.
چند خریدی؟
یک میلیون و 500 هزار تومان.
خب درباره شب قتل بگو.
حدود ساعت 8 شب مقابل خانه دخترخاله‌ام رفتم. منتظر بودم شوهرش بیرون بیاید. بعد از نیم‌ساعت بیرون آمد. او را تعقیب کردم. به پارک رفت و چند دقیقه‌ای پیش مردی نشست. دوباره به سمت خانه بازگشت. وقتی به کوچه‌شان رسید، فاصله‌ام را نزدیک‌تر کردم. حدود یک متری او رسیده بودم که صدای پایم را شنید و برگشت.
تو را شناخت؟
نه، کلاه بافتنی روی سر و صورتم کشیده بودم و فقط چشمانم معلوم بود.
بعد چه شد؟
به سمتم حمله کرد که یک گلوله شلیک کردم. گلوله به شکمش اصابت کرد. بعد هم از محل فرار کردم.
سلاح را کجا مخفی کردی؟
داخل یک گونی گذاشتم و در رودخانه کرج انداختم.
فرار کردی؟
فرار که نه، همراه شریکم دو روز شمال رفتیم و در این مدت گوشی‌ام را خاموش کردم. می‌خواستم صحنه‌سازی کنم که وقتی قتل رخ داد شمال بودم.
چطور دستگیر شدی؟
بعد از دور روز وقتی برگشتم، فهمیدم دخترخاله‌ام بازداشت شده است. به اداره آگاهی رفتم تا او را آزاد کنم که خودم هم گرفتار شدم.
فکر می‌کردی دستگیر شوی؟
نه. نقشه‌ام حساب شده بود .
پس چطور همه چیز لو رفت؟
خاله‌ام به ماموران گفته بود که من از پسرش کینه داشتم و چند بار با پسرش درگیر شده بودم.
می‌دانی چه مجازاتی در انتظارت است؟
نه.
این رابطه ارزش آدمکشی داشت؟
می دانستم دخترخاله‌ام وقتی بفهمد شوهرش را کشتم، دیگر با من ازدواج نمی‌کند. اما من برای این‌که او را نجات دهم قتل را انجام دادم.
خب چرا تو باید دخترخاله‌ات را نجات می‌دادی؟
گفتم که کسی به فکر او نبود.
دخترخاله‌ات می‌توانست طلاق بگیرد؟
زبانی گرفته بودند اما قانونی شوهرش طلاقش نمی‌داد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها