پس از رونمایی از مستند «مادر جبهه‌ها» به سراغ سوژه اصلی این فیلم رفته‌ایم تا ببینیم چرا زهرا محمودی را به این نام می‌شناسند

مادری در خط مقدم جبهه

سخت‌ترین کار دنیاست، مادر بودن را می‌گویم. این‌که بپذیری نفس یک موجود دیگر به وجودت بسته باشد، این‌که بخواهی کنار موجود دیگری بایستی تا قد بکشد و بزرگ شود، درست مثل یک باغبان اما با موقعیتی به مراتب دشوارتر و پیچیده‌تر. کنارش بایستی تا قد بکشد اما زیستن را هم یاد بگیرد، فکر کردن را و درک کردن جهان را. چیزی که درختان و گیاهان از آن بی‌نیازند و موجب می‌شوند باغبان گل‌ها و باغچه‌ها بودن کاری شود بارها ساده‌تر از باغبان آدم‌ها بودن. مادرها می‌شوند شبیه باغبان‌ها اما گلشان رشد می‌کند و بزرگ می‌شود، ترکشان می‌کند و جهان‌های بسیاری را می‌پیماید، اما آنها همیشه همان مادران سال‌ها پیش می‌مانند، همیشه نگران گل یا گل‌هایشان خواهند بود و کنارشان... ردیف کردن این کلمات راحت است، اما مادر بودن نه. از آن دشوارتر هم این که بتوانی فکر کنی مادر تمام گل‌های جهانی و در برابر هر آدمی که می‌بینی احساس مسؤولیت کنی و بخواهی یاری‌اش کنی. بتوانی فکر کنی انسانی که مقابلت ایستاده هیچ فرقی با فرزند خودت ندارد، اما مگر شدنی است که اگر بود جهان چه جای بهتری شده بود. زنده‌یاد زهرا محمودی مادر شهید حسن اقبال، زنی 60 ساله، بلد بوده مادر همه باشد. هشت سال دوران جنگ تحمیلی را ایستاده کنار رزمنده‌ها تا مادرشان باشد، دلیل هم مستندی است درباره او که به مادر جبهه‌ها معروف است، توسط شهرام میراب اقدم ساخته و عصر روز یکشنبه در حوزه هنری رونمایی شده است. به همین بهانه رفتیم سراغ زندگی، خاطرات و حرف‌های او تا ببینیم چه شده که مادر یک شهید، مادر جبهه‌ها شده است.
کد خبر: ۱۲۳۰۹۵۲

چطور مادر جبهه‌ها شد؟
خرمشهر تازه آزاد شده بود که زهراخانم به جای دور شدن از فضای جنگ و عقب‌نشینی به سمت شهر قدم برداشت، وارد خاک خرمشهر که دیگر شده بود خونین شهر شد و هشت سال تمام یک پایش وسط میدان جنگ بود و یک پایش تهران تا مایحتاج رزمندگان را تهیه کند و خودش برایشان ببرد، چرا؟ چون فکر می‌کرد جوان 17 ساله‌ای که زیر آتش گلوله و تانک می‌جنگد، مادر می‌خواهد. مادری که وجودش بشود دلگرمی و همراهی برای ادامه ایستادگی. بعد هم به «مادر جبهه‌ها» معروف شد و حالا هم که خودش در میان ما نیست، هنوز با این عنوان در دل رزمندگان آن روزها زنده است و از او همواره به نیکی یاد می‌شود.
آن‌طور که خودش در مصاحبه‌های به جا مانده گفته است، تقریباً از اول تا آخر جنگ را در جبهه بوده و روزهای زیادی را در سردشت، سومار، پیرانشهر، مریوان، بانه، سقز و شهرهای خوزستان گذرانده است. او گفته که در کردستان گاهی تا کمر در برف فرو می‌رفته یا گاهی موقع عبور از مناطق مین‌گذاری شده دچار مشکل می‌شده اما همپای رزمندگان پیش رفته و به مسیر ادامه داده است.
او درباره دلیل این تصمیمش گفته است: «در جبهه هرکاری از دستم برمی‌آمد انجام می‌دادم، اما وظیفه اصلی‌ام توزیع مایحتاج رزمندگان بود. ما می‌دانستیم لوازمی را که در تهران مهیا می‌کنیم و می‌فرستیم مدتی طول می‌کشد تا به دست رزمنده‌ها برسد و گاهی چند وقت در انبار می‌ماند. برای همین تصمیم گرفتیم خودمان به دست‌شان برسانیم، حتی در خط مقدم!»
زنده‌یاد محمودی درباره این‌که چه شده او را مادر جبهه‌ها نامیده‌اند هم گفته است: «یادم هست یکی از رزمنده‌ها کاغذی را از جیبش بیرون آورد و پاره کرد. وقتی علتش را پرسیدم گفت شش ماه است مادرم را ندیده‌ام. احساس دلتنگی کردم و برایش نامه نوشتم. اما شما را که دیدم حس کردم مادرم به جبهه آمده و نامه را پاره کردم. از آن به بعد رزمندگان به من گفتند مادر جبهه‌ها.»
بعدتر هم آن‌قدر رفت و آمدهایش را ادامه می‌دهد که سپاه برایش کارت صادر می‌کند و او به جاهایی در جبهه می‌رود که خیلی‌ها جراتش را نداشتند. خط مقدم با جاهای دیگر برایش فرقی نداشته، هر بار به جبهه می‌رفته و باز برمی‌گشته تهران. کمک‌های مردمی را جمع می‌کرده و دوباره دست پر به جبهه می‌رفته است. بی‌آن‌که نگران جان خودش باشد، او بی‌هیچ ترسی میان آتش و خون راه رفته و مادری کرده است.
او در بخش دیگری از خاطراتش گفته است: «وقتی به منطقه می‌رفتیم و می‌دیدیم بچه‌ها کالای خاصی را احتیاج دارند که ما همراه نداریم به نزدیک‌ترین شهر برمی‌گشتیم و تهیه می‌کردیم و به دست عزیزان می‌رساندیم. مثلا در عملیات «کربلای 7» دشمن خیلی از منبع‌های آب را زده بود. ما خودمان را به کرمانشاه رساندیم و منبع آب تهیه کردیم و برایشان بردیم. بچه‌ها از این‌که برایشان لوازم می‌بردیم خیلی خوشحال می‌شدند و اظهار محبت می‌کردند.»
زنده‌یاد محمودی یا همان مادر جبهه‌ها حالا در قید حیات نیست، اما روایت خاطرات و خطرات، و اتفاقاتی که پشت سر گذاشته را در در زمان حیاتش مقابل دوربین بیان کرده و تماشای مستند «مادر جبهه‌ها» می‌تواند مرور دشواری‌هایی باشد که او پشت‌سر می‌گذارد تا مادر همه رزمنده‌ها باشد.

جنگ بدون حمایت زنان پیروز نمی‌شود
در آیین رونمایی از مستند مادر جبهه‌ها، مرتضی سرهنگی مدیر دفتر هنر و ادبیات مقاومت حوزه هنری حرف‌های جالبی درباره نقش زنان در دوران جنگ زده است. او در بخشی از سخنانش به نقش مهم زنان در دوران هشت سال جنگ تحمیلی اشاره کرده و می‌گوید: اساسا صدای جنگ با خاطرات زنان بلندتر شنیده می‌شود. در ادبیات جنگ بر خلاف باور بعضی‌ها، خاطرات یک دختر 17 ساله شناخته‌شده‌ترین کتاب جنگ ما می‌شود. «دا» مانند خط پهنی خاطرات را پهن می‌کند و در این حوزه مبدا می‌شود.
زنان بهترین راویان جنگ هستند. این نکته را هم سرهنگی بیان کرده و درباره‌اش این‌طور توضیح می‌دهد: در ادبیات جنگ، خانم‌ها به قدری پررنگ حضور دارند که آقایان رو هم پشت سر گذاشته‌اند. بهترین راوی‌ها و نویسندگان ما در این ادبیات خانم‌ها هستند. کار درباره جنگ برای خانم‌ها سخت است، زیرا جنگ تجربی است و خانم‌ها تجربه‌ای که یه مرد در جبهه ‌داشته را ندارند. اما به لحاظ احساس، تکنیک و فنی در این زمینه بسیار قوی عمل کردند. ما داریم نویسندگان زنی که در این حوزه نوشته‌اند، در صورتی که بعد از جنگ به دنیا آمده‌اند.
او تاکید می‌کند: «در جنگی اگر زن‌ها پشت مردان نباشند آن کشور در جنگ موفق نخواهد بود. ما ظرفیت بالایی برای کار در زمینه جنگ داریم.»

زینب مرتضایی فرد
فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها