در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
داستان مهدی از 26 سال پیش شروع شد، از زمانی که در یک خانواده ناشنوا به دنیا آمد. پدر و مادر او هر دو ناشنوا بودند. مادری که مادرزادی، ناشنوا به دنیا آمده و پدری که در اثر یک بیماری، ناشنوا شده است. بعدها برادر بزرگتر هم در یک تصادف ناشنوا شد. حالا او و خواهر بزرگترش تنها شنواهای خانواده هستند. خواهری که او هم مانند مهدی، مترجم است. ظریفی به ما میگوید: «من از زمان کودکی با والدینم با زبان اشاره ارتباط برقرار میکردم.»
زبان اشاره، زبان مادری
درست است که مهدی از همان ابتدا قادر به شنیدن و حرف زدن بوده است، اما او به خاطر داشتن والدین ناشنوا، زبان مادریاش زبان اشاره میشود. خودش میگوید که اول از همه زبان اشاره را آموخته و حتی فارسی حرف زدن برایش سخت بوده است. او توضیح میدهد: «مادرم خوب نمیتوانست کلمات را ادا کند و من هم چون ارتباطم تنها با او بود، کلمات را خوب ادا نمیکردم.» مهدی از اشتباه ادا کردن کلمات، خاطرهها دارد. پنج شش ساله بود که به سبزیفروشی محل میرود و به جای سبزی کوکو از سبزیفروش سبزی توتو میخواهد. او تازه آن زمان بود که متوجه شد بسیاری از کلماتی که به زبان میآورد اشتباه است. همین باعث میشود اعتماد به نفس او پایین بیاید. روحانی داستان ما تعریف میکند که بسیاری از دوستان و همکلاسیهایش به خاطر این که نمیتوانسته کلمات را خوب ادا کند، مسخرهاش میکردند. بعدها او البته خوب حرف زدن را هم یاد میگیرد، درست زمانی که همسنوسالانش میتوانستند زبان فارسی را خوب بفهمند و کلمات را به درستی ادا کنند.
مهدی البته دلیل این اتفاق را این طور تعریف میکند: «به عنوان یک کودک، ارتباطم با خانواده بود و اغلب اعضای خانواده هم ناشنوا بودند. به خاطر همین زبان اشاره را بهتر بلد بودم.» با زبان اشاره در بیرون از خانه، حرف زدن اینقدرها هم ساده نبوده است؛ بسیاری از مردم به او و والدینش با تعجب نگاه میکردند و این برای او سخت بود. مهدی توضیح میدهد که آن زمان بسیاری از مردم هنوز فرهنگ برقراری ارتباط با یک ناشنوا را نداشتند.
مترجم شدم
ارتباط محمدی با خانوادهای که سه عضوش ناشنوا بودند، ناخودآگاه او را به سمت مترجمی کشاند، هرچه باشد او رابط بین جامعه ناشنوایان و شنواهاست. همین میشود که پدر و مادرش از همان ابتدا از مهدی میخواهند که اخبار را برایشان ترجمه کند. همه چیز از همین جا شروع میشود. ظریفی توضیح میدهد: «اخبار و فیلمها زیرنویس نداشتند و والدینم از من درخواست میکردند برایشان همه چیز را ترجمه کنم.» ارتباط با جامعه ناشنوایان هم همیشه وجود داشته است. او از کودکی با پدر و بعدها با برادر بزرگتر به انجمن ناشنوایان میرفت و بعد هم که پایش به مساجد ناشنوایان باز شد، مترجمی از خانه کمکم به مترجمی برای جامعه ناشنوایان رسید. مهدی توضیح میدهد که همه فکر میکنند برگرداندن زبان فارسی به زبان اشاره کار سادهای است، حال این که این طور نیست: برخلاف آنچه عموم فکر میکنند، الفبای زبان اشاره با زبان فارسی متفاوت است. او توضیح میدهد که بسیاری از ناشنوایان به دلیل این که قادر به گوش دادن به رادیو یا تماشای فیلم نیستند و در کوچه و خیابان هم کلمات را نمیتوانند بشنوند، دایره لغات محدودی دارند و همین باعث شده که زبان ضعیفی هم داشته باشند. به نظر او شاید به خاطر همین است که بسیاری از ناشنوایان حتی نمیتوانند کتاب بخوانند. این ضعف سبب شده مترجمی و برگرداندن زبان فارسی به زبان اشاره نیز سخت باشد. چون مترجم باید زبان فارسی را با کلماتی ساده و محدود به زبان اشاره برگرداند.
به خاطر ناشنوایان طلبه شدم
نقد ظریفی و جامعه ناشنوایان هم اتفاقا به مترجمان در همین جاست. بسیاری از مترجمانی که در تلویزیون، اخبار را برای ناشنوایان ترجمه میکنند، از لغات محدود خانواده ناشنوایان اطلاعی ندارند و اخبار را تحتاللفظی ترجمه میکنند. ترجمهای که ظریفی معتقد است که برای خانواده ناشنوایان قابل فهم نیست و علاقه ظریفی به مترجم شدن و مترجم ماندن از تمام این فاصلههایی که بین جامعه ناشنوایان و جامعه شنوا وجود دارد، شکل میگیرد. مهدی تعریف میکند که با برادرش به انجمن ناشنوایان میرفته و در همانجا معلم برادرش او را به مترجم شدن تشویق میکرده است.
مهدی هر چه بزرگتر میشد، شکاف بین ناشنوایان و شنواها را بیشتر درک میکرد. یکی از همین شکافها، نبود دسترسی مناسب ناشنوایان به اطلاعات مذهبی بوده است. او توضیح میدهد: «یک زمانی من مترجم مساجد ناشنوایان بودم. ما چهار شب روحانی سخنران داشتیم و دو شب نداشتیم.» او توضیح میدهد که به خاطر دایره لغات اندک بسیاری از خانواده ناشنوایان از القاب ائمه یا برخی لغات مذهبی ناآگاه هستند و همین باعث میشود ارتباط بین روحانیون و ناشنوایان کم شود. به خاطر همین زمانی که مهدی به 18 سالگی رسید، تصمیم گرفت که طلبه شود. تصمیمی که البته ابتدا خانوادهاش با آن مخالفت کردند؛ اما بعد از این که اهداف او را فهمیدند خوشحال هم شدند. ظریفی میگوید:
«به دنیا آمدن در یک خانواده ناشنوا و درک مشکلات جامعه ناشنوایان باعث شد طلبه شوم.»
همه فکر میکردند ناشنوایم
هشت سال پیش که مهدی تصمیم گرفت طلبه شود، تنها طلبهای بود که زبان اشاره میدانست، حالا اما روحانیانی هستند که زبان اشاره یاد گرفتهاند، او البته زبان اشاره، زبان مادریاش بوده است. مهدی توضیح میدهد جامعه ناشنوایان از این که یک روحانی میتواند با زبان اشاره با آنها در ارتباط باشد، خیلی خوشحال هستند. واکنش آنها به مهدی جالب بوده است: «بسیاری از آنها حتی فکر میکردند من ناشنوا هستم. باور نمیکردند شنوا باشم.» اوج فعالیتهای او در ایام محرم و ماه رمضان است که به بسیاری از شهرها سفر میکند و در همین سفرها هم ارتباط خوبی با جامعه ناشنوایان ایجاد میکند. حالا او با بسیاری از ناشنوایان از شهرهای کشور، چه در فضای مجازی و چه در سفرهایش آشناست.
او معتقد است ناشنوایان هم بعد از این که متوجه میشوند، روحانی زبان اشاره میداند، خوشحال میشوند. داستان روحانی که مترجم ناشنوایان هم هست، اما به تبلیغ و سفر به شهرها خلاصه نمیشود. چند سالی بعد از طلبه شدن، او و انجمن ناشنوایان تصمیم میگیرند هیات عزاداری مخصوص جامعه ناشنوایان تشکیل دهند. هیاتی که تا آن زمان به این وسعت وجود نداشت و حالا به یکی از معروفترین هیاتهای عزاداری ناشنوایان تبدیل شده است.
جشنواره ناشنوایان
سنگ بنای اولیه تاسیس هیات عزاداری علمدار کربلا، هیات عزاداری ناشنوایان در مشهد و در انجمن ناشنوایان شکل گرفت. زمانی که سال 85، مهدی در اتاق انجمن نشسته بود تا این که یک مداح نیمه شنوا وارد انجمن شد. همین ورود، بهانهای میشود تا هیات عزاداری ناشنوایان شکل بگیرد.
مهدی توضیح میدهد: «بعد از آن من به عنوان روحانی سخنران با عزاداران ناشنوا تعامل کردم و مترجم مداح نیمهشنوا هم شدم.» هیاتی که نه تنها در مراسم خاص و مذهبی مانند دهه محرم، ایام فاطمیه و شهادت امام علی(ع) که در تمام مراسم مذهبی و غیرمذهبی برپاست. آن زمان هیات عزاداری علمدار کربلا اولین هیات عزاداری ناشنوایان بود. از ویژگیهای این هیات این است که به صورت هفتگی هم مراسم دارد. بعد از تاسیس هیات ناشنوایان در مشهد، بسیاری از شهرهای دیگر هم دست به کار شدند و هیات ناشنوایان راه انداختند، اتفاقی که مهدی به خاطر آنها خوشحال است. اینها البته تمام کارهایی نیست که آنها در هیات عزاداریشان انجام میدهند. اتفاقهای دیگری هم در آنجا میافتد. سه سال بعد از تاسیس هیات عزاداری ناشنوایان در مشهد، مهدی به کمک انجمن ناشنوایان، جشنواره مذهبی امام رضا(ع) را راهاندازی کرد. جشنوارهای که مخصوص ناشنوایان است. او میگوید: «ما جشنواره فجر را در زمینههای مختلف هنری و فرهنگی برای افراد شنوا داریم، اینها در حالی است که ناشنوایان هیچ جشنوارهای از خود ندارند.» و همین میشود که جشنوارهای مخصوص ناشنوایان شروع به کار کند. جشنوارهای که در آن شعر، فیلم و نقاشی ناشنوایان به رقابت گذاشته میشود. ظریفی توضیح میدهد: «ما پیشرفت را عملا در این جشنواره میبینیم.» شرکتکنندهای که ده سال پیش فیلم خوبی نساخته، حالا فیلمی میسازد قابلقبول و تحسینبرانگیز است. بهجز این ناشنوایان موفق، فرصت پیدا میکنند که به عنوان داور در این جشنواره شرکت کنند، بهعنوان مثال، ناشنوایی که در کشورهای خارجی نمایشگاه نقاشی دارد و در این جشنواره هم نقش داور را ایفا میکند. فرصتی که با وجود این هیات عزاداری و جشنواره پیش آمده است.
لیلا شوقی
جامعه
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد