آتش زدن جسد مرد جوان و نجات متهم از قصاص با گزارش پزشکی قانونی، خاطره‌ای از یکی از قضات دادسرای مشهد است
کد خبر: ۱۲۳۰۱۱۳

ماجرا برمی‌گردد به چند سال قبل؛ زمانی که پرونده‌ای به من ارجاع شد. ماجرا از این قرار بود که راننده میانسالی خودش را به پلیس می‌رساند و می‌گوید: مرد جوانی در کنار خیابان ایستاده بود و خودروام را به صورت دربستی گرفت. من هم قبول کردم. او به من گفت، مقداری وسایل دارد که می‌خواهد به خانه یکی از دوستانش ببرد. وسایلی که ما داخل بار وانتم گذاشتیم یک فرش قرمز رنگ و رو رفته وچند تکه چوب بود. بعد از آن راهی خانه دوست مرد ناشناس که خودش را رامین معرفی کرده بود، شدیم. اما آدرسی که داد، ما را به خارج از شهر برد. راننده ادامه می‌دهد: زمانی که از او علت ماجرا را پرسیدم، به من گفت خاطرات بدی از آن فرش دارد و دلش می‌خواهد آن را از بین ببرد. به همین دلیل هم در بین راه پشیمان شده و تصمیم گرفته که از دادن فرش قرمز رنگ و رو رفته به دوستش خودداری کند و تصمیم گرفته آن را در بیابان‌های اطراف مشهد آتش بزند. به او کمک کردم تا فرش را از بار ماشینم پایین بگذارد. بعد از چند لحظه او از داخل سایر وسایلی که آورده بود، ظرف بنزینی را پیدا کرد و شروع به ریختن بنزین روی فرش کرد. من که شرایط را این‌طور دیدم، ترسیدم و تصور کردم که او دارد موضوعی را مخفی می‌کند. به همین دلیل خودم را به شما رساندم.
جنازه سوخته
با اطلاعاتی که راننده میانسال داد،‌بلافاصله ماموران پلیس راهی محل مورد نظر می‌شوند. زمانی که تیم تحقیق به محل می‌رسند، فرش قرمز را در حال سوختن می‌بینند و پسر جوان که رامین نام داشت را نیز مشغول جمع کردن وسایلش تا به خانه برگردد. از آنجا که موضوع از نظر ماموران هم مشکوک بود، آنها به اطفای حریق می‌پردازند و با خاموش شدن آتش جسد مرد جوانی میان فرش قرمز پدیدار می‌شود. با کشف جسد نیمه‌سوخته، رامین بازداشت و برای تحقیقات به دادسرا منتقل شد. مرد جوان در تحقیقات گفت: مدتی قبل در پارک با فرهاد آشنا شدم، وجه مشترک من و او اعتیادمان بود. همین مساله باعث شد تا رابطه ما روز به روز بیشتر شود و او گاهی برای مصرف مواد به خانه ما می‌آمد.
مرگ ناگهانی یک معتاد
او ادامه داد: شب حادثه فرهاد به خانه‌ام آمد و با هم شروع به مصرف مواد کردیم. بعد از مدتی فرهاد خوابش گرفت و چون من هم روز پرکاری را داشتم، خوابیدم. یک ساعتی گذشت که از تشنگی از خواب بیدار شدم. آن موقع بود که متوجه شدم فرهاد نفس نمی‌کشد. اول می‌خواستم به اورژانس خبر بدهم؛ اما
چه کسی باورش می‌شد که من او را نکشته‌ام و فرهاد براثر مصرف مواد حالش بد شده و فوت کرده است.
رامین گفت: آن‌قدر ترسیده بودم که به تنها چیزی که فکر می‌کردم رها شدن از شر جسد بود. فرش قرمز رنگ و رو رفته‌ای که تنها زیرانداز خانه‌ام بود، فکری به ذهنم انداخت. جسد فرهاد را داخل فرش پیچاندم و از خانه خارج شدم. در کنار خیابان چند دقیقه‌ای ایستادم تا این‌که سر و کله خودروی وانتی پیدا شد. دربست گرفتم و به دروغ به راننده گفتم می‌خواهم فرش و وسایل را به خانه دوستم ببرم. بعد از طی مسافتی، آدرس بیرون از شهر را دادم و به محل خلوتی که رسیدیم از راننده خواستم در کنار جاده توقف کند. به او گفتم از فرش قرمز خاطره بدی دارم و از این‌که آن را به خانه دوستم ببرم پشیمان شده‌ام و می‌خواهم آن را آتش بزنم تا تمام خاطراتی که از آن دارم را فراموش کنم. نمی‌دانم راننده قسمتی از جسد را دیده بود یا این‌که به من شک کرد؛ هر چه بود لحظاتی بعد از ترک کردن آنجا سر و کله‌اش پیدا شد. اما این‌بار تنها نبود و با خودش پلیس آورده بود. آن زمان در دلم خدا خدا می‌کردم که جسد آن‌قدر سوخته باشد که نتوان قسمت‌هایی از آن را پیدا کرد.
نظریه پزشکی قانونی
باید حقیقت مشخص می‌شد، یا پسر جوان راست می‌گفت و تنها در آتش زدن جنازه نقش داشت یا این‌که او دست به قتل زده بود و این سناریو تنها برای از بین بردن جسد ومخفی کردن راز جنایت بود. به همین دلیل دستور انتقال جسد به پزشکی قانونی صادر شد. با انجام معاینات پزشکی قانونی، علت مرگ، مصرف بیش از حد مواد اعلام شد. پسر جوان راست می‌گفت و اظهاراتش با نظریه پزشکی قانونی تطبیق داشت. به این ترتیب رامین تنها به اتهام جنایت بر میت به خاطر آتش زدن جسد محکوم به پرداخت دیه و شلاق شد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها