در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در کرمانشاه و لرستان، در ثلاث باباجانی و سرپل ذهاب، در پلدختر و معمولان هنوز حرف روزانه مردم زلزله و سیل است. خاطراتشان تمام نمیشود انگار، هی میگویند و میگویند و بازهم حرف برای گفتن هست. میگویند سه روزی که سیل جادهها را بسته بود، خیلیها فقط چیپس و پفک خوردند و زنده ماندند و میگویند شب هنگام، مردمی که روی پشتبامها استغاثه میکردند و کمک میخواستند با تلفنهمراه نور انداخته بودند به سوی آسمان و وقتی شارژ گوشیها تمام شد فقط فریادهای یاحسین ماند.
باز هم زندگی در کانکس
تازهآباد گرم است، ثلاث گرم است، یک لا پیراهن روی تن اضافی است چه رسد به لباسهای کردی زری دوزی و جلیقههای کوچک مخمل که زنها میپوشند. اسما نشسته است توی کانکس با همان سربندهای معروف زنان کرد. فارسی را به قد فهمیدن بلد است و حرف زدن نمیداند؛ دخترش اما فارسی میداند. کولری آبی تند تند به درون کانکس باد مرطوب میزند و هوا را خنک میکند. کانکس کوچک است، از آن شش متریها، دورتا دورش هم رختخواب چیدهاند و سه فرش لوله شده با دو یخچال. اسما میگوید فکر نکن اینها همه مال ماست، برای سه خانواده است، هرکدام یک فرش، یک رختخواب، همین و بس.
مرد خانه اینها پیرمردی فرتوت است، رفته است برای کارگری، دخترش میگوید شانس که بیاورد روزی
20 هزارتومان دارد وگرنه هیچ، آخرچه کسی به پیرمرد کم جان کار میدهد. این پول میشود خرج خوراکشان، خانهای که باید دوباره بسازند، اما با این جیب خالی میماند روی هوا. خانه ویران اسما در محله تازه آباد ثلاث، الان دو سال بعد از زلزله یک اسکلت آهنی است، بیدیوار، بیسقف، بیهیچ چیز. دختر میگوید «حواله آهن به ما نرسید و از140 میلیون وامی که دادند 80 میلیون تومانش شد تیرآهن. مصالح گران است».اسما نمیداند خانه جدید کی خانه میشود با این وضع، تا آن موقع این تکه زمین بزرگ خاکی با کانکسهایی که پهلو به پهلوی هم چسبیدهاند با هر مشقتی که دارد خانه اوست، بیحمام، بیدستشویی و بیدلخوشی.
مرغها میان کانکسها دارند دانه میچینند، برخیها که خانه ساختهاند کانکسها را تخلیه کرده و رفتهاند، ولی کسانی مثل اسما که چاره ندارند، ماندهاند. گربهای لمیده کنار کانکس گلباغ، گلباغ هم دارد چرت میزند. کانکسها کوچکاند و کفاف جمعیت خانوارها را نمیدهند، همین شده که هرخانواده با چندتیرآهنی یا چوبی ستونیزده و پتویی رویش کشیده و فضا را بزرگ تر کرده است. کانکس گلباغ هم از این سقفها دارد، زیر سایه سقف پارچهای، مادرش روی زمین سیمانی چمباتمهزده و به ما گوش میدهد. زنان این کانکس بیسرپرستاند و مستمری بگیر دولت، گرانی مصالح ساختمانی به اینها بیش از دیگران فشار آورده و نمیدانند خانه نوسازشان کی خانه میشود. گلباغ میگوید خانم جان سیل که آمد ما زلزلهزدهها فراموش شدیم، شدیم همینی که میبینی، دربهدر، بیسرپناه، آواره.
زینب همسایه گلباغ است، چند کانکس آنورتر. فارسی بلد نیست، پسر کوچکش حرفها را ترجمه میکند. چون خانواده بزرگ و 9 نفره دارند دو کانکس را چسباندهاند به هم و ازآن سقفهای پارچهای نیز ساختهاند که جا بازتر شود. زینب دارد رفت و روب میکند، شلنگ آب را انداخته به جان یک گاز سهشعله که هدیه مردم است. شیر آب را میبندد و با زبان کردی که ترجمه میشود، میگوید تا الان 110 میلیون تومان وام را خرج خانهای کردهایم که هنوز سقف ندارد و اسکلتی است فقط. مرد این خانه کارگر است، کارگر شهرداری، سه ماه است حقوق نگرفته و زندگی این 9 نفر با یارانه میچرخد. همه این پول میشود خرج خوراک و دیگر چیزی نمیماند که خانه نوساز بالا برود. این درد مشترک در همه محلات ثلاث باباجانی است. رسم قدیم روزگار غدار است که هرکه جیبش پرپول است زود روبهراه میشود و آن که ندارد همینطور مستاصل میماند.
در ثلاث در یک خیابان حتی تبعیض را میشود دید. یکور خانههای نوساز که زندگی در آنها جریان دارد و یکور کانکس مردمان بیخانمان که کاسه چه کنم دست گرفتهاند. گه شین و خانوادهاش توی کانکساند هنوز، دخترک میگوید نمیدانی کانکس چقدر بد است، گرم است، پشه دارد، موش دارد. لباس گه شین چروک چروک است، انگار سالها زیر آواری مانده باشد، لباسش اونیفورم مدرسه است که اول مهر باید بپوشد، ولی چون اتویی در کار نیست، مانتو را همینطوری تن زده است. گه شین از زلزله بیزار است، دلش میخواهد کسی که زلزله را درست کرد، پیدا کند و حسابش را برسد.
میخواهند برق را قطع کنند
از ثلاثباباجانی تا سرپلذهاب که کانون زلزله دو سال پیش بود یک دنیا راه است. جاده از لابهلای کوههای ستبر زاگرس میگذرد و آنتن تلفن های همراه را به بازی میگیرد؛ حال بلوطهای زاگرس خوب نیست، حال جاده هم. سرپلذهاب با کانکسها شروع میشود، همین بر خیابان، در دو طرف راه آسفالته. سرپل هم مثل ثلاث پر از تبعیض است، آنهایی که پساندازی داشتهاند و درآمدی یا آشنایی و رابطهای خانهها را زودتر ساختهاند و ساکن شدهاند، ولی آنهایی که هیچکدام اینها را نداشتهاند بلاتکلیف ماندهاند.
سرپلذهاب شبیه یک کارگاه ساختمانی است، در هر محلهاش دارند میکوبند و میسازند، ولی زیبا نمیسازند، مثل بقیه شهرهای کشور که عمیقا مشکل معماری و نما دارند. در ثلاث هم خانههای نوساز زیبا نیست و آنچه اهمیت ندارد نمای ساختمان است؛ ساختمانهای آجری و تیرآهنهای بلاتکلیفی که از پشتبام اکثر ساختمانها بالا زده این دو شهر را زشت کرده است. اما همین ساختمانها حسرت همه کانکسنشینهای سرپل است. زمستان پارسال برف و باران که بارید آب وارد برخی کانکسها شد و دخترمریم را که ضعیف بود مریض کرد. بیماری حمله کرد به ریههای دخترک و چند ماهی راهی بیمارستانش کرد. حالا که بازهم پاییز نزدیک است همه از سرما میترسند.
ماجرا در پارک شاهد سرپل ذهاب اما کمی متفاوت است و سرما تنها ترس مردم نیست. حسین دست گذاشته روی زانوی راست و چشم دوخته به فرش کهنه کف کانکس و سرتکان میدهد که میخواهند برقمان را قطع کنند. برق را میخواهند قطع کنند تا مردم، کانکسها را تخلیه کنند و از پارک بروند. به اینها گفتهاند پارک مال مردم است و شما اشغالش کردهاید و اینها هم پرسیدهاند مگر ما جزو همین مردم نیستیم؟
خانه حسین نیمهکاره است، پارک شاهد، آبان که برسد دو سال میشود که خانه او و زن و بچههایش است. اگر پارک شاهد نبود خیابان میشد خانه آنها اما حالا که در پارک ماندهاند ارگانهای دولتی چپ و راست میآیند و هشدار میدهند، یک روز هشدار قطع برق، یک روز هشدار قطع آب، یک روز هم هشدار حمل کانکس. در ثلاث هم از این هشدارها زیاد داده میشود، گلباغ و اسما و زینب تعریف میکنند که دوبار برق کانکسها را قطع کردند. زن حسین در سرپل هم چون آب پارک را قطع کردهاند با دبههای بزرگ از مغازه دوستی که بالاتر از پارک است آب میآورد. روی کانکس کناریشان با اسپری قرمز نوشتهاند اخطار حمل؛ اینها نمیدانند این جمله را کجای دلشان بگذارند.
شهر گلی
پلدختر گرم است، از آسمان آتش میبارد، معمولان هم در گرمی هوا و آسمان آتش بارش دستکمی از پلدختر ندارد. کشکان این روزها آرامآرام است و مثل رودی رام از این دو شهر میگذرد. این کشکان اما کشکان اول بهار نیست که طغیانش زندگی مردم این دو شهر را زیر و رو کرد. روی رودخانه دوباره پلهای آهنی ساختهاند، پل قوسی فلزی پلدختر نیز سرپاست، حال شهرهم بهتراز چند ماه قبل است، ولی جادهای که پلدختر را به معمولان و معمولان را به خرم آباد وصل میکند حال و روز خوبی ندارد. تکههای بزرگ آسفالت طوری به اطراف پرت شدهاند که بیننده خوف میکند، قلوه سنگهای بزرگ همه جا پخش اند و گل و لایی که سیلاب با خودش آورده و لایروبیاش کردهاند مثل تپههایی کوچک همه جا هستند.
در پلدختر آثار سیل هنوز مشهود است، درجاده معمولان هنوز چوبها و گیاهانی را که سیل با خودش آورده، چسبیده به گاردریلهای کنارجاده. پلدختر با وجود همه تمیزکاریها و تقلاها برای کندن گلهای چسبناک، ولی امروز بازهم شهری خاکی است. درشهرهای زلزلهزده هم مشکل همین است، شهرها خاکیاند و آسفالتها که کنده شده ترمیم نشده است، نظافت این شهرها مشکل دارد و زبالههای سرگردان توی ذوق میزنند. بخشهایی از پلدختر که درمسیرسیلاب بوده، همان جا که مردمش روی پشتبامها پناه گرفته بودند و فریادهای یا حسین شان جاودانه شده، خانههای ویران زیاد است. برخی ویرانهها را به حال خودش گذشتهاند و رفتهاند، برخی را اما ساختهاند و نو نوار کردهاند. آنها که پول داشتهاند خرابیها را آباد کردهاند، ولی آنها که نداشتهاند کانکسنشین و چادرنشین شدهاند؛ قصه همیشه همین است. زلزله، سیل؛ بگویی کدامش بدتر است یا کدامش بهتر، جوابی شاید نداشته باشد این سؤال، شاید هم میمانی میان این دو، میان این همه خرابی که زبانت را بند میآورد.
کارگران در مدارس مشغول کارند
سیل یک گاو مرده را آورده بود داخل یکی از کلاسهای درس پلدختر، یک یخچال بزرگ قصابی را کشیده بود تا حیاط یک مدرسه، شهر را با مدارسش کوبیده بود آنهمه
گل و لای روان و پرقدرت. آب از بالای سر مدرسه روستای
وره زرد بخش بابازید گذشته بود و مدرسه خدیجه کبری رفته بود زیر آب. در میدان شهرداری جایی که دیوارهای حیاط شهرداری پلدختر طعمه سیل شده بود. مدرسه شهیده کائیدی و زینبیه هر دو غرق سیلاب شدند؛ گل آمده بود تا زیر سقفشان. دبستان چاغروند و زینیوند زیر گل و لای مدفون بود و آوار ِ گلی روی آبخوریاش به حدی بود که از خیر تمیز کردنش گذشتند و آن را به کل کندند. مدرسه حمزه روستای گلگل که پشت به کوهی نسبتا مرتفع دارد، سیلاب که شد با سونامی گل و لای تخریب شد و دیوارهایش افتاد.
در لرستان که سیل آمد 113 مدرسه و 413 کلاس درس آنقدر آسیب دید که فقط باید تخریب میشد و 310 مدرسه و 1755 کلاس درس به مرحلهای رسید که چارهای بهجز تعمیرشان نماند. سیل به تجهیزات 179 مدرسه نیز آسیب زد و پرونده تخریب و بازسازی 423 مدرسه و 2168 کلاس درس را باز کرد، پروندهای که فقط با 232 میلیارد تومان بودجه بسته میشد.
زلزله نیز که آمد 78 مدرسه و 415 کلاس درس آسیب دید که 25 مدرسهاش در مناطق شهری استان کرمانشاه بود و 53 مدرسهاش در نقاط روستایی. زلزله که این مدارس را ویران کرد 475 کانکس آموزشی جایگزین شد، سیل نیز که آمد 96 کانکس به کمک آمد. این آمارها را محمدرضا حیدری، مدیرکل نوسازی مدارس استان لرستان و مرزبان نظری، مدیرکل نوسازی مدارس استان کرمانشاه به فاصله یک ماه مانده به سال تحصیلی جدید ارائه میدهند؛ دو مسؤولی که هردو تعهد دادهاند برای مهر 98 اثری از آثار مدارس ویران در حوزه استحفاظیشان نماند.
محمد شهلایی، معاون اجرایی و نظارت ادارهکل نوسازی کرمانشاه میگوید، در سرپل ذهاب مدارس روستایی خیلی زود ساخته شدند که شامل 18 مدرسه و 54 کلاس درس بود، محمدرضا حیدری اما میگوید مدارس 14 روستای آسیبدیده سیل لرستان هنوز ساخته نشده که مشکلشان بلاتکلیفیهای زمین است.
زلزله که دوسال پیش بخشهایی از کرمانشاه را کوبید، خیران برای ساخت مدارس درنقاط روستایی دست به کار شدند در حالی که میل چندانی به ساخت مدرسه در شهرها نداشتند، همین شد که ساخت مدارس در روستاهای آسیبدیده از زلزله شدت گرفت و مدرسهسازی در شهرها از نفس افتاد. میگفتند هزینههای زیاد مدرسهسازی در شهرها و نیاز شهرهای آسیبدیده به مدارس بزرگ مانع اصلی خیران برای مشارک است که این جو نیز به مرور شکست.
هنرستان دخترانه مهر پروین را خیری ساخته، پای کار مدرسه ندای زینب خیری بوده، مدرسه امید تجارت در سرپل ذهاب را نیکوکاران، ساختهاند، در ثلاث باباجانی برای ساخت مدرسهای 17 کلاسه پنج میلیارد و برای مدرسهای دیگر شش میلیارد تومان هزینه شده که نیمی از مبالغ را خیران تقبل کردهاند.
مدیرکل نوسازی استان کرمانشاه میگوید زلزله برای این دیار تهدیدی بود که به فرصتی تبدیل شد، میگوید زلزله اگر نبود مدارس این همه نونوار نمیشدند و مهر دوباره با مدارس فرسوده و تخریبی آغاز میشد.
در لرستان نیز سیل با همه تیرهروزیهایی که برای مردم آورد برای مدرسهسازی فرصتی مغتنم بود. مدیرکل نوسازی استان این را با قاطعیت تایید میکند و میگوید این سیل واقعا سیل مهربانی بود، سیلی به ارزش 86 میلیارد تومان کمک نیکوکاران برای مدرسهسازی که با اعتبارات دولتی به تعمیر 280 مدرسه و ساخت 122 کلاس درس جدید آن هم در عرض دو ماه منجر شد. ثلاث، سرپل، پلدختر و معمولان هنوز زخم زلزله و سیل به تن دارند ولی مدارس این شهرها و روستاهای تابعه حال شان خوب است. کارگران برای این که مدارس به سال تحصیلی جدید برسند شبانهروز کار میکنند، شبها جوشکاری و محوطهسازی میکنند، روزها هم زیرتیغ آفتاب موزائیک کار میگذارند و به دیوارها رنگ میزنند. خانههای تازهساز در شهرهای سیلزده و زلزلهزده شاید باری به هرجهت ساخته شده باشند ولی مدارس تازهسازِ این مناطق سازههایی سبک و مقاومند، حتی اولین مدرسه صنعتی استان لرستان که اول مهر افتتاح میشود در روستای ریقان چگینی ساخته شده؛ نقطهای که برکت سیل به آنجا هم رسید. در کرمانشاه و لرستان، در مناطق زلزله زده و سیل زده، شهرسازی از مدرسه سازی حسابی عقب است.
مریم خباز
جامعه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
رئیس کل سازمان امور مالیاتی کشور در گفتوگوی اختصاصی با «جامجم» مطرح کرد
رضا بدرالسماء هنرمند پیشکسوت عرصه نگارگری در گفتوگو با «جامجم»:
وزیر صنعت، معدن و تجارت در گفتوگوی اختصاصی با «جامجم» مطرح کرد: