
مرد میانسال، پشت میلههای زندان،گوشهایکز کرده و تصاویر روزهای خوش زندگی با دختر و همسرش مثل نگاتیو فیلم از جلوی چشمانش رد میشود.آه که چقدر دلش برای خندههای رزا و مهربانیهای همسرش فرناز تنگ شده است. اگر آن روز، عصبانیتش راکنترلکرده بود، اگر سکوتکرده بود، اگر همسر عصبانی و ناراحتش را آرام کرده بود، اگر...اگر... اگر همه اینکارها را میکرد، هم همسرش زنده میماند، هم دختر 13 سالهاش. خوب میداند با هزار ای کاش و اگر، نه فرناز زنده میشود و نه رزایکوچکش. هر دو را با دستان خودشکشت و حالا دو عشق زندگیاش، زیر خروارها خاک سرد و نمور خفتهاند و او مانده است و یک دنیا حسرت جگرسوز.
مغموم و افسرده، چانهاش را روی زانویش میگذارد و روز حادثه را برای چندصدمین بار با خودش مرور میکند. از شرکت مرخصی گرفته بود و قرار بود ده روز به مسافرت بروند. رزا و مادرش، یک روز جلوتر، چمدانها را بسته و آماده بودند. روزیکه قرار بود به سفر بروند، برای حمید کاری پیش آمد و چارهای جز رفتن نداشت. برگشتنش خیلی طولکشید.
دختر و مادر حسابی کلافه شده بودند؛ مادر بیشتر از دختر. بالاخره حمید آمد. فرناز تا شوهرش را دید، مثل کمانیکه از چله در رفته باشد، از جا پرید و با لحنی تند و عصبانی از او پرسید چرا دیر آمده و ساعتها آنان را منتظر گذاشته است. حمید با خودش فکر میکند چرا آن روز سعی نکرد همسرش را آرامکند. در خیالش دوباره برمیگردد به روز حادثه. فرناز دستبردار نبود. همانطور که با عصبانیت فریاد میکشید، شوهرش را هل داد و روی زمین انداخت. حمید که شوکه شده بود، یک لحظهکنترل اعصابش را از دست داد. به سمت همسرش هجوم برد و دستش را روی دهانش گذاشت تا همسایهها صدای دعوایشان را نشوند.
حمید با چشمهایی پر از درد، به دستش نگاه میکندکه روز حادثه چطور با قدرت دهان وگلوی فرناز را فشار میداد. وسط معرکه آتشین آن دو، ناگهان رزا سر رسید. از دیدن نبرد تن به تن مادر و پدرش بشدت ترسیده بود. با جیغ و داد سعی کرد پدر و مادر را از هم جدا کند.
حمید، فرناز را روی تخت انداخت و این بار دستش را روی دهان رزا گذاشت تا ساکتشکند، اما چند دقیقه بعد، نفس دختر نوجوان قطع شد. یکدفعه خانه ساکت شد. دیگر نه صدایی از فرناز میآمد و نه از رزا. اجساد هر کدام در یکی از اتاقهای خانه افتاده بود. بوی ترس و مرگ در خانه پیچید.
حمید چشمانش را میبندد و پلکهایش را روی هم فشار میدهد. نمیخواهد آن لحظات ترسناک را دوباره برای خودش تداعیکند. دوباره چشمهایش را باز میکند و صحنه قتل رزا و فرناز جلوی چشمانش جان میگیرد. هوش و حواسش که به جا آمد، تازه فهمید چه کرده است. تلوتلو خوردن جسد بیجانش روی طنابدار، اولین صحنهای بود که جلوی چشمان وحشتزده حمید نقش بست.
باید فکری میکرد. خانه را به هم ریخت تا همه تصورکنند فردی ناشناس همسر و دخترش را به قتل رسانده است. بعد از به هم ریختن خانه، بیرون رفت. ساعتی بعد خواهر فرناز با او تماسگرفت وگفت هر چه به خواهرش زنگ میزند، جواب نمیدهد. بهناچار به خانه برگشت و با داد و فریاد همسایهها را از خانههایشان بیرون کشید تا همه ببینند او در خانه نبوده است. حمید چشمهایش را میبندد. هنوز هم باورش نمیشود او قاتل رزا و فرناز است.
انگار خواب میبیند. هنوز هم فکر میکند همسر و دخترش منتظرند تا او برگردد و به مسافرت بروند.
خشم، عامل وقوع قتلهای اتفاقی
دکتر آرش حقیقتفرد، حقوقدان
وقوع قتلهای آنی یا درستتر بگوییم، اتفاقی، اغلب بر مبنای انگیزههای روانی رخ میدهد که در آن افراد خشم خود را کنترل نمیکنند و در پروندهشان نیز سابقه درگیری و خشونت خانگی مشاهده میشود.
در این قتلها، فرد یکباره دست به قتل همسر یا فرزند نمیزند، اما نوع ضربه بهگونهای است که برخلاف میل فرد به قتل منجر میشود. اغلب این قتلها بهدست مردان اتفاق میافتد.
آمار قتلهای اتفاقی چشمگیر است، بهگونهایکه 70 درصد کل قتلها اتفاقی بوده و بیش از 90 درصد قتلهای خانوادگی، اتفاقی است. خشونت، مبنای وقوع بسیاری از جرمها از جمله قتل است.
در سال 95 و در استان تهران، 400 هزار مورد درگیری ثبت شده است. اگر از هر هزارتای اینها، یک مورد به قتل منجر شود، آمار قتل چشمگیر خواهد بود.
در صورتیکه افراد خشم خود را کنترلکنند، اغلب این قتلها در کشور ما قابل پیشگیری است. اگر فردی در محیط خانه دست به خشونت زد و با مجازات مواجه نشد، خشونت ادامه پیدا کرده و ممکن است به قتل منجر شود، اما اگر برای خشونتهایکمتر از قتل و جزیی، مجازات مناسبی در نظر گرفته شود، میتوان مانع از وقوع خشونتهای بزرگتر شد.
به همین دلیل باید راهکارهایی برای کاهش آمار خشونت پیدا کنیم که در این صورت از میزان قتلهای ارتکابی نیز کاسته میشود. در مورد مجازات قاتلان قتلهای اتفاقی، اگر ثابت شود قتل از نوع عمد بوده، مجازات قاتل قصاص است، اما اگر قتل از نوع غیرعمد باشد، مجازات قاتل، پرداخت دیه و تحمل حبس بین دو تا پنج سال خواهد بود.
چطور خشم را کنترلکنیم؟
دکتر پرویز رزاقی، روانشناس
خشم، هیجانی است که در ذات همه وجود دارد و درصورت کنترل نشدن، باعث بروز مشکلات متعدد از جمله قتلهای اتفاقی میشود. 20 بار عصبانیشدن در طول هفته، دلخوری به خاطر موضوعاتکم اهمیت، پرخاشگر بودن بهمدت طولانی و عصبانیت در موقعیتهای عروسی یا مسافرت و... نشانههای یک فرد عصبی است.
اگر فردی این نشانهها را داشت، حتما باید به روانپزشک مراجعه و دارودرمانیکند. در صورتیکه دارودرمانی جواب نداد، باید به یک روانشناس بالینی مراجعه کند.
یک راهکار برای کنترل خشم در مواقع بحرانی، برعکس شمردن عدد 20 تا یک است. در زمان خشم، فرد قدرت تفکر را از دست میدهد و شمارش معکوسکمک میکند تا او به حالت عادی برگردد. این افراد باید از قرار گرفتن در فضاهاییکه باعث تنش میشود، خودداریکنند. اگر در این فضا بودند، از خود بپرسند چرا باید دعواکنم؟ این سوال باعث کنترل خشم میشود. اگر در زندگی مشترک دچار مشکل شدند، به این فکرکنند که همسرشان در موقعیتی قرار گرفته که مجبور شده این رفتار را داشته باشد. از خود بپرسند آیا نمیتوانند با صحبتکردن منطقی و آرام مشکل را حلکنند؟ با همسرشان درباره مسائلیکه باعث ناراحتی آنها میشود، صحبتکرده یا به روانشناس بالینی مراجعه کنند. در کنار اینها، ورزشمنظم، پیادهروی در پارک و...نیز به کاهش تنشکمک میکند.
جنایت بچه مهندس عصبانی
سایه چوبه دار بالای سرش است. حکم قصاصاش تایید شده و تنها امیدش بخشش اولیایدم است. در زندان به او میگویند مهندس. فوقلیسانس مکانیک است و از بچگی عاشق کارهای فنی بود. بهراحتی میتواند یک ماشین را باز و دوباره آن را سر هم کند.
سعید سه سال قبل به زندان منتقل شد. در پروندهاش نوشته بودند، قتل عمد.
چرا زندانی؟
یک اشتباه.
چه اشتباهی؟
عصبانی شدن و قتل.
قتل چه کسی؟
تا قبل از قتل نمیشناختمش.
پس چرا کشتی؟
یک لحظه عصبانیت.
توضیح بده.
هر دو راننده ماشین بودیم و خواستیم به همدیگر راه ندهیم که تصادف کردیم. وقتی پیاده شد فحش داد. من هم عصبانی شدم و قفل فرمان را برداشتم و یک ضربه به سرش زدم. خون از سرش جاری شد و روی زمین افتاد.
بعدش فرار کردی؟
نه. خودم بردمش بیمارستان اما دو روز بعد مرد.
در بیمارستان دستگیر شدی؟
نه 2 روز بعد به اتهام قتل عمد ماموران پلیس آگاهی دستگیرم کردند.وقتی اتهامم را به من گفتند شوکه شدم،فکر نمی کردم یک ضربه باعث مرگ او شده باشد.
این کل کل ارزشش را داشت؟
آن موقع به عاقبت کار فکر نمیکنی. هیچ کدام نمیدانستیم خط پایان این کل کل قتل میشود.
حرف پایانی.
کاش پدر و مادر مقتول به حرفهای من گوش میدادند. من اشتباه کردم اما یک لحظه عصبانیت باعث قتل شد.
من قبل از این ماجرا به کلانتری هم نرفته بودم حتی به عنوان شاکی. سرم تو لاک خودم بود . سه سال است با کابوس اعدام زندگی میکنم و در این سالها افسوس خورده ام چرا یک لحظه عصبانیتم را کنترل نکردم.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتوگوی «جامجم» با سرپرست دانشگاه علوم پزشکی ایران مطرح شد
دکتر امیدعلی مسعودی، استاد ارتباطات در گفتوگو با «جامجم» عنوان کرد
گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با علیرضا نصیری، قهرمان جوانان جهان
سفیر سابق ایران در پاکستان در گفتوگو با «جامجم» تشریح کرد