در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
به مصطفی میگویم برویم حرا را ببینیم. خوشم میآید پایه است. رفاقت بلد است. دهدقیقه بعدش توی تاکسیایم. حنیف، جوان مصری راننده ماست. مسیر از بین چادرهای مناست و کنار جمرات که چند روز پیش رمیش کردیم. یک تونل بزرگ و طولانی هم توی مسیر است، اینقدر طولانی که انگار دارم زمان را به عقب بر میگردم. راننده گیج وگول است یا ناآشنا که با کلی گشتن بالاخره مارا پیاده میکند در کوهپایه جبلالنور... یاللعجب، فکر میکردیم خودمان دیوانهایم، نگو محمد بانمکتر از یوسف، کلاف به دستانی مثل ما کم ندارد الحمدلله، شیب وحشتناک کوچه منتهی به کوهپایه نهیب میدهد این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست. لاتی هم دندهعقب ندارد، به پیرمرد و پیرزنهایی که توی دیار خودشان رمق تا در یخچال رفتن هم ندارند نگاه میکنم و از سی و چند سالگیام خجالت میکشم، سختترین راهها با اولین قدم آغاز میشود، اولین قدم را برمیدارم. اولین پله بسما... الرحمن الرحیم یاعلی مددی...
کمکم شهر مکه میآید زیر پاهایمان و دوردستها پدیدارترند. مکه مانند یک صندوقچه دیده میشود که کفش را طلا و جواهر ریخته آمد و برخش میزند. یک پاتیل بزرگ که تویش طلای سرخ عربی ذوب کردهاند، برق چشمگیری دارد لاکردار... هنوز تاریک است قرصجوشان ماه با حبابهای ستاره توی پیاله سرمهای شب دلبری میکند. نمیدانیم چقدر راه را آمدهایم، مسیر گول زننده است. صدای اذان از شهر مکه بلند میشود... خدا نصیبتان کند یک اذان صبح روی یک کوه توی مکه باشید، مکه هر کوچهاش یکی دو مسجد دارد، همه با هم اذان میگویند آن هم نه یک نوار پخش کنند زنده اذان میگویند صدای اذانها به هم میآمیزد یک جور خاصی میشود یک جور خاصی که نمیتوانی هیچ جا پیدایش کنی، درست مثل وقتهایی که میروی توی عطر فروشی و بوی همه عطرها قاطی شده و تو نمیدانی این رایحه پریشیده در هوای عطاری رایحه کدام شیشه است و بگویی همین را میخواهم همین بوی رها در هوا را ... یک صدایی مثل صدای چرخش زمین دارد مثل باز شدن دریچههای سد مثل صدای رشد درختها و واشدن گلها وگریه کرگدنها... اذان به انتها رسیده مومنان میخزند لای شکاف کوهها و پیدا کردن جایی برای ادای فریضه صبحگاهی... پاسست میکنم با بطری آبی که همراه دارم وضو میسازم و ا... اکبر... دوساعتی کم و بیش بالا آمدهایم و مکه تقریبا زیر پایمان است حالا تقریبا بالاترین جای مکه اسم، بیتا... از دور نمایان میشود مثل یک قلوه الماس که نورش در دیگ جوشان طلای سرخ متفاوت است و سیاهی شب را چاک میدهد تا آسمان برسد. چشم بصیرت که ندارم اما کاش یک دوربین فرشتهنما اختراع شده بود فوج فوج فرشتهها را میشد دید و مست شد. رمق به زانوهای پشتمیزنشین شهری شدهام نمانده. یک محوطه مسطح بالای کوه پیدا میکنم میایستم بغل بقیه مومنان به تاراج خستگی. نرمه نسیمی عرق کله تراشیدهام را به بازی گرفته. بخارش میکند کیف میدهد مثل چی! پشت پلک قلهای زغالی رنگ در دور دست، نیلی میشود، مشرق است. میایستم به تماشای زلف افشانی خورشید. نمه نمه با کرشمه بالا میآید و زلف شلال میکند روی عزیزترین شهر خدا، مکه.
حامد عسکری
شاعر و نویسنده
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: