هشت سال اعتیاد، از امیر آدمی ساخته که سخت می‌توان باور کرد 26 ساله است. او هیچ‌کس را در اعتیادش مقصر نمی‌داند، جزخودش. می‌گوید: «مادرم فوت کرده بود و با پدر و برادرم زندگی می‌کردم. وضعیت مالی خیلی بدی داشتیم، طوری که برای درآوردن خرج خودمان هر دو ترک تحصیل کردیم. حوصله درس خواندن نداشتیم.
کد خبر: ۱۲۲۴۰۷۸

شاید یکی از دلایلی که باعث شد به سمت موادمخدر کشیده شوم، همین مساله بود. از طرفی، محله‌ای که در آن زندگی می‌کردیم هم در اعتیادم بی‌تاثیر نبود. خرید و مصرف مواد مخدر در محله ما خیلی عادی و راحت بود.
همیشه مصرف‌کننده‌ها را می‌دیدم که گوشه و کنار کوچه‌ها و خرابه‌ها در حال کشیدن مواد هستند. خیلی دوست داشتم برای یک‌بار هم که شده طعم مواد را بچشم. گفتم یک بار می‌کشم، دیگر سمتش نمی‌روم. همین کنجکاوی، روزگارم را سیاه کرد. اول با مواد سنتی و تریاک شروع کردم.
لذت عجیبی داشت. انگار که دیگر هیچ دردی در این دنیا نداشتم. هر چه می‌کشیدم، ولعم برای مصرف بیشتر می‌شد. برای لذت بیشتر، سراغ هروئین رفتم و پله پله، بدون این‌که آگاه باشم به سمت مصرف مواد مخدر صنعتی کشیده شدم، اما بعد از چند پک، خوشم نیامد و به همین خاطر دوباره مصرف تریاک و شیره را شروع کردم.»
امیر برای تامین هزینه مواد باید کار می‌کرد و برای همین در یک نانوایی به کار مشغول شد. نمی‌فهمید کی روز می‌شود و کی شب می‌آید. مصرفش آن‌قدر زیاد شده بود که دائم در حال چرت‌زدن بود. صاحب کارش که متوجه اعتیادش شده بود، او را از کار اخراج کرد. بعد از اخراج هم با پس انداز ناچیزی که داشت، مواد می‌خرید و مصرف می‌کرد.
«در روز، چهار گرم تریاک می‌کشیدم. اوج اعتیادم شب بود و تا 5 صبح یک بند می‌کشیدم و بعد هم می‌خوابیدم.
زندگی‌ام به یک لجنزار واقعی تبدیل شده بود. تنها شانسی که داشتم این بود که با وجود فقر شدید، خانواده خیلی خوبی داشتم و پدر و برادرم با وجود اعتیاد، همچنان دورادور مراقبم بودند. گاهی نصیحتم می‌کردند و گاهی هم ناسزا می گفتند؛ تا به‌خودم بیایم، اما من بی‌غیرت‌تر از این حرف‌ها بودم که به پر قبایم بربخورد.
یک روز که پشت خرابه‌ای خوابم برده بود، پدرم بالای سرم آمد. چند ماه بود که او را ندیده بودم. چهره‌اش خیلی شکسته‌تر شده بود. از نحوه نشستنش کنارم و اشک‌هایی که بی‌صدا می‌ریخت، خرد شدم. گفت پسر، یک جو غیرت داشته باش. خودم هم از وضعیت فلاکت بارم خسته شده بودم. سعی کردم ترک کنم و به‌صورت ناگهانی مواد را کنار گذاشتم، اما خیلی زجر کشیدم و تا شش روز خوابم نبرد.
پدرم مرا به کمپ برد و در آنجا بستری کرد. چند روز اول دائم به این فکر می‌کردم که بعد از خلاصی از کمپ، سراغ مواد بروم، اما با برنامه‌ای اصولی که راهنمایم داد، دیگر به کشیدن مواد فکر نمی‌کردم. من خوشبختی بزرگی دارم که آن هم خانواده‌ام است. اگر پدرم مرا از خودش طرد می‌کرد، شاید جسدم را مردم پیدا می‌کردند و گمنام دفن می‌شدم؛ اما حالا با داشتن حمایت‌های خانواده‌ام می‌توانم فرد مفیدی برای جامعه‌ باشم. امیدوارم هیچ‌کس حتی برای یک‌بار هم که شده سراغ تجربه‌کردن مواد مخدر نرود که رهایی از آن کار ساده‌ای نیست.»

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها