در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
پسربچه با این چیزها بزرگ شده بود. هر کسی نیاز دارد وقتی در حال و فضایی معنوی قرار میگیرد ذکر بگوید. یکی گریه کند و مهر کربلا را از این دست به آن دست کند. یکی العفو بگوید و دانههای تسبیح را لمس کند. یکی هم در سیاهی روضه چشمش را روی همه چیز ببندد و پستی و بلندیهای دست کارگری پدرش را لمس کند. پدرش بی صدا گریه میکرد. تنها خاطرهای که از روضههای کودکی در ذهن محسن ماند تکان خوردن شانههای پدرش بود.
پدرش بی صدا گریه میکرد. در سیاهی تکیه کسی اشکش را هم نمیدید. در زندگیشان سفرهای بود و صفایی. گاهی پر ریحان کنار کباب بود و گاهی پرنان لای سفره خشک میشد. مثل همه سفرهها گاهی بود و گاهی نبود. اما چیزی که همیشه بود شانههای پدرش بود که غیر از تکیه جایی نلرزیده بود. اشکی که جز زیر سیاهی سرازیر نشده بود. سری که جز زیر علم ظهر عاشورا خم نشده بود.
آسمان هنوز به گرگ و میش هم نرسیده بود که آتششان شروع شد. نماز صبح را سریع خواند و اسلحه دست گرفت. آفتاب کم کم بالا آمده بود اما از لا به لای دود و خاکستری که آسمان را گرفته بود جانی نداشت. لبهایش دوتا چوب خشک بودند که به هم میخوردند و زبانش مثل گوشه نانی که لای سفرهشان خشک میشد، ترک ترک شده بود. هر چه آفتاب بالاتر میآمد داعشیها محاصره را تنگتر میکردند و تنهای بیشتری به خون میافتادند و تنهاتر میشد. مه سیاهی که آسمان را میگرفت از سنگر تکیه ساخته بود. زیر سیاهی تکیه انگشتش را روی ماشه بازی میداد. هر کسی نیاز دارد وقتی در حال و فضایی معنوی قرار میگیرد ذکر بگوید. یکی گریه کند و مهر کربلا را از این دست به آن دست کند. یکی العفو بگوید و دانههای تسبیح را لمس کند. یکی انگشتش را روی ماشهای بازی دهد که میداند خشابهایش زیاد عمر نمیکنند. زیر سیاهی تکیه بود که شاید به این فکر میکرد که بعد از این که خشابهایش جا زدند چه کند. وقتی سلاحش کم آورد با کدام سلاح بجنگد؟
هر طرف را نگاه میکرد تن رفیقی بود که به خون افتاده بود و آتش داعش بود که نزدیکتر میشد و خشابهایی بود که دیگر فشنگی برایشان نمانده بود. زیر سیاهی تکیه چشمش چیزی را نمیدید. حتی خنجری که پهلویش را تهدید میکرد و داعشیهایی که دستش را بسته بودند. زیر سیاهی تکیه به شانههای پدرش فکر میکرد که فقط زیر این پرچم تکان خورده بود. آخرین سلاحش شانههایی بودند که محکمتر از همیشه تکان نمیخوردند و چشمانی بودند که دوربین داعش را شکست میدادند. آفتاب کم کم تا سقف آسمان بلند میشد و سری که فقط زیر پرچم تکیه خم شده بود از همیشه بلندتر بود.
علیرضا رأفتی
نویسنده
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد