سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
به سختی گزینش شده بودیم.از هشت مرحله آزمون کتبی و شفاهی و حراست وزارت ارشاد رد شده بودیم و رسیده بودیم به دفتر سیفا... داد در ساختمان باغ فردوس که الان شده موزه سینما.کلاسهایمان در ساختمانی در کوچه طوسی نبش کوچه دلبر برگزار میشد و خوابگاهمان چند ساختمان آنطرفتر بود.همسر آقای داد، رئیس امور دانشجویی بود و چقدر ما ذوق کردیم وقتی شنیدیم که این دو نفر از شاگردان دکتر شریعتی بودهاند و اصلا همان کلاسها و مراسم سخنرانی بوده که سیفا... داد اصالتا شیرازی را به خانم گوهرزاد اصالتا تهرانی رسانده و این دو نفر شدهاند یکی از بهترین زن و شوهرهایی که به عمرم دیدهام.اولین مواجهام با آقای داد را فراموش نمیکنم؛ ایستاده بود کنار پنجره کاخ قاجار باغ فردوس، پیراهن سبز سدری خوشرنگی به تن داشت با لبخندی که بعد از آن همیشه روی لبش دیدم، پرسید: چرا میخواهی سینما بخوانی؟ در جوابش حتما حرفهای قلبمهای گفتهام که لبخندش عمیقتر شد و بعد پرسید کتاب میخوانی؟ در جوابش همه کتاب هایی که خواندهام را گفتم تا رسیدم به دکتر شریعتی. از هبوطش گفتم و از کویر و از فاطمه فاطمه است و ... وقتی داشتم از اتاقش میرفتم بیرون گفت: خانم طاهره آشیانی حواست باشد اینجا تهران است آداب زندگی با نیشابور فرق دارد... و من همه دو سالی که در باغ فردوس بودم حواسم بود که اینجا تهران است... هر بار دیدمش با همان لبخند همیشگی پرسید دختر نیشابوری ما چطور است ؟ و دوستی من با سیفا... داد و همسرش ادامه یافت بعد از پایان درس بعد از این که سینما را کنار گذاشتم و روزنامهنگار شدم و حالا چندین سال است 6مرداد که میشود یاد مردی بزرگ میافتم که سالها مثل برادری بزرگ حواسش به همه ما بود به ما بیست و چند نفر و به همه کسانی که در مرکز آموزش فیلمسازی درس سینما خوانده بودند.دیروز که با پرویز شیخطادی همصحبت شدم تا درباره سیفا... داد از او بپرسم متوجه شدم که آقای سیفا... داد همیشه حواسش به همه فیلمسازها و سینمای ایران بوده .
مرد عاقل سینمای ایران
شیخطادی در فیلم از کرخه تا راین با زندهیاد سیفا... داد آشنا شده.فیلمی که داد تهیهکننده و مدیرتولید آن بود.شیخطادی میگوید: در این فیلم بود که با منطقیترین و خوش ذوقترین آدم سینما آشنا شدم.تا آن زمان در سینما آدمی چنین منضبط ندیده بودم.همه چیز در جای درست خود قرار داشت و همه چیز سر ساعت برگزار میشد.مدرس بود و سینما را خوب میشناخت.همان زمان متوجه شدم که آنقدر عقلانیت در او قوی است که سلیقه را وارد کار نمیکند.حتی در انتخاب بازیگران.جستوجو میکرد و بازیگرانی را پیشنهاد میداد که مناسب نقش باشند.اینجور نبود که مثلا از فلان بازیگر خوشش بیاید و به کار دعوتش کند یا فلان بازیگر دوستش باشد و او بخواهد که در همه کارهایش از حضور او استفاده کند.سینما را میشناخت و میدانست که رفیقبازی و غلیان احساسات و ندیدن عقلانیت سینما را خراب میکند.بعد از فیلم از کرخه تا راین که من فیلم دفتری از آسمان را ساختم به من لوح تقدیری داد که برایم بسیار ارزشمند بود چون از مردی آن را گرفتم که سینما را میشناخت و بیخود و بیجهت از کسی تعریف و تمجید نمیکرد.
بازمانده؛ شاهکار سینمایی است
به شیخطادی میگویم در دهه 60 سیفا... داد فیلمی به اصطلاح امروزیها معناگرا ساخت به نام زیرباران و بعد کانیمانگا را ساخت که یکی از پرفروشترینهای سینمای ایران است و بعدتر بازمانده را ساخت، فیلمی سیاسی درباره مظلومیت مردم فلسطین و نقد و معرفی صهیونیست به زبان ساده.درباره کارنامه او چه نظری دارید؟
این کارگردان میگوید: همانطور که گفتم آقای داد سینما را میشناخت، فیلمنامه نویس بود، کارگردان و تهیهکننده بود و از همه مهمتر این که شرایط جامعه را به خوبی میشناخت و میدانست چطور باید مخاطب را به سینما بیاورد و آنها را راضی از سینما خارج کند.کانیمانگا فیلمی قهرمانمحور است که رشادت ایرانیها را هم نشان میدهد اما غوطهور در غلیان احساسی نیست. از آن طرف خشک وبیروح هم نیست.برای همین تبدیل شد به یکی از فیلمهای پرفروش سینمای ایران.بازمانده هم یک شاهکار سینمایی است.مقدمه طولانی ندارد، کشمکش و قصه با مقدمه شروع میشود، لازم نیست 50-40 دقیقه صبر کنی و خسته شوی تا قصه اصلی فیلم شروع شود.بازیگران به دقت انتخاب شدهاند، داستان ظرفیت این را داشت تا در دام احساسات بیفتد اما سیفا... داد، عاقلتر از این بود که نتواند احساسات شخصیتها و قصه فیلم را مهار کند.
سینما مبتذل شده است
به شیخطادی میگویم، سیفا... داد، سابقه مدیریت سینمایی هم داشت ، به خصوصی شدن سینما اعتقاد داشت اما سینمای خصوصی که مد نظر او بود با آنچه ما امروز در سینمای ایران میبینیم کاملا فرق داشت... کارگردان روزهای زندگی میگوید: سیفا... داد پیگیر این موضوع بود که سینما روی پای خودش بایستد، فیلمهایی تولید شود که مردم با اشتیاق به تماشای آنها بیایند و راضی از سینما خارج شوند، اتفاقی که برای فیلمهای خودش افتاد.اما الان سرمایهای که وارد سینما شده مروج سینمای مبتذل است، این سینما که دم از خصوصیسازی هم میزند بیشتر میخورد سینمای کثیف باشد تا سینمای خصوصی.فیلم مبتذل تولید میشود برای تامین گیشه و سود اما مردم که به تماشای فیلم میروند ناراضی از سینما بیرون میآیند. از خودشان میپرسند این چی بود ما دیدیم!؟ چرخیدن چرخ این سینما یعنی ورود پول کثیف به سینما، مردم که ناراضی از سالن سینما خارج شوند یعنی پول کثیف وارد گیشه شده، یعنی مردم دارند به اصل این سینما شک میکنند به بزرگان این سینما شک میکنند.زندهیاد سیفا... داد با خصوصی سازی سینما موافق بود اما را رهاسازی سینما نه، الان سینمای ایران رها شده ! دولت کنار ایستاده و سرمایهدارها فیلمهای مبتذل میسازند و دم از سینمای خصوصی و مستقل میزنند!
طاهره آشیانی
روزنامهنگار
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد