نیستید که ببینید در روزهای اول ماه هر درینگی (صدای آمدن پیامک)، چطور ما را از جا می‌پراند و باعث می‌شود به شوق دیدن پیامک واریز حقوق، به تلفن‌های همراهمان هجوم ببریم. سرانجام که این اتفاق فرخنده می‌افتد و آدم دست‌کم یک هفته‌ای می‌تواند شادمانی دریافت این پیامک را در چهره خود و همکاران ببیند، اما از هفته دوم به بعدش هیچ رقم نمی‌توانیم شعف هیچ چهره‌ای را دست‌کم به لحاظ مالی تضمین کنیم!
کد خبر: ۱۲۱۹۳۰۴


فارغ از این امیدواری حقوقی، دیروز جالبی داشتیم و تقریبا هرکدام از بچه‌های فرهنگی، مشغول ناز و نوازش برخی مسؤولان و نماینده‌های مردم بودند!
زینب مرتضایی‌فرد که زلفی ازلی و ابدی با کتاب گره زده و یک دستش کتاب و یک دستش هم چای (گاهی هم شکلات تلخ 57 درصد) است، دیروز هم مقادیری کتاب برای امانت آورده و گذاشته بود روی میز تا هر که خواست ببرد، بخواند و بیاورد. او در این میان، رسالت خبرنگاری‌اش را هم فراموش نکرد و رفت سراغ جلیل رحیمی جهان‌آبادی، نماینده تربت جام در مجلس و از او درباره عبارات نامناسبی که خطاب به یک نماینده دیگر مجلس، جواد کریمی قدوسی به کار برده بود توضیح دهد. ظاهرا باز در جدال سیاسی دو نماینده، پای افغان‌ها به میان آمده و حاشیه‌هایی را برای همسایه‌های نجیب شرقی به‌وجود آورده است.
شهردار رشت هم دیروز خبرساز شده بود؛ چطوری؟ عکسی از او منتشر شده که سوار بر تاکسی و با عینک آفتابی، مشغول خواندن «صبحتان بخیر مردم» است؛ این‌که چرا گزیده غزل‌های علیرضا قزوه، لابد علاقه‌ای شخصی است و خود جناب شهردار باید درباره اش توضیح دهند، اما این شوآف و پزدادن احتمالی - که به قول رشتی‌های نازنین و دوست داشتنی یک «هچین» (الکی) اساسی می‌طلبد - حاشیه سازشده و کار را به جایی رساند که صابر محمدی، همکار خوش ذوق ما پی ماجرا را بگیرد و این عکس را با طنازی و نکته‌سنجی دست بیندازد. در این میان همکارمان سانازخانم قنبری هم تا حدی آتش بیار معرکه بود، چطوری‌اش را نخواهید که بگوییم، به هرحال خودشان هم یک پایشان رشت است و یک پایشان تهران.
مسؤولان محترم این شهر، یکی دو بار دیگر و با اقدامات بامزه مشابهی هم در گذشته‌ای نزدیک خبرساز شده بودند که امیدواریم به حرمت فرهنگ غنی گیلان و شأنیت آن مردم باصفا و دوست‌داشتنی، کمتر گزک به دست فضای نااهل مجازی و بازیگوش‌های رسانه بدهند.
محمدرضا کائینی، پژوهشگر تاریخ هم باز یک زیرخاکی دیگر رو کرده است و سراغ دیانا غوقاسیان، همسر مهرداد فرخزاد (برادر فروغ فرخزاد) رفته و با او گفت‌وگو کرده که خواندنش نکات جالبی دارد.
این بود روایت امروز؛ چون ما سینمایی‌ها صفحه نداشتیم، به ما گفتند توپ را بردارید و بروید حیاط بازی کنید. ما هم ورش داشتیم و شوت کردیم توی پشت صحنه!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها