درنگی بر 40 سال فعالیت در حوزه‌های فرهنگی

استــــاد یـــاغی

از همان زمان که در روزگار جولان جریان غربگرا (که به اشتباه جریان روشنفکری خوانده می‌شود) در روزنامه جمهوری اسلامی ستون «صدای سرخ شاعران مسلمان» را می‌نوشت و در میان انبوه عِدّه و عُدّه جریان غربگرا، شاعران انقلابی و عمدتا گمنام آن روز را (که حالا بسیاری‌شان نام و نشان شعر آیینی یا انقلابی هستند) به جامعه فرهنگی ایران معرفی می‌کرد یا زمانی که بسیاری از شعرای غیر همسو یا حتی مخالف انقلاب که قبله شعر زمان خود بودند را با صراحت تمام و با تندترین واژه‌ها نقد می‌کرد و به جامعه فرهنگی روزگار خود نشان می‌داد که می‌توان بدون واهمه از نام و نان بر آنچه و آن‌که با آرمان تو به ستیز برخاسته، شورید و از نام کسی نترسید، میرشکاک برای خیلی‌ها میرشکاک شد!
کد خبر: ۱۲۱۳۹۴۴

میرشکاکی که یا مخالف سرسختش بودند یا شیفته شجاعت و البته دانش و تبحرش. همین شور دفاع صریح، بی‌پرده و البته دقیق از آرمان و عقیده بود که یوسفعلی میرشکاک را به کسی تبدیل کرده بود که می‌شد با او مخالف سرسخت بود، اما نمی‌شد او را نادیده گرفت.
یوسفعلی میرشکاک از همان ابتدای ظهورش در جامعه فرهنگی ایران یاغی بود. ابایی هم از پنهان کردن طغیان خود بر مناسبات فرهنگی روزگار خود نداشت. قطعا کسی که احمد شاملو را «سلطنت‌طلب چرخ‌نکرده پرچرب» می‌خواند و در دفاع از شعر حماسی و انقلابی اوایل انقلاب در مقام... یا عنوان کتاب شعر خود را «از زبان یک یاغی» انتخاب می‌کند اهل عاقبت و مصلحت‌اندیشی نیست.
میرشکاک در کنار مضمون انقلابی و ستیهنده‌ای که در مقالات خود داشت، صاحب سبک نوشتاری مخصوص خود بود، گونه‌ای از نوشتن که مملو از واژه‌های حماسی بود که کاملا خواننده را با محتوای متن همراه می‌کرد. به عنوان نمونه نگاهی به مقاله درخشان «سلطنت‌آباد کجاست» در کتاب «ستیز با خویشتن و جهان» بیندازید و ببینید تک کلمات این مقاله همچون تیری که از چله کمانی رها شده چگونه مخاطب را همراه با محتوای انقلابی نوشتار می‌کند.
من متوجهم که جولان دادن بر وجهه شوریدگی و یاغی‌گری میرشکاک جفای به اوست. دانش و تبحر او در حوزه تخصصی خودش چیزی نیست که جز از سر جهالت یا عناد بتوان انکارش کرد. کیست که مقالات غرب‌شناسانه میرشکاک را که در دهه 60 و بعد از آن نوشته می‌شد بخواند و اذعان به تسلط او به موضوع نکند. مقالاتی که در موضوعی پرچالش و حساس، اما به زبانی همه‌فهم نوشته می‌شد. زبانی که نه گرفتار سطحیت ژورنالیسم زرد و شعاری شده بود و نه با نشستن بر بلندای اصطلاحات و بحث‌های تخصصی فلسفی غرب شناسی دست مخاطب را از فهم محتوا کوتاه نگه داشته.
باید سید‌مرتضی آوینی باشی تا «دیدار و شنیدار» را بخوانی و بگویی من فکر می‌کردم فقط خودم بلدم از این حرف‌ها بزنم و بعد از آن شیفته میرشکاک شوی. یا کیست که بتواند تسلط میرشکاک بر سبک‌های ادبی و تاریخ ادبیات و شعر ایران را انکار کند؟ تسلطی که چند دهه در کارگاه‌های آزاد شعر (و نه کنج استعدادکش آکادمی) به تربیت چندین نسل شاگرد و شاعر پرداخته.
اما بگذارید در کنار انبوهی از جفا که در این سال‌ها بر میرشکاک رفته من هم جفایی بیفزایم و تنها از ستیهندگی میرشکاک بگویم. در روزگاری که کرور کرور از دکتر و مهندس محصول دانشگاه‌های سهل‌الوصول دور و بر همه ما ریخته و نیمی از جامعه احساس فرهیختگی مزمن دارند و هر کس به دنبال نان‌درآوردن از علم است و همین «جامعه عالم» مملو از کژی‌های رفتاری و نقصان اخلاقی و بحران اجتماعی است، ذکر فضل و دانش کسی چندان هم چیز مهمی نمی‌نماید.
من ترجیح می‌دهم به جای یک «استاد» میرشکاک را یک «یاغی» معرفی کنم. ستیهنده‌ای که جامعه را می‌شناسد و همسوی با آن نمی‌شود و «مذهب قیاس»، «برده صاحب عنوان» و... می‌نویسد.
شاید اگر او هم همراه روزگار می‌شد و کمی در برابر این و آن تیغ قلمش را غلاف می‌کرد یا مثلا دکترایی می‌گرفت که امروز «استاد دکتر میرشکاکی باشد و القصه کمی آرام‌تر و رام‌تر می‌بود مانند بقیه‌ای که بسیاری‌شان از زیر علم مجاهدت میرشکاک‌ها سربرآوردند امروز مقامی و دفتری و دسته‌ای داشت.
آری، وقتی که در تمام طول این سال‌ها جمله طلایی او در مقاله سلطنت‌آباد کجاست؟ سرلوحه زندگی من بوده که «سلطنت‌آباد آنجاست که هراس از کمتر خوردن و کمتر پوشیدن و کمتر داشتن کرنش و تسلیم می‌آموزد» باید هم از ستیهندگی یوسف بنویسم.

سیدعلی‌هاشمی

روزنامه‌نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها