در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
دوم :مشغول جمع و جور کردن اوراق روی میز هستم و عجله دارم به کلاسم برسم. صدای یکی از نوحههای قدیمی آهنگران از دفتر بسیج، راهش را به اتاقم باز کرده است. صدای بگو و مگوی ضعیفی هم آن وسطها گاهی به گوش میرسد. عجله دارم و سعی میکنم چیزی تمرکزم را بههم نزند که ناگهان صدایی بلند میشود:
«عزیز من! تو فقط یک امر به معروف شنیدهای. هیچی ازش نمیدونی...»
صدای بلندتری جواب داد:
«آره تو میدونی! هر روز یک کتاب تو دستته. همش تقصیر شما بچه مزلفهای ژیگول و ترسوست با یک حرکت چکشی اوضاع درست میشه. اگر امر به معروف را کنار نمیگذاشتیم اوضاع این نمیشد باید دوتا داد بزنی تا دختره بفهمه اینجا سالن مد نیست.»
بحثشان بالا گرفت از آوینی و روایت فتح تا کارکرد بسیج، آزادی، حجاب و...
هر دو صدا برایم آشنا بودند. همیشه سر کلاسهای من کنار هم مینشستند، انتخابشان هم دو صندلی در ردیف اول کلاس بود. یکی که لاغر بود و همه چیزش متعادل، همیشه کتاب به دست بود و اهل مطالعه. اما آن دیگری که چاقتر بود همه چیزش به شکل عجیبی، اغراقآمیز به نظر میرسید. از انگشترهای عقیق و بزرگی که به انگشتانش میکرد تا تسبیح دانه درشت و زرشکی رنگش حتی محاسنش هم به شکل اغراقآمیزی بلند بود. متلک بقیه را بهش شنیده بودم گاهی که دیر سرکلاس میرسید از گوشه کنار میشنید که:
«بوی گلاب مییاد... »
«برای شادی روح شهید بعد از این صلوات بفرست... »
اینطور وقتها تا بناگوش سرخ میشد و با انگشتهای چاق و کوتاهش به سرعت دانههای درشت عرق را از پیشانیاش پاک میکرد. از گوشه و کنار میشنیدم وقتی راجع به موضوعی اظهارنظر میکند بعضیها آخر حرفهایش میگویند تکبیر تا دستش بیندازند.
سوم: چهارشنبهای که با من کلاس دارند از راه میرسد. دنبال کتابی بودم تا بتوانم در میانه این جدل و اختلافنظر و دیدگاه کمکشان کنم. خواندن را شروع کردم:
« بیست سال است برخورد با بیحجابی، به جای اصلاح، تباهی به بار آورده است. فلان زن یا دختر بیحجاب یا بد حجاب به صرافت طبع چنین نشده است، سر و وضع او معلول بیعدالتی شایع در جامعه است؛ همانگونه که فحشا و قاچاق و دزدی و دیگر مفاسد...»
بیست و چند جفت چشم جوان و پر از پرسش و تردید و مشتاق منتظر شنیدن هستند.
قبل از اینکه ادامه بدهم تسبیح درشتش را در دستش جمع کرد و گفت: «استاد اگر اجازه میدادند بسیج کار خودش را بکند الان وضع حجاب این نبود» اینها را گفت و با انگشتان چاقش دانههای درشت عرق را از پیشانیاش پاک کرد.
«بسیجی نمایان کبیر و صغیرشان پیرو ظاهرمذهباند و فراتر از دعای کمیل و راهپیمایی و رفتن به زیارت و ایست بازرسی و اردوی سالانه راهیان نور و از این قبیل مراسم و مناسک سیاسی عبادی جمعی، هیچ حقیقتی نمیشناسند... صریحتر بگویم این بسیج نیست. این کاریکاتور بسیج است که تو بهرغم 30 سال دعوت شدن به مطالعه از طرف رهبر دینی، انقلابی و سیاسی خود، ریشت سفید باشد و چهار جلد کتاب نخوانده باشی... تو بفهمی اوضاع آشفته اقتصاد و اجتماع را و نفهمی از کجا خوردهای...»
اغلبشان هیجانزده بودند و با شور عجیبی میگفتند:
«استاد دمش گرم عجب آدم باحالی بود. کتابش حتما ممنوعه است، میشه امانت بدهید به ما زیراکسش کنیم.
ایران چاپ نشده حتما
بعضیها بخونند برایشان بد نیست. اینقدر گیر به ناموس مردم ندهند.
میشه بیشتر ازش بخونید؟
استاد اسم نویسنده و کتاب را بگویید ما بنویسیم»
چهارم: نامههایی به یک بسیجی نوشته یوسفعلی میرشکاک توسط انتشارات نارگل در بهار 98 منتشر شده است. در این کتاب 1+4 نامه به قلم یوسفعلی میرشکاک خطاب به شخصی به نام سیدمحمد میخوانیم.
چهار نامه ابتدایی این کتاب در اردیبهشت تا مرداد سال 1377 نوشته شده و در نشریهای با نام شلمچه به سردبیری مسعود دهنمکی به چاپ رسیدهاند. میرشکاک تحتتاثیر فضای جامعه ایران بعد از پایان جنگ و قرار گرفتن در شرایطی که اصطلاحا دوران سازندگی خوانده میشد تصویری از جامعه ایران برای مخاطب روشن میکند. بسیاری از حفرهها، گسلها و تغییر در ارزشهای جامعه که در ایران دهه 90 شاهد هستیم نقطه آغازش در دهه 70 بود. از این نظر خواندن این کتاب و این نامهها به درک برخی از اتفاقات امروز کمک بسیاری میکند. شاید به همین دلیل است که واپسین نامه در سال 97 نگاشته شده، اما با خواندن همه نامهها، هیچ گسیختگی در محتوا مشاهده نمیشود.
در این نامهها میرشکاک توجه سیدمحمد و سیدمحمدهای بسیجی مسلک مانده در ظاهرگرایی جامعه ایران را به مطالبه عدالت اجتماعی دعوت میکند. از منظر او بسیاری از بدفرمی و ناهنجارهای فرهنگی ریشه در همین موضوع دارد. سراسر کتاب دعوت به مطالعه است و خواندن و از این رهگذر است که ایرانی معاصر اگر بخواهد بداند کجای ماجرای زندگی و دنیا ایستاده است گریزی از خواندن ندارد و به همین دلیل، آگاهی از طریق مطالعه برای ایرانی معاصر مهمترین نیاز امروزش است. کتاب نامههایی برای یک بسیجی در واقع دعوت همه ماست برای خواندن و تفکر.
«روزی که من در «سوره» شهید بسیج - سیدمرتضی آوینی - فریاد برداشتم: «تشیع تفکر است نه اخلاق» صدایم در خلأ پیچید و به خودم برگشت. آن روز امثال تو باید ماهی چند کتاب در باب توسعه و سرمایه داری و استعمار نو میخواندید و در مییافتید برای آمریکا و اروپا و اسرائیل هیچ اهمیتی ندارد که شما چفیه میبندید و شلوارپلنگی میپوشید و درخیابانها و پشت موتورسیکلتها امر به معروف و نهی از منکر میکنید، چون میدانستند پس از آنکه ایران بدهکار بانک جهانی شد، صدای شما خودبهخود به هیچ گوشی نخواهد رسید.»
آزاده جهان احمدی
مدرس دانشگاه
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: