در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
از قضای روزگار، روزنامهنگار، شاعر بود و قوت قلمش زخمهایی کاری به جان تبلیغاتچیهای استعمار میزد. یوسفعلی میرشکاک میتوانست رمان بنویسد، میتوانست بیشتر شعر بگوید، اما میل درونی او به ستیز با خویشتن و جهان، باعث شد روزنامهنگار بماند. قلندر میدان مبارزه. حال آن که قلندرها بیشتر به کناری میروند و نظارهگرند، اما قلندر این داستان جمعی داشت و شمعی. برخورد او با مرتضی آوینی و دردهای مشترکشان، قلم او را بیشتر گرم کرد. او گرچه روح آرامی نداشت و در این سالها تلاطمهای بسیاری را تجربه کرد اما ادبیاتی خلق کرد که برای روزنامهنگاران انقلابی بسیار باارزش است.
میرشکاک میدانست که درنگ در برابر جماعتی با آرزو و تمنای قبله غربی، جایز نیست و گرچه او به معنای معمول کلمه روزنامهنگار نیست اما جرات دارد، حرفهایی را بزند و حقیقت را بیان کند و همین بیان حقیقت اصل و اساس تفکر است. او در نوشتههایش با روشنفکرهای مختلفی مثل شاملو و اخوان در سالهای دهه 60 و 70 دست به یقه شد. شاید کسی که اطلاعات زیادی درباره آن دوران نداشته باشد با اندکی تردید به نوشتههای میرشکاک نگاه کند ولی نمیتوان فراموش کرد که اکنون بعد از گذشت این همه سال، کمتر متنی شبیه به آنها میتوان یافت. چرا که گویی قوت نثر و شرح ماوقع رویارویی سهمگین اندیشهها در مطالب او، فریاد «جماعت! ما نمیتوانیم غربی باشیم» را گوش ما میرساند.
میرشکاک در مقاله هنرمند و مغاک از آزادی میگوید: «و اما آزادی انواع بسیار دارد... تو کافی است هیچ مطالبهای نداشته باشی، کسی را با تو کاری نیست! یا حتی میتوانی به قیمت یکویزا آزادی کاذب را در همه جای جهان جستوجو کنی! هنرمند اما اگر چغندر نباشد، گوش به نظریهبافان نمیسپارد ـ حتی «به این» شبیه نظریهای که بنده میبافم. ـ و خود، آزادی را ایجاد میکند، حتی اگر به قیمت از دست دادن خود و هنرش تمام شود. ولی این کار «ساده دشوار»، تنها از هنرمندی ساخته است که گوش به مشتریان هنر خویش اعم از حاکم و محکوم یا دوست و دشمن نمیسپارد.»
بیوحشت از چیزی
روزنامهنگار از مشکلی حکایت میکند که خودش و همقطارانش با آن دست به گریبانند. مسالهای که تا به امروز مبتلای ماست و هنوز که هنوز است، مجبوریم یکلنگه پا از هنرمند و هنرمندنما و دعوای آزادی آری یا نه؟ آزادی چیست؟ حرف بزنیم. روزنامهنگارحواسش جمع است که پیش پای هنرمند، مغاکهای فراوانی است. او از محکومیت میترسد از این که مانند آل احمد و نیما و شهریار، از هر کس و ناکسی حرف بشنود و شاید همین ترس او را بازنشسته کند، اما هنرمند حقیقی بیاعتنا به چاه و چاله راه خود را میرود و از چیزی وحشت ندارد.
میرشکاک نه در عرصه معنا که در عرصه صورت از شاعر توقع دارد ستیزهگر باشد: «انسان شاعر، نه در عرصه عمل، که در عرصه خیال و در خانه زبان باید جراتمندترین مردم زمانه خویش باشد.»
او در سوگ شهریار، مقاله شاعر، کودک و دیوانه را مینویسد و به کسانی که اعتقاد داشتهاند، «حکومت دارد شهریار را توی بوق میکند» میگوید: «آنها که فکر میکنند شهریار استحقاق بزرگداشت را ندارد، باید آرزو کنند تمام مردم این سرزمین به یکباره بمیرند. تا یک نفر هست زمزمه کند: «علی ای هما رحمت تو چه آیتی خدا را؟» شهریار بیشتر گل میکند.... در مملکتی که هم مهندس برق و هم شاگردشوفر به شیوه شهریار عاشق میشوند حالا حالاها نمیشود قال شهریار را کند و تازه از همه مهمتر حافظ نمیگذارد. اول باید قال شمس الحق شیراز کنده شود.»
دعوای هنرمند حکومتی، مخصوص این چند صباح نیست و گرچه شاید بعضیها تازه وارد این بازی شده باشند. دریغ که سرمایه روزنامهنگاری انقلابی که یوسفعلی میرشکاک از بزرگترین چهرههای آن است، سالهاست بدون توجه رها شده و اگر یکی دو جرقه از اطراف مشاهده میشود حاصل جهد و تلاش فردی بوده و نه یک خواست جمعی.
اندکی درنگ در نوشتههای آقای روزنامهنگار نشان میدهد انگار او سالها پیش نسخههای مهمی برای هنرمند پیچیده است که اتفاقا در مواقع کنونی خیلی به درد ما میخورد. در زمانهای که هنوز شبکههای اجتماعی نبود و حتی ماهواره شاید بزرگترین ترس خیلیها بود و اینکه حالا چه کنیم با فرهنگ ملک و ملت. دریغ از این که میرشکاک قلندرانه از چیزی حکایت میکرد که توجه به آن در آینده بیشتر به درد میخورد. او در مقاله اهل راز و شعبده ماهواره به کسانی که حضور قناوریهای جدید را خطرناک میدانستند، نهیب میزند: «از پریشانی وضع موجود میترسی؟ ما را به فتح جهان فرستادهاند، نوری از پشت سر به راه تاریک ما میتابد، ما را تنها نخواهد گذاشت. اگر نه در اینجا، در جایی دیگر با ما خواهد بود و زودا که در تمام جهان و در همه جا با ما باشد.»
مرد در افتادن با زمان
میرشکاک مرد درافتادن با زمانه است. رسم او از آزادگی این است که با خود و سلیح به میان مردم میرود و از صحبتهایی حکایت میکند که کوتولهها کمتر توان فهم آن را دارند. نه این که در برج عاج خود بنشیند و برای جلب نظر و گوشه چشمی از فلان جایزه و نشر غربی غزل بسراید. برعکس او ریشه چنین عقیدهای را از جا میکند؟ او معتقد است چنین زیستی آزادی او را فزون میکند والبته تاریخ نشان میدهد برای مردم آزاده، رسم روزگار چنین بوده است.
معصومه خسروشاهی
روزنامهنگار
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر