در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
بیسیم خش خش میکند . مرد براق میشود . هول هول دو تا قلب قرمز ارسال میکند ...
زبونمو افعی بزنه آقا اگه دروغ بگم، داغ ابوالقاسمم رو ببینم اگه واوی دروغ باشه . ترسالی بود گفتم برم توی یال مبارک کوه و دامنه هاش تازه تره گفتم شب رو به کوه سر میکنم،صبا برمی گردم، روحم خبر نداشت عروسی جن هاست به کوه ... دم اذون بود رمه رو زده بودم پایین تپه که پرت و پلا نشه، تو چاک دره نمازمو به کمرم بزنم، یهو آسمون سرخ شد، انگار تو تنور تازه گر گرفته یه تغار بنزین بریزی، به سیدعباس قسم دروغ نمیگم، بیابونی مردم نون مفت نخورده که حرف مفت بزنه، اژدها بود آقا اژدها . اندازه کرت علفی سیدیعقوب قواره داشت . بال داشت سه تای خیمه تعزیه سیداسحاق، یهو گلوله آتش شد. چرخید چرخید عین دوک نخریسی سکینه زنم، بعد یهو چغل شد تو دریا و فسسسس خاموش شد، خدا میدونه دریا به جوش اومد.دریا بخار میکرد این اژدها آقا ... غروب آفتاب رو نبینم اگه دروغ بگم، اصن من دروغگو، خودت بیا میش هاموببین، سه تاشون از شیر افتادن. پستوناشون شده ترک ترک، دوتاشون به ریق افتادن، هول کردن آقا، زبون بستهها ...
فضای داخل هواپیما ساکت است. یک هووومی دارد مثل داخل رحم مادر، دنیا اسلوموشن است، دلش سیگار میخواهد...یک نخ در میآورد، فندک لج میکند، روشن نمیشود، . بی خیال میشود . سیگار را تف میکند . جان یک بطری کوکا میدهد دستش، یک نفس سر میکشد، گازش میپیچد توی مغزش میسوزد. درد محوی توی مثانه اش میپیچد . هیچکس حرف نمیزند . هر از گاهی صدای رادار و بیسیمی سکوت هواپیما را نخ کش میکند . گوشیاش را درآورده دارد به عکس ادوارد پسر پنج ساله اش نگاه میکند. باز هم تیرشان به سنگ خورده . جلوی چشم خودشان دویست و بیست میلیون دلار در کثری از ثانیه پودر شد رفت و تمام ... یاد فیلم نجات سرباز رایان میافتد لحظه اولی که دنیا اسلوموشن بود و هیچ چیز نمیشنید.
خیلی سخت است . اینکه یک کاری بکنی و نتوانی بگویی آن کار را من کرده ام، آنهم در دورهای که خیلیها یاد گرفتهاند کارهای نکرده را هم برای خودشان فاکتور کنند و از نمدش کلاهی بدوزند . نشسته است توی خانه بالا پوش نظامیاش را در آورده زن با یک دامن گل گلی دارد چایی میریزد . روسری که آورده را هنوز نپوشیده . انداخته روی شانه هایش، مرد قد و بالایش را میبیند ضعف میکند . زن همینطور که با دقت دارد کف سینی چای را که لک افتاده با دستمال متقال پاک میکند، میگوید: آره سید مصطفی جونم . دیشب که باهات حرف زدم بعدش سپاه یک کاری کرده ترکونده، مرد نخودی میخندد: خب چیکارا کردن ؟ زن مو پشت گوش میاندازد: آره بابا یه دونه بهباده پهباده چیه؟ همین هواپیماها که خیلی خفنن و کلی پولشونه اومده نزدیک مرزای ما شده، پدافند هوایی با موشک سوم خرداد زدن نابودش کردن، دنیا کپ کرده، زن چایی را سمت
مرد هل میدهد به چهره زن میدهد خیره میشود به چهره مرد: الهی بمیرم چقد سوختی ! مرد میگوید خدا نکنه . زن شاداب میگوید . لباستو بده بشورم ماشین روشن کردم . مرد میگوید روی مبل است . زن توی خم آشپزخانه چشمهایش را میبندد، یقه لباس را میچسباند به پرههای بینی اش با تمام وجود بو میکشد . بوی عرق مردش است و بویی شبیه بوی باروت، دلش ضعف میرود . مرد قند توی دهانش میاندازد قند را میمکد . نعلبکی اول را هورت میکشد و بغض میکند: خیلی دلش میخواهد بگوید: مریم جانم من بودم که شاسی کنترل را زدم و پهپاد ساقط شد! مردت شکارچی پهپاد است، زن پودر ریخته توی ماشین، تا ماشین آب شود، گوشی اش را چک میکند، پیامک نخوانده مردش را میبیند: دو تا قلب قرمز!
حامد عسکری
شاعر و نویسنده
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: