در یکی از سرزمین‌های دوردست، گوزن جوانی که به مقصد کوه بلند در حرکت بود در علفزاری ایستاد تا بچرد و مقداری استراحت کند. ناگهان در لابه‌لای علف‌ها زالویی را دید که می‌خزید، سپس سرش را بالا می‌آورد و اطراف را نگاه می‌کرد و سپس دوباره می‌خزید.
کد خبر: ۱۲۱۰۵۶۲

گوزن گفت: ای حیوان کوچک، اسمت چیست؟ زالو گفت: زالو.
گوزن گفت: چرا این‌طوری راه می‌روی؟ با این‌طرز و سرعت راه رفتن فکر می‌کنی کی به مقصد می‌رسی؟ زالو گفت: مقصد کجاست؟ گوزن گفت: بالای کوه بلند.
زالو گفت: مدل راه رفتن من این‌طوری است، اما حاضرم تا مقصد تو با تو مسابقه بدهم.
گوزن خنده بلندی کرد و گفت: باشد. پس من سه روز به تو آوانس می‌دهم و بعد راه می‌افتم.
زالو گفت: لازم نیست.
همین‌طوری من از تو زودتر می‌رسم.
گوزن گفت: عجب جانوری هستی. آن‌وقت من موقع دویدن هی باید خم بشوم و لای علف‌ها را بگردم تا ببینم چقدر از من عقب‌تری؟
زالو گفت:‌ نگرانش نباش.
هروقت مرا ندیدی، صدا کن، اگر جواب ندادم، بدان که از من جلو زده‌ای. اما به‌نظرم مراقب باش عقب نیفتی.
گوزن گفت: خیلی رو داری... حالا که این‌طور شد، یک، دو، سه...
و شروع به دویدن کرد و دوید و دوید و از علفزار و بوته‌زار گذشت و به کوهپایه رسید.
در کوهپایه، همان‌طور که مشغول دویدن بود، گفت: زالو؟
زالو گفت: جان؟ گوزن تعجب کرد و با سرعت بیشتری به دویدن ادامه داد تا در مسابقه بازنده نشود.
با سرعت از صخره‌ها و یال‌های کوه بالا رفت و در میان راه دوباره صدا زد: زالو؟
زالو گفت: جان، جان دلم؟
گوزن که دیگر ترسیده بود، با سرعت از صخره‌ها بالا رفت و به قله رسید و از فرط خستگی نقش زمین شد.
زالو گفت: عه، تو هم رسیدی؟ گوزن خواست بگوید: وا، مگر تو زودتر رسیدی، اما نفسش بالا نیامد که چیزی بگوید.
در این هنگام شاهینی که از بالا نظاره‌گرِ ماجرا بود، پایین آمد و کنار گوزن نشست و گفت: ای گوزن بدبخت. این زالو از همان اول به ران تو چسبید و تازه همین الان پیاده شد و در تمام آن لحظات که تو مشغول دویدن بودی، او داشت خون تو را می‌مکید و آن جان هم که گفت منظورش مزه خونت بود.
گوزن وقتی این حرف را شنید، نگاهی به زالو کرد و سپس آخرین توان خود را جمع کرد و سم دستش را بالا آورد و روی زالو گذاشت و فشار داد و زالو را ترکاند.
خودش نیز که دیگر جانی برایش نمانده بود، سرش را به‌آرامی روی زمین گذاشت و مرد.
در این لحظه شاهین رو به دوربین کرد و گفت: اگر چشمان تیزبین عدالت نباشد، زالوصفتان و مفت‌خوران از حاصل زحمت زحمتکشان به‌سود خود استفاده می‌کنند و شیره جان‌شان را می‌مکند و خود فربه می‌شوند.
وی سپس در پاسخ به خبرنگاری که از وی پرسید: الان هم که این‌طوری شد باز گوزن بیچاره مرد که، گفت: در این مورد به‌خصوص مقداری دیر مطلع شدیم، اما امیدواریم در ادامه با تغییر جدی در رویکردها و چابک‌سازی ساختارها و اقدام به‌موقع، دیگر شاهد چنین پایانی برای قصه‌ها نباشیم و خاموش شد.

امید مهدی‌نژاد

طنزنویس

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها