در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
پنجشنبهشب بود و میخواستم از اداره خارج شوم و به خانه بروم که مرد میانسالی هراسان وارد اداره شد. او که بهشدت ناراحت بود شروع به صحبت کرد. دخترم دو روز است گم شده و هیچ خبری از او ندارم. دو روز قبل دخترم برای رفتن به مدرسه خانه را ترک کرد. میگفت امروز دیرتر از روزهای قبل تعطیل میشویم. وقتی از ساعت به خانه آمدنش گذشت، نگران شدم. با مدرسه تماس گرفتم، اما کسی تلفن را جواب نداد. راهی مدرسه شدم و درنهایت ناباوری دریافتم مدرسه تعطیل است و هیچکدام از دانش آموزان در آنجا نیستند.
او ادامه داد: در این دو روز زمین و زمان را گشتم، اما ردی از او به دست نیاوردم. کسی فرناز را ندیده بود، نمیدانم این چه مصیبتی بود که سرم آمد. دختر 16 ساله ام به طرز مرموزی ناپدید شده بود، حتی به بیمارستانها و پزشکی قانونی هم سر زدم، اما آنجا هم خبری نبود. چند بار تصمیم گرفتم موضوع را به پلیس خبر دهم، اما ترس از حضور پلیس و اینکه دیگران از این مساله با خبر شوند و آبروی چند سالهام بریزد باعث شد سکوت کنم. تا اینکه چند ساعت قبل زن ناشناسی به خانه مان زنگ زد. او گفت دخترم را ربوده است و برای آزادی او 20 میلیون تومان میخواهد. زن ناشناس مرا تهدید کرد که از این موضوع با پلیس حرفی نزنم، اما میترسم پول را بدهم و آنها بلایی سر دخترم بیاورند.
رد پای یک زن
تحقیقات را شبانه آغاز کردیم، همان شب با قاضی کشیک هماهنگیهای لازم صورت گرفت و موفق شدیم شبانه تلفن خانه جعفر را کنترل کنیم. بلافاصله راهی خانه جعفر شدیم و منتظر ماندیم تا شخص ناشناس تماس بگیرد. حدود ساعت 12 شب تلفن به صدا درآمد و انتظار پایان یافت. دختر جوانی پشت خط بود و همان تهدیدهایی را کرد که مرد میانسال در اظهاراتش گفته بود. از جعفر خواستم او را مجاب کند پولی را که خواسته حتما تهیه کرده و به او میدهد.
با شنیدن صحبتهای دختر ناشناس احساس کردم کاسهای زیر نیم کاسه است و آدمربایی در کار نیست. از صحبتهای فرد تماس گیرنده اینطور به نظر میرسید که بیشتر اجیر شده باشد تا پولی از جعفر، مرد ثروتمندی که دستش به دهانش میرسد، بگیرد. حتی این فرضیه نیز مطرح شد که فردی که او را اجیر کرده باشد، فرناز ـ دختر گمشده ـ باشد. اما نمیشد طبق فرضیه و حدس و گمان عمل کرد و این احتمال هنوز پا برجا بود که دختر 16 ساله ربوده شده و فرد تماس گیرنده از مخفیگاه او و افرادی که در این ماجرا دست دارند، با خبر است.
سرنخی از یک آدمربایی
با پایان تماس، موفق شدیم آدرس صاحب خط تلفن را به دست آوریم و شبانه راهی خانه آنها شویم. به محض رسیدن به خانه مورد نظر حدس ما تقریبا به یقین تبدیل شده بود. صدای خنده دختر و پسرها از داخل خانه، نه تنها از آدمربایی خبر نمیداد، بلکه اینطور به نظر میرسید که مهمانی در کار است.
بعد از هماهنگی با بازپرس پرونده وارد خانه شدیم، همانطور که حدس میزدیم مهمانی بود و چندین دختر و پسر جوان دور هم جمع شده بودند. البته در تحقیقات بعدی مشخص شد خانهای که ما وارد آن شده بودیم از آن خانه تیمیهایی بود که دختران و پسران فراری را دور هم جمع میکرد و فرناز هم یکی از مهمانان این خانه بود.
آدمربایی ساختگی
تمام دخترها و پسرها بازداشت شدند و در اختیار مقام قضایی قرار گرفتند. فرناز که دستش را رو شده میدید، به ناچار لب به اعتراف گشود و نقشه اخاذی که برای پدرش کشیده بود را برملا ساخت. او گفت:چند روز قبل در راه مدرسه با پسر جوانی به نام میثم آشنا شدم. پسری که یکی از اعضای این باند بود. او به من وعده ازدواج داد و میگفت که از من خوشش آمده است. اما از آنجا که پدرم مرد ثروتمندی بود، مطمئن بودم با این ازدواج موافقت نمیکند.
او ادامه داد: میثم آنقدر از عشق و علاقهاش و از زندگی رویایی که برایم خواهد ساخت گفت که تصمیم گرفتم همراه او فرار کنم. میثم و چند نفر از دوستانش دختران را فراری میدادند و قربانی نقشه سیاه خود میکردند. آمدن نزد میثم، یعنی خداحافظی برای همیشه از پدرم. میدانستم پدرم با وضعیت اجتماعی که دارد هرگز چنین دختری را نمیتواند تحمل کند. برای همین تصمیم گرفتم از پدرم اخاذی کنم. اینطور میتوانستم با پولهای او زندگی راحت تری داشته باشم. ابتدا میخواستم خودم با پدرم تماس بگیرم و بگویم که گروگان گرفته شدهام، اما ممکن بود باور نکند. به همین دلیل از یکی از دختران فراری که در آن خانه بود خواستم با او تماس بگیرد و قضیه آدمربایی را مطرح کند. از آنجا که میدانستم اگر پای پلیس به این ماجرا کشیده شود همه چیز لو میرود از دوستم خواستم او را مجاب کند تحت هیچ عنوان با پلیس تماس نگیرد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: