دو دوست که هر دو از مریدان و شاگردان کارگاه‌های حکمت خلاق دکتر زادبوم جواهری بودند، روزی پس از اتمام جلسه کارگاه، تصمیم گرفتند در سطح شهر قدم بزنند و ضمن بهره‌گیری از هوای اردیبهشتی، با مشاهده وضعیت اجتماع، قدری در مشکلات و مصائب جامعه درنگ و تأمل کنند.
کد خبر: ۱۲۰۶۳۲۷

وقتی از در کلاس واقع در مقدس اردبیلی بیرون آمدند، در زعفرانیه انداختند تا از آنجا به الهیه و پارک‌وی روند و از آنجا به سمت پایین قِل بخورند. دوست اول، وقتی در کوچه‌های زعفرانیه، به خانه‌های مجلل و قصرهای باشکوه و خودروهای لوکس و شهروندان تمیز و زیبا و سگ‌های پشمالو نگریست، به دوست اول گفت: «ای دوست، وقتی این خانه‌ها و قصرها و ماشین‌ها و سگ‌ها را قسمت می‌کردند، ما کجا بودیم؟» دوست دوم گفت: «در صف فرزانگی بودیم.» دوست اول گفت: «زاییده بوده‌ایم بابا.» و هردو خندیدند. دوست دوم گفت: «از این‌سو برویم.» کمی جلوتر به بیمارستانی بزرگ رسیدند. دوست دوم به دوست اول گفت: «ای دوست اول، حال بگو وقتی سرطان و ایدز و نارسایی ریوی و نارسایی کلیوی و بیماری‌های خاص و نقص عضو را قسمت می‌کردند، ما کجا بودیم؟» در این هنگام دوست اول که توقع این حاضرجوابی را از دوست دوم نداشت، با او گلاویز شد و دوست دوم نیز در مقام دفاع از خود برآمد و دو دوست به‌شدت یکدیگر را زدند. مأموران حراست بیمارستان به محض دیدن صحنه زد و خورد، با پلیس تماس گرفتند و مأموران پلیس چهار دقیقه بعد از تماس به محل درگیری رسیدند و دو دوست را که در هم گره خورده بودند از هم باز کردند. دو دوست پس از آنکه از هم باز شدند، یک‌صدا گفتند: «اکنون فهمیدیم که نعمت واقعی سلامتی، شادی، جوانی، عشق، دوستی و با هم بودگی است، همین چیزها که داشته‌ایم، ولی به آن اهمیت نداده‌ایم و در پی نداشته‌ها بوده‌ایم.» و پس از آن‌که مقداری گریستند، تا فردا خاموش شدند.

امید مهدی‌نژاد

طنزنویس

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها