
امنه ؟ انشاا... امنه! دلشوره توی چشمهایش موج میزند. پسرم میگوید کجا میروی؟ میگویم سوریه! میگوید همونجا که بالن نقی معمولی رو توی پایتخت برد؟ میخندیم، میگویم: بله! میگوید: اونجا هنوز داعش داره که تیر بندازه؟ میگویم: داره، ولی خیلی دورن! میگوید: برام از اونجا یه تفنگ واقعی بیار. میگویم: چشم!
دخترم بق کرده بغض دارد؛ میگویم زود برمیگردم! میگوید: حرم حضرت رقیه میری؟ میرم... میشه یه عروسکم رو ببری براش. میگویم: میبرم... .
سفره افطار انداخته شده، دم افطار یک سکوت ملس حکمفرماست. مسخره بازی درمیآورم میخندانمشان. همسرم میگوید: نمیشه منو ببری؟ روم سیاه نه. میگوید: هرجا غیر سوریه بود حلالت نمیکردم. میگویم: غلامتم! میگوید: مراقب خودت خیلی باش! میگویم چه جوری! میماند! زل میزنم بهش! شهید شدم نری توی مصاحبههات بگی خوب بود و مهربون بود و میدونست شهید میشهها! من خیلی معمولیام... میگویم خیلی عنوان همسر شهید بهت میآد؛ توی بغض میخندد و میگوید کوفت، لوس بیمزه... .
مراسم رد شدن از زیر قرآن و اینها انجام میشود، میبوسمشان و از خانه میزنم بیرون... مطمئنم از بالا توی تراس دارند نگاهم میکنند یک دست زنانه از بالای تراس پشت سرم آب میریزد... با چهار انگشت شست و سبابه قلب درست میکنم نشانشان میدهم. سر کوچه اسنپ میگیرم . مقصد را به جای اینکه بنویسم فرودگاه امام خمینی مینویسم دمشق... عقلم تیر میکشد. اصلاح میکنم آدرس را. یک راننده درخواستم را اجابت میکند. دوره، دوره نشانههاست، اسم راننده عباس است... آیا این نشانه نیست؟
ادامه دارد...
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد
دکتر حمیدرضا آصفی، سخنگوی اسبق وزارت امور خارجه و دیپلمات ارشد کشورمان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد