راپورت‌های مـیــرزا ادریـــس‌

جنگاوران استادیوم آزادی

صبح جمعه از خواب همایونی بیدار گشته، غسل جمعه فرمودیم و دنبال روغن کرمانشاهی پاک می‌گشتیم که داغ کرده و نیمروی محلی با سنگک بر بدن بزنیم که خشایار سم‌کوبان به اندرونی وارد شد.
کد خبر: ۱۲۰۳۱۹۴

فرمودیم پدرسوخته فصل چوگان گذشته اینجوری یورتمه می‌روی.
عارض شد: گرفتم قربان گرفتم، فرمودیم چه؟ عرض کرد بلیت استادیوم، برویم بازی سپاهان پرسپولیس ببینیم. فرمودیم: برویم؟ عرض کرد: بله با هم برویم خیلی حال می‌دهد .
فرمودیم چه هست حالا؟ گفت: فوتبال! گفتیم: بنال ملتفت شویم. گفت حالا می‌رویم می‌بینید. ظهری ناهار نخورده، نشستیم توی مترو عنر عنر رفتیم تا استادیوم. عده‌ای از جوانان وطن کلاه و بوق به همراه آورده و دست‌افشانی می‌کردند. روی سرخ کرده بودند و اصرار داشتند تیم ما قهرمان می‌شود. خلاصه بعد از مقادیری پیاده‌روی به سکوها رسیدیم. میدانگاهی بسیار وسیع بر وسط آن محوطه‌ای چمن کرده‌اند. دو دکه در دو طرف چمن گذاشته‌اند و 22 نفر تقلا می‌کنند گوی مشمایی را توی دکه‌ها کنند. حال این چه شور و هیجان دارد که پول می‌دهند می‌روند تماشا، ا...‌اعلم . القصه لختی از بازی گذشته بود که دیدیم آنها که سرخ پوشیده بودند به آنها که زرد پوشیده بودند فحش و فضیحت دادند و زردها هم بی‌پاسخشان نگذاشتند. مدتی نگذشته بود که کار از فحش‌های کش‌دار گذشته، دیدیم در هوا سنگ و آهن است که می‌بارد. یاد یک از فقره جنگ ممسنی و تصرف قزوین کردیم، فوق‌النهایه مرعوب بودیم. عجایب صحنه‌ای دیدیم. در همین حول و ولا بودیم که یک فقره لنگه کفش پای چشممان فرود آمده برق از سه فازمان پرید. کلاه‌کج و قباپریشان به منزل مراجعت کردیم. در آن هیاهو خشایار را گم کردیم. کیسه یخ بر چشم گذاشته ورم و کبودی خوابید بهتریم. الساعه بر باب العمارت نشسته‌ایم یک اره هم گذاشته‌ایم ور دستمان چشم‌انتظار خشایاریم که برسد با حوصله نصفش کنیم. پدر سوخته را. زیاده‌فرمایش نداریم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها