میزگرد جام‌جم با نویسنده، تهیه‌کننده و کارگردان سریال بر سر دو راهی:

غیر از ما، کسی از قصه خبر نداشت

کمتر کسی است که بگوید علاقه‌مند به دنبال کردن و خواندن داستان‌های عاشقانه نیست. به همین دلیل شبکه دو هم در ایام نوروز با پخش مجموعه بر سر دو راهی روایتگر یک قصه عاشقانه بود؛ قصه‌ای که عنقا در کنار تهیه‌کنندگی، فیلمنامه آن را نوشته بود و بهرنگ توفیقی هم کارگردانی را به عهده داشت. بر سر دو راهی داستان عاشقانه و پر فراز و نشیب زندگی حامد بود که به واسطه عوض شدن دنیایش و تغییر مسائل مالی، همه چیزش تغییر می‌کرد. این سریال، بسیار پر قصه‌ بود و تقریبا از بالاترین تا پایین‌ترین طبقات اجتماعی در جریان قصه دیده می‌شدند. البته عنقا بر خلاف کارهای قبلی اش که همیشه سعی می‌کرد چهره‌های جدید را در کارهایش معرفی کند برای سریال بر سر دو راهی سراغ بازیگران حرفه‌ای رفت، اما با قرار دادن برخی از بازیگران در نقش‌هایی که سال‌ها بود بازی نکرده بودند، توانست مخاطب را غافلگیر کند. در این باره می‌توان به حضور عنایت بخشی در نقش جلال اشاره کرد. او در سال‌های اخیر بیشتر ایفاگر نقش‌های مثبت بود؛ نقش‌هایی تک‌بعدی پدران مهربانی که مشغول آب دادن به گلدان‌ها هستند، اما این بازیگر میانسال در سریال بر سر دو راهی یک کاراکتر خبیث و نزول‌خوار را به زیبایی بازی کرد. گرچه در قسمت‌های ابتدایی سریال خیلی شخصیت نرمی از خودش نشان می‌داد که به داد مردم می‌رسد، اما مخاطب بعد از چند قسمت متوجه شد او این‌طور که نشان می‌دهد نیست و اگر بخواهد خانه کسی را ویران کند، حتما این کار را انجام می‌دهد. البته عنقا و توفیقی در این سریال نقش‌های پررنگی برای بازیگران میانسال نوشته بودند و به قول معروف پدر و مادرها نقش‌شان پررنگ بود و حضورشان در قصه کاملا احساس می‌شد. از دیگر بازیگرانی که بر خلاف نقش‌های قبلی‌اش حاضر شده بود، می‌توان از بهنوش بختیاری گفت که مخاطب عادت داشت او را در نقش‌های طنز ببیند، اما او در سریال بر سر دو راهی نقش ثریا را بازی کرد که اتفاقا هم جدی بود و بختیاری نشان داد می‌تواند نقش‌های جدی را هم به‌خوبی بازی کند و توانایی‌اش فقط در نقش‌های طنز نیست. عنقا در این سریال همچون کارهای قبلی‌اش به موضوع سنت‌ها، تحکیم خانواده‌ها و ... توجه کرده بود. همچنین به موضوعات روز همچون تب بالا و پایین شدن دلار و ... پرداخت. همه این موارد بهانه‌ای شد تا ما میزبان او و توفیقی باشیم و درباره بخش‌های مختلف سریال به گپ و گفت بنشینیم.
کد خبر: ۱۲۰۰۰۲۳

خواستگاری یک خانم میانسال از یک پسر جوان؛ این به‌گونه‌ای تابوشکنی در تلویزیون بود که اتفاقا همین موضوع در ایام نوروز هم در فضای مجازی دست به دست چرخید و نقل محافل شد. آیا این تصور را نداشتید که ممکن است هنگام پخش این موضوع ممیزی شود؟
حامد عنقا (با خنده): سر سریال پدر به ما گفتند که موضوع سریال از زندگی شخصی حامد عنقا ساخته شده، به همین دلیل سر سریال بر سر دو راهی گفتیم که از خاطرات شخصی آقای توفیقی را بسازیم! (البته شوخی کردم، اما برای بامزه شدن مصاحبه حتما این جمله را بنویسید!)
واقعیت این است نمی‌دانم نگاه ممیزی تلویزیون از کجا می‌آید. ما چند سال پیش هم سریال انقلاب زیبا را ساختیم و این سؤال را از من پرسیدند که آیا با ممیزی رو به رو شدید یا نه و من هم پاسخ منفی دادم. ما خط قرمز ویژه‌ای در تلویزیون نداریم، بلکه خیلی از خط قرمزها یا حاصل سلیقه‌هاست یا بدفهمی بین مدیران و برنامه‌سازان و کسانی که ممیزی می‌کنند این اتفاق می‌افتد.
وقتی مدیران توجیه باشند و سازنده هم بداند چه کار می‌خواهد بکند، دیگر خط قرمزی نیست. راستش ما با طرح موضوع خواستگاری یک خانم میانسال از یک پسر جوان، احساس تابوشکنی نداشتیم. ممکن است موضوع با‌مزه باشد و کمتر پیش آمده باشد که در تلویزیون طرح شود، اما تابوشکنی نکردیم.
اما در تلویزیون هیچ وقت چنین موضوعی طرح نشده بود!
عنقا: در نسخه اولیه سریال که اسمش ساده‌دلان بود، قرار بود همین موضوع نقش پررنگ‌تری در قصه داشته باشد و قصه درباره ازدواج یک پیرزن با مرد جوان بود. کسی هم به ما نگفت قصه را تغییر بدهیم یا ندهیم، بلکه جنس من و بهرنگ این‌طور است که درباره کار صحبت می‌کنیم و با توجه به اقتضای قصه جلو می‌رویم.
سر سریال پدر و انقلاب زیبا هم به من گفتند که تابوشکنی کرده‌ام، اما به نظرم این‌طور نیست و ما فقط زودتر یک موضوع را طرح کردیم. بنابراین واقعیت این است از نظر خودمان چنین موضوعی عادی بود و ویژه برخورد نکردیم.
شما در سال‌های اخیر سریال‌هایی با موضوعات متنوع را برای تلویزیون ساخته اید. شما چه تصوری از این موضوع داشتید؟ فکر می‌کردید مخاطب چه واکنشی دارد؟
توفیقی: نکته‌ای که حامد گفت درست است. ما در راستای قصه موضوعات را پیش می‌بریم. حالا در جریان شکل گرفتن فیلمنامه ممکن است برخی موضوعات کمرنگ یا پررنگ شود. در واقع چنین حسی نداشتیم. فقط موضوع را زود طرح کردیم و اگر هم بیشتر نپرداختیم به خاطر اقتضائات قصه بود نه دستوری از جایی!
عنقا: یک تصمیم دراماتیک بود.
توفیقی: ما زمان کوتاهی برای ساخت سریال بر سر دو راهی داشتیم و 20 روز زمان گذاشتیم تا به حس و لحن کار برسیم و به این موضوع فکر کنیم که آیا ساخت چنین سریالی کار ما است یا نه؟ بعد از تصمیم‌گیری هم کار را شروع کردیم. ضمن این‌که ما در مرحله پیش‌تولید خیلی درباره کار و قصه حرف می‌زنیم و می‌توانم بگویم که 50 درصد کار در مرحله پیش‌تولید ساخته می‌شود.
شما در صحبت‌هایتان اشاره کردید که قرار بود ماجرای اصلی، قصه ازدواج یک خانم میانسال با پسر جوان باشد، پس چرا خط قصه تغییر کرد و این موضوع خیلی کمرنگ در قصه شد؟
توفیقی: این ذهن شلوغ آقای عنقا است. وقتی ما درباره جزئیات قصه حرف می‌زنیم، مسلما تغییرات در داستان اتفاق می‌افتد. ما مبنا را در ابتدا بر این اساس گذاشتیم، اما بعد به جزئیات فکر کردیم که وقتی شخصیت حامد در چنین موقعیتی قرار بگیرد، چه‌کار می‌کند؟ آیا هر کسی جنبه پولدار شدن دارد؟ آیا بعد از پولدار شدن وفادار به کارهای قبلی‌اش است یا نه... به هر حال وقتی به این موارد فکر کردیم متوجه شدیم که خیلی فرصت پرداخت به چنین موضوعی در این سریال نیست.
یعنی این موضوع ظرفیت دراماتیک بیشتر نداشت؟
توفیقی: وقتی قرار است کاری ساخته شود، ظرفیت کل سریال در نظر گرفته می‌شود و اقتضای درام را در نظر می‌گیریم و قصه را پیش می‌بریم.
ظاهرا فقط با دو یا سه قسمت از فیلمنامه سریال بر سر دو راهی را ساختید. برایتان سخت نبود و تمرکزتان به هم نمی‌ریخت که کاغذ به کاغذ فیلمنامه به دست‌تان برسد؟
عنقا (باخنده): اتفاقا امروز و فردا باید فیلمنامه را تحویل آرشیو بدهیم، حتما کاملش می‌کنیم!
توفیقی: درست است فیلمنامه کامل دستم نبود، اما در جریان 80 تا 90 درصد قصه بودم. دو قسمت فیلمنامه داشتم، اما اطلاعات و آگاهی‌مان تا آخرین قسمت بود و دائم من و حامد درباره کار با هم حرف می‌زنیم.
عنقا: وقتی بهرنگ از سر صحنه برمی‌گشت به دفتر می‌آمد که من درگیر تدوین بودم و در اتاقم می‌دید که جزئیات قصه گوشه‌ای نوشته شده، به همین دلیل می‌خواند و اگر نظری داشت حتما می‌گفت که با این موضوع موافق است یا نه. به هیچ وجه اتفاق یکطرفه نبود که بهرنگ سر صحنه منتظر باشد تا دو برگ کاغذ دستش برسد و شروع به کار کند. ما آیتمی کار نمی‌کنیم. البته باید بگویم که بازیگران چنین حالی داشتند و خیلی نسبت به قصه توجیه نبودند.
به عنوان مثال بازیگر یک سکانس از قسمت پانزدهم را بازی می‌کرد و بلافاصله یک سکانس از قسمت دوم سریال. یا حمید گودرزی روزی شش بار تعویض لباس داشت. قبل و بعد از کتک خوردن. قبل و بعد از پولدار شدن و ... کلیت قصه در ذهن من بود، ولی این طور نبود که بهرنگ را چشم‌بسته در یک اتاق تاریک رها کنم. چون بهرنگ کسی بود که حس و حال بازیگران را در کار تنظیم می‌کرد. به قول معروف او فرمانده میدان است و در صف قرار دارد و من در ستاد. البته برخی بازیگران که اولین بار بود با ما کار می‌کردند اذیت می‌شدند.
پس کلیت قصه را بازیگران نمی‌دانستند؟
عنقا: نمی‌دانستند. البته این روش من است که خیلی بازیگر را در جریان نمی‌گذارم. این در کتاب و کاغذ است که بازیگر اگر فیلمنامه را داشته باشد، حتما آن را می‌خواند، دیالوگ‌هایش را حفظ می‌کند و روی شخصیتی که قرار است بازی کند، کار می‌کند. تجربه
20 سال کار در سمت‌های مختلف اعم از نویسنده، مدیر صحنه، برنامه‌ریز، کارگردان، تهیه‌کننده و ... که البته بهرنگ هم مشاغل مختلفی را تجربه کرده، نشان داده که فقط چند بار دیده‌ام که بازیگر فیلمنامه را خوانده و روی نقشش کار کرده و در بقیه موارد سر صحنه شخصیت را درآورده است. بنابراین منهای تعارفات روزنامه‌ای، خودم را سر کار نمی‌گذارم و می‌دانم توانایی بازیگر را می‌شناسم و چون چند کار با او انجام داده‌ام، ترجیح می‌دهم بازیگر در صحنه سورپرایز شود و قصه هم لو نرود. یک بار در یک سریال من اشتباه کردم و به بازیگر گفتم شخصیتی که بازی می‌کند خیلی هم بد نیست و بعدها قرار است اتفاقات دیگری بیفتد و همین باعث شد او نقش را به گونه‌ای بازی کند که با این‌که بد بود، اما مخاطب او را دوست داشته باشد. به همین دلیل از همه این موارد درس گرفتم و نگاهم این است.
حتی سر سریال انقلاب زیبا با این‌که فیلمنامه آماده بود و دست کارگردان، برنامه‌ریز و مدیر تولید بود به آنها گفته بودم که فیلمنامه را به بازیگر ندهند، چون دیالوگ‌ها تغییر می‌کند. در حالی که قرار هم نبود تغییر کند، اما به خاطر این‌که بازیگر در جریان قرار نگیرد این کار را کرده بودم. این دست فرمانی است که من پیدا کردم و فکر می‌کنم بهرنگ هم موافق باشد.

شما هم با این قضیه موافق هستید که بازیگر در جریان فیلمنامه نباشد و کاملا سر صحنه غافلگیر شود؟
عنقا (با خنده): نه به این شدتی که شما می‌گویید!
توفیقی: راستش به نظر من حق بازیگر است که بخواهد، اما آنچه اهمیت دارد این است که در مرحله انتخاب به توافق خیلی محکم‌تری برسیم. ما مسیری را شروع کرده‌ایم و تجربه می‌کنیم. شاید خیلی از بازیگران دوست نداشته باشند که البته این طور هم بود.
شخصا می‌دانم مهراوه شریفی‌نیا از بازیگرانی است که از قبل روی فیلمنامه کار می‌کند و تا چند بار نخواند، سر صحنه نمی‌آید. بنابراین بازیگری مثل خانم شریفی‌نیا سر این کار اذیت شد. در مجموع فکر می‌کنم مسیری را تجربه می‌کنیم و امیدواریم در هر کاری اتفاقات بهتری بیفتد.
پس بازیگران به شما اعتماد می‌کنند که بازی در کارتان را می‌پذیرند؟
عنقا: سخت‌ترین اعتماد را تهیه‌کننده و کارگردان به بازیگر می‌کنند، چون در نهایت خوب یا بد بودن کار به گردن کارگردان، نویسنده و تهیه‌کننده می‌افتد و ابتدا هم کارگردان است. بنابراین اینها بیشترین ریسک را می‌کنند تا بازیگران. وقتی کارگردان نقشی را به بازیگر می‌سپارد، قطعا آن بازیگر در کارنامه‌اش خطاهای اجرا هم داشته است. به همین دلیل ریسک کارگردان بیشتر است که نقش را به بازیگر می‌دهد. ممکن است بازیگر در این مواقع دلیل بیاورد که چون فیلمنامه بد بوده، فرصت کم داشته و ... نتوانسته نقش را خیلی خوب در بیاورد، اما یک کارگردان و تهیه‌کننده حرفه‌ای می‌دانند که این دلایل تا چه حد درست است. بنابراین کارگردان و تهیه‌کننده اولین کسانی هستند که ریسک می‌کنند. بگذارید مثال دیگری بزنم.
ما در سریال پدر اشتباهی کردیم و بازیگری را برای یک نقش انتخاب کردیم که البته نمی‌خواهم درباره نقش و بازیگر سؤالی بپرسید، اما بعد از چند روز خود بازیگر با ما جلسه‌ای داشت و گفت او برای نقش مناسب نیست. ما در این کار فرصت جبران اشتباه را داشتیم، اما در یک کار مناسبتی که برای به موقع رساندن آن عجله هم داریم، فرصت جبران اشتباه را نداریم. پس ریسک ما بالاست.
در ساختار قصه، رفت و برگشت به گذشته و آینده به‌کرات دیده می‌شد. چه هدفی را دنبال می‌کردید از این اتفاق؟
عنقا: این اتفاق در سریال پدر، انقلاب زیبا، قلب یخی، تنهایی لیلا و ... هم افتاده است. این امضای ماست و تکنیکی است که من همیشه استفاده می‌کنم. به همین دلیل فرم‌های مختلف در کارهایم می‌دهم. در سریال پدر هم ما قصه را چند وقت بعد از مرگ حامد شروع کردیم و بعد به گذشته رفتیم.
توفیقی: اقتضای قصه ایجاب می‌کند که ما این رفت و برگشت‌ها را در قصه داشته باشیم و در این باره من و حامد خیلی صحبت می‌کردیم. به هیچ وجه هم نگذاشتیم فشردگی کار باعث شود که نسبت به بعضی چیزها در قصه بی‌خیال شویم.
عنقا: اگر این کارها را نمی‌کردیم قصه بی‌روح و یخ می‌شد. با این‌که فشار مضاعف روی بهرنگ بود و نسبت به دیگر سریال‌های نوروزی زمان کمتری برای تولید داشتیم، در حالی که دو سریال دیگر یک تا دو ماه زودتر از ما کارشان را شروع کرده بودند، اما این باعث نشد که از قصه و تنوع لوکیشن‌ها کم بگذاریم. در حالی که گروه فشار زیادی را تحمل می‌کرد، ولی دلمان نمی‌خواست یک کار دم‌دستی برای مردم بسازیم.
بهتر است کمی هم درباره انتخاب بازیگران صحبت کنیم. میترا حجار نقش دختری را بازی می‌کند که از فرنگ برگشته و طبیعی است که باید رفتار، حرف زدن و ... سرد و بی‌روح باشد، اما بازی این بازیگر خیلی بی‌انرژی است و به هیچ وجه من را به عنوان مخاطب درگیر نمی‌کند و قلابش من را نمی‌گیرد. چطور شد به انتخاب حجار رسیدید؟
توفیقی: اتفاقا خانم حجار اولین گزینه ما برای نقش پریناز بود. بعد هم قلاب پریناز باید به حامد گیر می‌کرد نه شما (با خنده) ولی باید بگویم که ما شخصیت پریناز را به گونه‌ای طراحی کرده بودیم که میترا حجار برای این نقش گزینه خوبی بود. البته خودش هم ایده‌هایی درباره لحن و بازی داشت. ما بعد از گپ و گفت‌هایی که داشتیم به نقش رسیدیم و اتفاقا از بازی میترا حجار هم راضی هستم. به هر حال هر بازیگری به لحاظ تیپ، چهره، فیزیک و ... تعاریفی دارد و در چارچوب‌هایی است و ما هم احساس کردیم که میترا حجار برای ایفای نقش پریناز مناسب است. امیدوارم مخاطبان هم راضی باشند.
ولی با توجه به این‌که عشق گرمی بین حامد و مریم وجود دارد، برای من به عنوان مخاطب جای سؤال است که چطور شخصیت سردی همچون پریناز می‌تواند باعث جدایی حامد و مریم شود؟
توفیقی: برای پاسخ به این سؤال به یکی از دیالوگ‌های سریال مراجعه می‌کنم. جاوید در یکی از صحنه‌ها خطاب به پریناز می‌گوید که دختر از فرنگ برگشته برای بچه چشم و گوش بسته جالب است. وقتی به چیده‌مان توجه کنید متوجه می‌شوید که چطور این اتفاق پیش آمده است.
عنقا: نکته جدی‌ای وجود دارد. دوران این‌که بر اساس درام، تماشاگر را دچار احساس و واکنش کنید، گذشته است. باید ابعاد دیگری در کار گذاشت. بله درست است رابطه مریم و حامد گرم است و پریناز سرد. اما چرا حامد عاشق پریناز می‌شود. به این خاطر که پریناز یک دختر از فرنگ برگشته است که لوس هم حرف می‌زند، لباس پوشیدنش، رفتار و ... با مریم فرق می‌کند و حامد هم پسر چشم و گوش بسته است. درضمن حامد فکر می‌کند که عاشق پریناز است. شما بارها دیده‌اید که جوانی وارد خانه می‌شود و می‌گوید عاشق شده، اما پدرش به او می‌گوید این عشق نیست و تو الان داغ هستی. حامد هم این طور است. فکر می‌کند بین او و پریناز عشق وجود دارد. در حالی که مخاطب با پیشرفت قصه متوجه می‌شود پریناز شخصیت مثبتی ندارد و دستش با جاوید یکی است.
بنابراین ما باید بازیگری را انتخاب می‌کردیم که برای شمای مخاطب دوست‌داشتنی نباشد و حس گرمابخش هم ندهد. بازیگری که سرد است و گوشت تلخ و تو به‌راحتی در درام عاشقش نمی‌شوی و حق را به حامد نمی‌دهی. در نهایت هم دوست دارید حامد بی‌خیال پریناز شود. بنابراین ما اگر بازیگری برای نقش پریناز انتخاب می‌کردیم که گرم و دوست‌داشتنی بود شما به عنوان مخاطب علاقه‌مند بودید حامد به پریناز برسد نه به مریم.
این اتفاق برای کاراکتر جلال هم پیش آمد و ما باید چهره عنایت بخشی را به گونه‌ای گریم می‌کردیم که وقتی در اولین قسمت با محبت جلوی حامد می‌نشنید و می‌گوید خیلی راحت پول قرض می‌دهد، مخاطب باورش نشود و بداند به جلال نمی‌خورد که این‌قدر مهربان باشد. بنابراین ما به فرامتن‌ها نیاز داریم. دیگر زمان این گذشته که ده قسمت پخش شود و بعد قصه را تعریف کنیم. من با جنس تیتراژ یا با نام سریال به مخاطب می‌گویم منتظر داستان عاشقانه‌ای باشد که مثل گذشته با این نام در مجله زن روز چاپ می‌شد. اینها ابزار ماست و به قصه کمک می‌کند و این فقط کار ما نیست و در همه جای دنیا این طور است.
توفیقی: ضمن این‌که ما به هیچ وجه سکانسی عاشقانه بین حامد و مریم نداشتیم، بلکه حس مخاطب از حرف زدن و رفتار آنها با یکدیگر متوجه می‌شود عشق این دو گرم است.
ولی با این‌که مریم، حامد را دوست دارد، اما با ورود پریناز خیلی زود جا می‌زند و از این شخصیت بعید بود که این طور واکنش داشته باشد.
عنقا: برای این‌که مریم از طبقه‌ای است که نجابت و حجب و حیا حرف اول را می‌زند. بنابراین رفتار مریم با دختری از طبقه پریناز فرق می‌کند. مریم از طبقه‌ای نیست که اگر از پسری خوشش بیاد به او بگوید دوستش دارد.
اما مریم دختر مستقلی است. این با حرف شما مغایرت دارد؟
عنقا: بله مستقل است، اما از طبقه سنتی جامعه است، حتی مادر مریم هم این کار را نمی‌کند. نجابت و عفاف در این طبقه زیاد است. من به درست و غلط کار ندارم که البته گرایش من روشن است. وقتی حامد دست پریناز را می‌گیرد و به خانه می‌برد، اکرم (مادر مریم) ناراحت می‌شود، اما مریم سعی می‌کند از این موضوع بگذرد و خطاب به مادرش می‌گوید چه اشکالی دارد دختر اول به خانه پسر بیاید. ولی وقتی مادرش از او می‌پرسد که آیا تو هم این کار را می‌کردی؟ مریم سکوت می‌کند.
حیای مریم غالب بر غرایز اوست. این نشان‌دهنده بزرگی مریم است که در پریناز نیست. مریم آنقدر حامد را دوست دارد که وقتی حامد به سمت پریناز می‌رود، تصمیم می‌گیرد خودش را کنار بکشد، چون پایگاه شخصیتی حامد این طور ایجاب می‌کند.
چرا زن‌های قصه شما سرخورده هستند. دختر سریال پدر برای رسیدن به پسر کارش به التماس می‌کشد. مریم خودش را کنار می‌کشد و ....
عنقا: این اقتضای درام است. شما باید همه زن‌ها را در کارهایم ببینید. مثلا در سریال بر سر دو راهی مریم، پریناز، سیمین، ثریا، اکرم، عزت‌الملوک و ... هر کدام ویژگی‌های خودشان را دارند. نگاه من به زنان به مریم، پریناز، لیلا و ... خلاصه نمی‌شود. ضمن این‌که از نگاه من در سریال پدر، زنی که زن بود، شریفه بود نه لیلا. چون لیلا در پروسه زن شدن قرار دارد و اشتباه هم انجام می‌دهد.
چطور به انتخاب بهنوش بختیاری برای نقش ثریا رسیدید که البته حضور او در نقش جدی خیلی هم خوب جواب داد. در حالی که تا به امروز بیشتر نقش‌هایش طنز بوده است.
توفیقی: اصولا مدل ما این طور است که می‌خواهیم مخاطب را غافلگیر کنیم. قبل از انتخاب خانم بختیاری، حامد عنقا بازی او را در آستیگمات به اندازه چند ثانیه در آنونس دیده بود و همین بود که به انتخاب او رسیدیم. خانم بختیاری هم برای این نقش انرژی گذاشت و کار سختی بود، اما خیلی خوب ظاهر شد.
یکی از حسن‌های سریال بر سر دو راهی، انتخاب درست بازیگران قدیمی و نقش‌های پررنگ بود. سال‌ها بود که عنایت بخشی در ایفای نقش حاج‌آقاهای مثبت دیده شده بود، اما این بار کاملا مخاطب را غافلگیر کرد و نقش هم پررنگ بود. چطور به او رسیدید؟
عنقا: پیشنهاد عنایت بخشی از آقای توفیقی بود. وقتی به من گفت سریع پذیرفتم، چون می‌دانستم برای این نقش بهترین است. البته جذب آقای بخشی برای کار راحت نبود و چند بار او به دفتر ما آمد تا این‌که پذیرفت. سال‌ها بود این بازیگر نقش منفی بازی نکرده بود به غیر از قبل انقلاب که چند نقش منفی داشت. زمانی که گروه تئاتر ملی این کشور توسط آقای جوانمرد راه افتاد که مرد بسیار بزرگی هم بود، بهرام بیضایی نمایشنامه هایش را به او برای اجرا می‌داد و عنایت بخشی هم بخشی از این عضو بود. او جلوی دوربین کارگردانان بزرگ نقش‌های ماندگار بازی کرده است.
وقتی او به دفتر ما آمد متوجه شد که ما با چه کسی حرف می‌زنیم و اعتمادش جلب شد، حتی من در اولین مصاحبه قبل از پخش سریال بر سر دو راهی اعلام کرده بودم که سورپرایز سریال، عنایت بخشی است. شک نداشتم با سریال دیده می‌شود. شخصیتی که ظاهر نرم دارد، اما نزول خوار است. علاوه بر آن رفتار بسیار حرفه‌ای هم داشت و همراه بود. هیچ وقت از ما نپرسید پلان بعدی چیست یا نامش در تیتراژ چگونه می‌خورد و ... فقط تلاش داشت که بازی درست ارائه کند. رفتار حرفه‌ای او به یک خاطره خوب برای من و بهرنگ منجر شد.
توفیقی: البته همه بازیگران خوب بودند و آقای بخشی هم به‌شدت همراهی می‌کرد. به نظرم وقتی بازیگر درک درستی از شخصیت و موقعیت‌هایش داشته باشد، می‌تواند خیلی خوب نقش را بازی کند. آقای بخشی می‌دانست حتی عصا را چگونه در دستش بگیرد که به نقش کمک کند. در مجموع روزهایی که او بود، می‌دانستم اتفاق جذابی در راه است.
معمولا برای بازیگران میانسال نقش‌های پررنگ نوشته نمی‌شود، اما در این سریال نقش پدر و مادرها پررنگ بود. در این باره برایمان بگویید که در طول کار به آن می‌رسید؟
توفیقی: ما از همان ابتدا به جزئیات قصه می‌رسیم و شخصیت‌ها تعریف می‌شوند که این شامل شخصیت‌های والدین در قصه هم می‌شود. به همین دلیل سراغ بازیگری که می‌رویم که از عهده نقش‌ها بر بیاید و همیشه نقش پدر و مادرها را هم پررنگ می‌کنیم و قبل از کار مشخص است.
عنقا: راستش برای من و بهرنگ موضوع پدر و مادر مهم است و حتی پدر من یا مادر بهرنگ یک روز سر صحنه می‌آیند. به برکت حضور والدین اعتقاد داریم و در قصه‌هایی که می‌نویسیم به این موضوع توجه می‌کنیم که خانواده نقش پررنگی داشته باشد. به نظرم مهم است برخی حرف‌ها زده شود و به چنین موضوعی در همه کارهایم توجه می‌کنم.
در این مجموعه به موضوع بالا و پایین شدن دلار هم پرداختید. آیا تب داغ دلار که جامعه را فراگرفته بود باعث شد به سریال شما سرایت کند یا نه؟
عنقا: از ابتدا نبود، اما ربطی هم به تب دلار نداشت. این بلا سر چند نفر از دور و بری‌های من آمده بود و به همین دلیل در قصه قرار دادم که حامد هم وقتی پولدار می‌شود این بلا را سر بقیه می‌آورد. این کنتراست را دوست داشتم و برای همین گذاشتم.
توفیقی: حسن فیلمنامه‌ای که بسته نیست این است که می‌توانیم مسائل روز را در قصه بگنجانیم.

نگاه توریستی به کارمان نداشتیم
یکی دیگر از اتفاقات مشترک در همه کارهایتان این است که تاکید زیادی به سنت‌های قدیمی دارید. در یکی از دیالوگ‌هایی که بین پریناز و حامد رد و بدل می‌شود، پریناز می‌گوید علاقه‌مند است عروسی‌اش در مدیترانه و روی کشتی باشد، اما حامد می‌گوید می‌خواهد تور بالای سرش بگیرند، قند بسابند و ... به این موضوع اعتقاد دارید یا می‌خواهید شعار بدهید؟
توفیقی: ما سکانسی داشتیم که بین حامد و سینا در خیابان اتفاق می‌افتد. ما می‌توانستیم برویم شهرک غرب و در یک کوچه خلوت بگیریم، اما این کار را نکردیم و در سرای شلوغ امین حضور گرفتیم. سکانسی که پر دیالوگ بود و پر زحمت و می‌شد چند ساعت گرفت، ولی از ما یک روز وقت گرفت. یا صحنه سقاخانه را می‌توانستیم در شهرک سینمایی درست کنیم، اما تصمیم گرفتیم در کوچه پس کوچه پایین شهر سراغ سقاخانه واقعی برویم که برای مخاطب باور پذیر باشد. البته ما می‌توانستیم این صحنه را هم در یکی از خیابان‌های خلوت بگیریم، اما می‌خواستیم سر و شکل سنتی آن کاملا حس شود. اینها نشان می‌دهد ما نیازی به شعار دادن نداریم. من و حامد به خانواده پایبند هستیم و دلمان می‌خواهد در کارهایمان پررنگ باشد. تکلیف مان هم از ابتدا مشخص است و شعار نمی‌دهیم. نمی‌خواستیم کار دم دستی بسازیم، بلکه می‌خواستیم اتمسفر کارمان درست باشد.
عنقا: من و بهرنگ با نگاه توریستی به لوکیشن نمی‌رویم. وقتی قصه ایجاب می‌کند در محله‌های پایین کار کنیم، حتما می‌رویم. صحنه‌های دلار را واقعا در چهارراه استانبول کار کردیم. همان‌طور که بهرنگ گفت تلاش می‌کنیم اتمسفر کار درست باشد نه توریستی! برای صحنه سقاخانه به سراغ سقاخانه قدیمی در امامزاده یحیی می‌رویم که در آنجا از مادربزرگ من شمع روشن کرده تا نوه و نتیجه‌هایش. باید اتمسفر کار برای مخاطب باورپذیر باشد.

فاطمه عودباشی

رسانه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها