گفت‌وگو با مریم امیرجلالی، بازیگر سینما و تلویزیون

زنی با قول و قرارهای فراموش نشدنی

کد خبر: ۱۱۸۵۸۰۵

گفت‌وگوهایی که با موضوع «حال خوب» برای این صفحه می‌گیرم کم کم دارند به سوژه‌ای جذاب برای خودم تبدیل می‌شوند. از زمانی که فهرستی را آماده می‌‌کنم تا گرفتن تایید سردبیر و بعد تلفن و قرار مصاحبه و فکر کردن به سوالات و این که چطور با مصاحبه شونده وارد صحبت شوم تا به جایی برسیم که اعتماد کند و حاضر شود از حال خوب درونش برایم بگوید. این روزها صحبت درباره حال خوب همان‌قدر سخت است که مثلا درباره فراوانی آب صحبت کردن و این که کشور ما در معرض خشکسالی نیست و منابع زیرزمینی آب آن‌قدر زیاد است که هیچ‌وقت تجربه‌ای به‌نام بی‌آبی و خشکسالی را تجربه نخواهیم کرد. انگار خشکسالی آمده و «حال خوب» را به نابودی تهدید می‌کند و باید شخم بزنی، گاهی نقب، گاهی به عمق آدم‌ها بروی مثل مقنی تا کمی با حال خوب درون آنها ارتباط بگیری و گاهی حتی به خود آنها یادآور شوی که هنوز هم ذخیره‌هایی در عمق روح و قلبشان دارند که می‌توانند در قحطی حال خوب از آنها استفاده کنند. برخی مصاحبه‌ شونده‌ها بعد از گفت‌وگو می‌گویند حالشان بهتر است! انگار سوالاتم تلنگری به آنها زده، راهی عمیق‌ترین جای روحشان کرده و آنها حاضر شده‌اند از ذخیره‌هایشان به ما هم بدهند.گاهی برخی باور ندارند که مهربان جواب دادن، احوالپرسی خوبشان، قرارهای سرموقع‌شان همه حال خوبی است که این روزها آدم‌ها در به در دنبال آن می‌گردند. به همین سادگی و همین‌قدر در دسترس.

شاید سه چهار هفته قبل بود، روز جمعه‌ای که به مریم امیرجلالی تلفن کردم. گفت در لواسان است و ساعت 4 و 30 دقیقه می‌رسد به خا‌نه‌اش در تهران. قرارمان شد ساعت 4 و 30 دقیقه. اما هرچه شماره‌اش را گرفتم، مشترک مورد نظر در دسترس نبود! با خودم گفتم شاید در جاده است، یا جایی که آنتن نمی‌دهد و نرسیده به خانه‌اش در تهران. ته ذهنم حتی به بدقولی‌اش هم فکر کردم. در این مدت بنا به مناسبتی با قول و قراری با افراد دیگری هم‌صحبت شدم تا دیروز که شماره امیرجلالی را بار دیگر گرفتم. جواب داد و تا خودم را معرفی کردم، گفت: دختر جان، یکبار دیگه هم به من تلفن کردی قرار ساعت 4 و 30 دقیقه گذاشتی، اما همه زنگ زدند بجر تو! اولش تعجب کردم از حافظه‌اش و حضور ذهنش و بعد توضیح دادم کل ماجرا را. مثل همیشه با مهربانی، قبول کرد که صحبت کنیم با هم.گفت الان که داخل بانک هستم؛ 45 دقیقه دیگر تلفن کن، می‌رسم خانه. قول دادم و راس 45دقیقه بعد تلفن کردم و با هم صحبت کردیم درباره روزگاری که چندان مهربان نیست و آدم‌هایی که دیگر آدم‌های سابق نیستند. درباره خوش‌‌قولی هم حرف زدیم و گفتم چقدر حس خوبی دارم از این که آن روز منتظر تلفنم بوده‌اید اما خب ایراد از این همراه‌ اول است که گاهی قول و قرارها را بر هم ‌می‌زند. از او می‌خواهم همین اول کار برایم از خوش‌‌قولی بگوید.

مریم امیرجلالی کارمند بوده و چند سالی است بازنشسته اداره بازرگانی است.می‌گوید: کارمندها به مرور یاد می‌گیرند باید خوش قول باشند و به ساعت و قرار احترام بگذارند.من سال‌ها سر ساعتی مشخص سرکارم بودم که اگر نبودم جریمه می‌شدم، بعد دیگر عادتم شد که البته عادت بدی هم نیست.وقتی بازیگر شدم، سر ساعت سر صحنه بودم بی کم و کاست.همیشه کمی زودتر دم در خانه بودم تا سرویس که دنبالم می‌آید، راننده مجبور نباشد در گرما و سرما پیاده شود و زنگ در خانه‌ام را بزند و منتظر بماند که من بیایم. روی یک سری چیزها بشدت حساسم و اخلاق برایم خیلی مهم‌تر از غرور و تکبرهای بیخود و بی‌مورد است. دیده‌ام بازیگرانی که مثلا ستاره هستند اما آن‌قدر اخلاق حرفه‌ای ندارند که به موقع سر صحنه حاضر شوند. بوده روزی که صبح آفیش بوده و رفته‌ام اما بازیگر نقش مقابلم عصر آمده و آنقدر متفرعن و از خودراضی بوده که حتی عذرخواهی هم نکرده شاید که پشتش به تهیه‌کننده یا کارگردان گرم بوده و به این فکر نمی‌کرده باید حقوق بازیگر نقش مقابلش را در نظر بگیرد و به او و دیگر عوامل احترام بگذارد.

امیر جلالی در دوره‌ای بازیگر پرکاری بود و در سریال‌های طنز بخصوص آنهایی که رضا عطاران کارگردانی می‌کرد، نقش مادر خانواده را بازی می‌کرد و چنان عالی نقش را اجرا می‌کرد که همه را مجذوب خودش کرده بود.سریال‌هایی مانند خانه به‌دوش، متهم گریخت، ترش و شیرین و ... اما حالا مدتی است دیگر کمتر سراغش می‌روند.خودش از این موضوع آزرده خاطر است، هر چند نیاز مالی ندارد اما به هرحال بازیگری جزو علایقش است و می‌گوید: نمی‌دانم چرا جوان‌هایی که براساس آنها فیلمنامه می‌نویسند، مادر ندارند که نقششان را به ما بدهند یا اگر هم دارند، ‌کارگردان‌ها و تهیه‌کننده‌ها ترجیح می‌‌دهند به جای بازیگر حرفه‌ای مثلا خاله و عمه خود را ببرند و نقش را به آنها بسپارند !

مریم امیرجلالی بعد از بازنشستگی مدتی هم در انتشارات خوارزمی مدیر مالی بوده و همین باعث شده به کتاب و مطالعه علاقه بیشتری پیدا کند. حدود هفت سالی است که تنها دخترش به خارج از کشور مهاجرت کرده و با شوهر و فرزندش در آنجا زندگی می‌کنند، امیرجلالی گاهی به دیدار آنها می‌رود و انرژی‌اش را زیاد می‌کند و با حال خوب برمی‌گردد. می‌گوید: تنهایی‌‌ام را آنقدر پربار کرد‌ه‌ام که اگر دو هفته هم از خانه بیرون نروم، حالم بد نمی‌شود، موسیقی‌گوش می‌کنم، فیلم می‌بینم، کتاب می‌خوانم.خدا را در قلب خودم احساس می‌کنم. هر وقت مشکلی دارم یا دلتنگم با او صحبت می‌کنم و می‌دانم که کمکم می‌کند. معتقدم باید خدا را در قلب خودت احساس کنی تا یقین در تو شکل بگیرد.

با مریم امیرجلالی درباره عصبانیتی صحبت می‌کنم که این روزها بیشتر مردم را گرفتار کرده، پرخاشگری که بهانه‌اش سختی‌ها و تنگناهای اقتصادی است.این بازیگر می‌گوید: به مردم حق بدهیم وقتی نمی‌توانند مخارج زندگی خود و خانواده‌‌شان را تامین کنند، عصبانی می‌شوند. نمی‌توان از آنها خواست در هر شرایطی خوب و شاد و سرحال باشند. مگر امکان دارد پدری نتواند اجاره‌خانه را تامین کند و خوش باشد و بخندد.
اما با برخی از پرخاشگری‌ها مخالفم مثل زمانی که دو ماشین با هم تصادف می‌کنند و راننده‌هایش به جان هم می‌افتند و کتک‌کاری یا فحاشی می‌کنند. مملکت قانون دارد، پلیس دارد، چرا باید برای اتفاقی مثل تصادف معرکه درست کرد؟
مریم امیرجلالی، از اخلاق برایم گفت و این‌که هر کسی مسؤول رفتار خودش است و نباید حقوق دیگران را نادیده بگیرد. برایم از قناعت گفت و این که هر چند حقوق بازنشستگی‌اش هست و گاهی بازیگری اما هیچ‌وقت زیاد‌ه‌خواه نبوده که بعد آسیب ببینند. در جوانی پدرش او را برای تحصیل به سوئیس می‌فرستد اما مریم بعد از دو سال برمی‌گردد. آدم دنیادیده‌ای است و از همه مهم‌تر چشمش سیر است، حسرت چیزی را ندارد که به واسطه آن به خودش این حق را بدهد که دیگران را اذیت کند.مریم امیرجلالی با نقش‌هایش مادر ایرانی را برایمان بازسازی کرده و من امیدوارم باز هم بازی‌های خوب او را ببینم.

طاهره آشیانی
روزنامه‌نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها