از همان زمانی که سهراب سپهری گفت: «دل خوش سیری چند؟» گوشمان زنگ خـــــــــورد که روزهای نه‌چندان خوبی در انتظارمان است، اما هی شعرش را خواندیم و زمزمه کردیم، اما باور نکردیم تا رسیدیم به روزهایی که همه گلایه‌مند شدیم از این همه اخم و بد قلقی که آدم‌ها در حق هم روا می‌دارند، حتی بدون دلیل!
کد خبر: ۱۱۸۴۱۲۹

خسته شدیم بس که اخم دیدیم، بس که جواب بغض‌آلود شنیدیم، بس که به جای جان‌گفتن و جان شنیدن، به‌هم ناسزا گفتیم حالا یا یواشکی یا بلند بلند. می‌گویند هر زمان کاسه‌صبر لبریز شود، اتفاقات خوبی می‌افتد از این بابت که آدم‌ها می‌گردند راه دررویی پیدا می‌کنند و از بن‌بست‌ها به‌در می‌آیند و به راهی، بزرگراهی می‌رسند و فکر می‌کنند تا جوابی به سهراب سپهری بدهند و بگویند دل و چهره خوش، قدرش چقدر است و سیری و مثقالی چند می‌ارزد؟ شاید گاهی قدرش به اندازه دل‌خوش و لبخند لب مردم یک شهر باشد. چطور می‌شود لبخند را بر لب مردم یک شهر‌ آورد تا کم‌کم به دلشان راه پیدا کند. شاید تمرین‌کردن یکی از راه‌ها باشد. این‌که هی به مردم یادآوری کنی به‌جز خشم و کینه و ابروهای درهم به نام اخم خدا در قلب و ذهن و روح تو ودیعه‌ای ارزشمند دارد به نام لبخند. خدا لبخند را به آدمی داده تا آدمیزاد آن را به همنوع خودش هدیه دهد تا این هِبه آدم به آدم جاری شود و همه شهرها، همه روستاها، همه کشورها را بگیرد و این کره خاکی لبخند بزند، لبخندی بزرگ تا خورشید و ماه و کهکشان‌های دیگر آن را ببینند و همه به‌هم بگویند زمینی در کهکشان راه شیری هست که مردمانش لبخند می‌زنند. شهرداری مشهد انگار دوست دارد، شهر امام مهربانی‌ها پر از لبخند شود. کمپینی راه انداخته به نام لبخند و حدود 450‌تابلو با موضوع لبخند و تشویق مردم به این کار پسندیده در کل شهر نصب کرده تا مردم با دیدن آنها تمرین لبخند و خندیدن کرده و مکثی کنند و به یاد آورند که خدا امانتی در قلب آنها گذاشته که باید آن را بروز دهند تا شهر‌به‌شهر کشور به کشور برود و از آن بالا کره زمین بشود یک لبخند بزرگ.

باران باستانی
جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها