مختار: خاطره‌ای برایتان نقل می‌کنم، خالی از لطف نیست شاید خالی از حکمت هم نباشد، اول بار که مصعب را در کعبه دیدم نگاهم در نگاهش گره خورد، در عمق چشمانش، چنان حب و عطش ریاست بود که گویا آتش است. آتش بود و زبانه می‌کشید، بعد در همان دم مرغ خیالم به پرواز درآمد. من و مصعب را از کعبه به کوفه آورد، همین جا؛ در همین قصر.
کد خبر: ۱۱۸۳۷۹۷

آن روز مصعب در دریای خون نینواییان غرق شد. رویا برایم معمایی شده بود لاینحل، زیرا می‌دانستم مصعب در حادثه کربلا دخیل نبوده. پس چرا مصعب؟! روزی که فهمیدم به قاتلین حسین پناه داد و با ایشان بر علیه ما برخاست رمز رویا را فهمیدم. سوگند به خدایی که جانم از اوست تا به امروز همه رویاهایمان درباره قاتلین حسین تحقق یافته، غرق شدن مصعب در خون جوشان شهدای کربلا آخرین رویای من است. من به مقاومت خود تا شکست کامل دشمن ادامه خواهم داد، اما بیعتم را از شما بر می‌دارم، هر کس می‌خواهد برود نه برایش مانعی هست و نه حرجی.
(سریال مختارنامه )

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها