تک‌نگاری یک خبرنگار از «کتابگردی» با وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی

گـردش یک روز شیــرین

دیر رسیدم. یعنی نه این‌که طوری برنامه‌ریزی کرده باشم که به موقع نرسم، نه. بلکه در پیدا کردن یک کوچه مقداری وقت را از دست دادم و نشد به موقع برسم. حتما کنجکاو شده‌اید و از خودتان می‌پرسید ماجرا چیست؟ منظورم به محلی است که قرار بود سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، به عنوان روز «کتابگردی» در آنجا با کتابفروش و نویسنده دیدار کند. بگذارید از کمی عقب‌تر شروع کنم.
کد خبر: ۱۱۷۸۱۲۲

دو سه سالی است یک روز از هفته کتاب را به عنوان روز کتابگردی نامگذاری کردهاند و در آن از عموم مردم دعوت میکنند به کتابفروشیها سر بزنند و کتاب بخرند. در واقع طرحی تشویقی که بهواسطه آن کتابها را از انزوا خارج کنند و زمینه آشتی مردم با کتابها را ایجاد کنند. حالا این طرح ابتکار چهکسی بوده و چطور شروع شده بماند که من نویسنده این متن خیلی هم با آن موافق نیستم، ولی خب اگر قرار باشد به بهای توجه به کتابها تمام شود ما دم فرو میبندیم و منتظر مینشینیم تا نتایج آن هویدا شود.

پس تا اینجا معلوم شد قرار بود به برنامه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در روز کتابگردی برسم که خب، دیر رسیدم. البته فکر نکنید خیلی دیر رسیدم. کلا ۱۰ دقیقه دیرتر رسیدم و از آنجا که سیدعباس صالحی، خیلی سروقت آمده بود این ۱۰ دقیقه به چشم آمد، چون معمولا اگر با مسؤولان و مدیران جایی رفته باشید حتما عادت میکنید به بینظمیها و بیبرنامگیهای آنها ولی ظاهرا سیدعباس صالحی از آنها نیست.

قرار بود آقای وزیر در کتابفروشی «مکتب تهران» در یکی از کوچه پس کوچههای تهران با کتابفروش و نویسنده و اهل کتاب دیدار داشته باشد. وقتی وارد کوچه شدم در یک عصر پاییزی خبری از بگیر و ببندهای مرسوم مدیران دولتی نبود. باز هم اگر تجربه همراهی یکی از مدیران نه خیلی بلندپایه را داشته باشید از این خلوتی کوچه تعجب میکنید و من هم که تعجب کرده بودم از یکی دو نفری که جلوی کتابفروشی ایستاده بود، پرسیدم «آقای صالحی آمدهاند؟» که با اشاره سر و کلامی کوتاه تایید کردند او رسیده و داخل نشسته و من متوجه شدم دیر رسیدهام. وارد شدم و از بین قفسههای رنگ روشن کتابها رد شدم. جمعیتی را انتهای ساختمان که با شیشه از بخش کتابفروشی جدا شده بود، دیدم و با خودم گفتم هرخبری باشد باید آنجا دنبالش بگردم. دیگر ما خبرنگارها عادت کردهایم دنبال جاهای شلوغ باشیم حتی اگر خبرنگار حوزه کتاب باشیم. مسیر ورود به حیاط را پیدا کردم و وارد شدم. در بدو ورود یکی از نویسندهها را دیدم و او که با هم به قشم سفری رفته بودیم من را دید و با حفظ آرامش سلام و علیکی رد و بدل کردیم و رد شدیم. حیاط باصفایی بود. تعداد زیادی میز و صندلی چوبی دور یک حوض با کاشیهای ریز فیروزهای چیده شده بود. سیدعباس صالحی هم با یکی دو تا از مدیران زیرمجموعه وزارتخانه پشت میزی که بلندتر و بزرگتر از سایر میزهای داخل حیاط بود نشسته و در طرف دیگر هم تعدادی از اهالی کتاب روبهروی او نشسته بودند. مدیر روابط عمومی وزارتخانه، معاون هنری وزیر، مدیر عامل خانه کتاب، رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران و
دو سه نفری نویسنده و در نهایت مدیر کتابفروشی مکتب تهران دورِ میز، مهربان نشسته بودند و با وزیر حرف میزدند یا گوش به حرفهای او میدادند.

روی میز چای و شیرینی چیده شده بود و آنها که نقشی در گفتوگو نداشتند با آنها خود را سرگرم میکردند، حتی یکی از مدیران با تلفن همراه خود مشغول تهیه فیلم و عکس بود. مدیرعامل خانه کتاب از وسط جمع پس از اینکه من را دید و با سر سلام و علیک کردیم به اسم صدایم زد تا بروم در کنارشان بنشینم، ولی خب هم من خجالت کشیدم، چون آقای وزیر حرف خود را قطع کرد و صدایم کرد و هم اینکه بزرگتر از من در جمع بود که به رسم ادب باید جلوتر از من مینشست. برای همین تشکری کرده، سرم را با رفقای حاضر در جمع گرم کردم.

کنار حوض پیش مرتضی بریری و سیدمحمد طباطبایی ایستاده بودم که محافظ وزیر جلو آمد و درخواست کرد با تلفنش از او کنار آن حوض که داخلش گلهای رنگارنگ و سیبهای قرمز دلبری میکردند عکسی بگیرند. با اینکه دیر رسیده بودم، ولی خب شاهد حرفها و درد دلهای اهل قلم با وزیر بودم. سه نفر نویسندهای که روبهروی وزیر نشسته بودند هرکدام در صحبتهای خود خواستار اصلاح روند ممیزی کتابها بودند. باز هم همان مطالبه قدیمی. همیشه به خودم میگویم یعنی ممیزی و به تعبیر برخی از این نویسندهها، سانسور تا این حد مساله جدی و مهمی است که مانع اقبال خواننده و بیاعتمادی مخاطب میشود. یعنی خواننده درگیر همان چند خط و چند کلمهای است که از
یک داستان حذف شده؟ نویسندهها هم به چه موضوعاتی پیله میکنند. شاید هم واقعا تاثیر دارد، ولی خب من نمونههایی را به خاطر میآورم که نویسنده ایرانی کارش را در خارج از ایران بدون ممیزی منتشر کرده ولی خب باز هم با توفیق همراه نشده است. ظاهرا گیر و گرفت در جای دیگری است و خیلی ممیزی مساله نیست و بهانهای است برای اینکه ضعفها را گردن چیزی دیگر انداخته باشیم. بگذریم.

سیدعباس صالحی از آن مدیرانی است که عبوس نیست. از آنها که همنشینی با او خستهات نمیکند و خب در پایان نشست با اهالی کتاب هم یک شوخی کرد که همه را به خنده واداشت. نوبت به خبرنگارها رسید. جلو رفتم و گفتم آقای وزیر برنامه ارشاد و دولت برای تنظیم نرخ کاغذ در بازار چیست؟ واقعا مدتی است نگران این افزایش دو برابری قیمت کاغذ نسبت به زمان برگزاری نمایشگاه کتاب تهران (اردیبهشت) شدهام. این افزایش قیمت در نهایت به افزایش قیمت کتاب منجر میشود، ولی مساله قیمت کتاب نیست، بلکه امروز موضوع، کسانی هستند که از این مسیر نان میخورند؛ کارگران صنف کتاب. از کارگران چاپخانه گرفته تا موتورسواری که کتاب پخش میکند. وقتی قیمت کتاب بالا برود طبیعی است چاپ کتاب با کاهش روبهرو میشود و خب اولین کسانی که ضربه میخورند ناشر و مالک چاپخانه و... نیستند، بلکه کارگرانی هستند که در این صنف فعالیت میکنند. آقای وزیر حدود ۱۰ دقیقه درباره فعالیتهایی که در ارشاد برای کنترل قیمت کاغذ انجام دادهاند، توضیح داد و در نهایت گفت از بحران عبور کردهایم. توضیحاتی که برای من تازه نبود و در جریان بخش زیادی از آنها بودم، ولی جمله آخر که تاکید میکرد از بحران گذر کردهایم، تازه بود. امیدوارم اینطور باشد.

آقای صالحی در میان کتابها و قفسههای کتاب هم گشتی زد و کتابهایی انتخاب کرد. در مورد برخی کتابها توضیحاتی شنید. من هم که قفسه کتاب میبینم خودم را گم میکنم. پوستر روز کتابگردی را هم آقای وزیر ارشاد امضا کرد و سوار خودرو شد و رفت.

من هم سعی کردم از گشتن میان کتابها و نفس کشیدن در میان قفسههای کتاب برای خودم خاطره یک روز شیرین بسازم و خیلی به حواشی توجه نکنم، هرچند این حواشی گاهی پررنگتر از متن میشود. البته که این یک حرکت نمادین است و ما هم به این حرکتها خیلی علاقه داریم. بالاخره میتوان یک روز هم با کتابها و نویسندهها و کتابفروشیها عکس یادگاری گرفت و بازار صفحات مجازی در شبکههای اجتماعی را داغ کرد، ولی معلوم نیست چقدر تنور کتابها از این حرکات نمایشی داغ میشود. بهتر است از کتابها بپرسیم.

حسام آبنوس

روزنامهنگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها