سعودی هم بعد از آمریکا و صهیونیست‌ها، طرح ترور حاج‌قاسم را به زبان آورد

سیاوش از آتش نمی‌ترسد

روزهای پایانی گردهمایی اربعین 1396 بود و همه چیز داشت به خوبی و خوشی تمام می‌شد. زائرانی از کربلا به نجف رسیده و عزم بازگشت به ایران را داشتند. اما با صحنه عجیبی روبه‌رو شدند. گروه‌های ریز و درشت مسلح و شیعه عراقی که حتی با هم ارتباط خوبی هم ندارند، زیر یک پرچم جمع شده و دسته‌جمعی در یکی از مساجد نجف نزدیک حرم علی‌بن‌ابیطالب(ع) مجلس ختم گرفته بودند. متوفی اما نه یک فرد بلندپایه یا حتی عراقی بلکه یک پیرمرد ایرانی بود: «حسین سلیمانی!» حاج حسین زمانی که در روزهای پایانی زمستان 1335 نام پسرش را قاسم می‌‌گذاشت شاید تصورش را نمی‎‌کرد پنج شش دهه بعد فرزندش یکی از قهرمانان خاورمیانه خواهد شد و اعراب به احترام قاسم برای درگذشت او مجلس ختم خواهند گرفت.
کد خبر: ۱۱۷۶۰۷۸

شش هفت سال قبل بود که درگیری‌های پراکنده شمال عراق و غرب و شرق سوریه مانند آتش زیر خاکستر با دلارهای نفتی شیوخ منطقه گُر گرفت و به جان عراق و سوریه افتاد. اوضاع وحشتناک‌تر از آنی شده بود که خیلی‌ها تصورش را می‌کردند. نیمی از عراق و سوریه رسما از کنترل دولت‌های مرکزی خارج شد و افتاد زیر چرخ ماشین جنگی تکفیری‌ها. داعش تا پشت دروازه‌های بغداد رسیده بود. چند صدکیلومتر آن‌سوتر در سوریه هم اوضاع اصلا خوب نبود. دولت بشار اسد نیمی از خاک کشور را از دست داده بود و ارتش عربی این کشور داشت پشت دروازه‌های دمشق با جبهه النصره و چند گروه ریز و درشت تکفیری دیگر دست و پنجه نرم می‌کرد.

همه چیز دست به دست هم داده بود تا انبار باروت خاورمیانه، کمربند ضداسرائیلی منطقه را دسته‌جمعی بفرستد هوا. همه چیز طبق برنامه‌ریزی و حساب و کتاب بود. آمریکایی‌ها از عراق خارج شده و دولت نوپای این کشور را به حال خود رها کرده بودند و بدشان هم نمی‌آمد دولت جدید این کشور کمی فشار ببیند تا بفهمد یک مَن ماست بدون حضور نظامیان آمریکایی چقدر کره دارد. آن طرف نسل جدید دولتمردان سعودی هم دلارهای نفتی خود را پمپاژ کرده بودند بین تکفیری‌های منطقه. الجزیره قطر و دولتمردان ترکیه هم از هیچ حمایتی دریغ نمی‌کردند. همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت که یک اتفاق همه برنامه‌ها را به هم ریخت تا حدی که حالا بعد از هفت سال ترکیه تغییر اردوگاه بدهد و الجزیره قطر دوباره با روی خوش اخبار ایران، حزب‌ا... و دولت بشار اسد را پوشش دهد:‌

«چه کسی بود که تنها سه روز پس از سقوط موصل به کمک عراقی‌ها شتافت؟ قطعا آمریکایی‌ها نبودند. آنها تازه سه ماه بعد اقدام به حملات هوایی کردند آن هم زمانی که اتباع خودشان سر بریده شدند. این در حالی بود که ایرانی‌ها ظرف یک روز به تقاضاهای دولت مرکزی عراق و همچنین دولت منطقه‌ای کردستان پاسخ دادند.» اینها را چهار سال قبل موفق الربیعی به نشریه آمریکایی نیوزویک گفته بود. الربیعی که سابقه عضویت در پارلمان عراق و مشاوری امنیت ملی این کشور را در کوله‌بار تجربیات سیاسی خود دارد به تقاضای نیوزویک جواب مثبت داده بود تا در مورد کسی حرف بزند که این مجله آمریکایی قرار بود او را روی جلد خود ببرد: «ژنرال قاسم سلیمانی!» ایرانی‌ها هر قدر در جنگ 33 روزه لبنان و اسرائیل در پس پرده از مقاومت لبنان حمایت می‌کردند و علاقه‌ای به رسانه‌ای کردن حضور غیرمستقیم‌شان نداشتند، در معرکه عراق و سوریه، اما اندکی پرده را کنار زدند.

قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران به عنوان یکی از نیروهای پنج‌گاه سپاه (زمینی، دریایی، هوافضا، قدس، نیروی مقاومت بسیج) یکی از همین چهره‌ها بود که آرام آرام از تاریکی به روشنایی آمد. یکی از مرموزترین نظامیان ایرانی که هرچند افکار عمومی و رسانه‌ها چندان او را نمی‌شناختند، اما رد پایش همه جا بود: لبنان،‌ سوریه، عراق و حتی در سال‌های دور افغانستان. با این حال مرد شماره یک دفاع منطقه‌ای ایران تا پیش از معرکه تکفیری‌ها در شامات بیشتر در جبهه‌های ضداسرائیلی دیده می‌شد. بیهوده هم نبود که تهدید به ترور او اولین بار از زبان صهیونیست‌ها رسانه‌ای شود. ژنرال بی‌سایه ایرانی همه‌جا بود و نبود. او فرماندهی نیرویی را به عهده داشت که نامش سرزمین تحت اشغال صهیونیست‌هاست؛ سرزمینی که قرار است روزی آزاد شود.

حقد و کینه از فرمانده بلندآوازه ایرانی محدود به صهیونیست‌ها نیست. چهار سال قبل زمانی که موتور داعش دور برداشته و تا پشت دروازه‌های بغداد رسیده بود، می‌رفت که پایتخت عراق هم مثل ارتش فرو بریزد. شیرازه ارتش عراق با خیانت بعضی مقامات بعثی درهم پاشیده بود. شهرهای عراق از شمال یک به یک سقوط می‌کردند. داعش پشت دروازه‌های پایتخت رسیده بود که سر و کله ژنرال ایرانی پیدا شد. روزنامه انگلیسی ساندی‌تایمز همان موقع نوشت فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، عملیات دفاع از بغداد، پایتخت عراق را در مقابل حملات نیروهای گروه تروریستی داعش فرماندهی می‌کند. روزنامه انگلیسی نوشته بود ژنرال سلیمانی با 67 مشاور ارشد خود به عراق سفر کرده و فرماندهی عملیات‌ را به‌عهده دارد. باید حق داد به آن کاربر عراقی که زیر کلیپی که اعراب در تمجید از سلیمانی تولید کرده‌اند کامنت بگذارد «سلیمانی منّا اهل العراق!»

حالا چهار سال از آن روزها می‌گذرد.

معادله عجیب و غریب آن روزها به هم ریخته. عملیات بوکمال هم میخ آخر بر تابوت حکمرانی تروریست‌ها بود. جایی که فرماندهی عملیات نیروهای مشترک عراقی، ایرانی، لبنانی، افغانستانی و دیگر مدافعان مقاومت را دوباره ژنرال سلیمانی به‌عهده گرفت. چهار پنج سال قبل همه چیز داشت درست و طبق برنامه پیش می‌رفت. سعودی‌‌ها، صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها در اتاق عملیات خودشان نشسته و مهره‌های شطرنج منطقه را جابه‌جا می‌کردند. فرزند حاج حسین سلیمانی، اهل روستای قنات‌ملک رابرِ کرمان این معادلات را به‌هم ریخت. حق بدهید که بعد از آمریکا و رژیم صهیونیستی این بار سعودی‌ها طرح ترور فرزند حاج‌حسین را بریزند، اما خب نمی‌دانند، سیاوش از آتش نمی‌ترسد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها