با توجه به اینکه بیش از یک ماه از نصب مجسمه آرش در میدان ونک میگذرد، در این مدت چقدر در جریان بازخوردها نسبت به این اثر قرار گرفتهاید؟
صادقانه بگویم، اصلا فکر نمیکردم این مجسمه در بازه زمانی کوتاهی که از نصب آن گذشته، تا این اندازه با شهروندان ارتباط برقرار کند و بازخوردهای مثبتی داشته باشد. میتوانم بگویم پذیرفتن این کار برای من از همان ابتدا چیزی فراتر از ساخت یک اثر هنری صرف شهری بود. آرش در تاریخ ما همواره نماد رشادت و ازخودگذشتگی بوده است. ضمن اینکه فرآیند تکمیل ساخت این مجسمه با ایام دفاع مقدس ۱۲روزه مصادف شده بود؛ درست در برههای از زمان که جامعه احتیاج به یک سمبل و نماد داشت. تمام اینها دست به دست هم داد و باعث شد مجسمه آرش با واکنشهای مثبتی از سوی طیفهای مختلف جامعه روبهرو شود.
از نظر شما چه عاملی بیش از هر چیز دیگر در دیدهشدن بیشتر این مجسمه نقش داشته است؟
مسلما این را که مجسمه آرش چه نمرهای به دست آورد زمان و قضاوت آیندگان مشخص میکند، اما بهشخصه تلاش خود من این بوده که از ساختار درست و آبرومندی برخوردار باشد. به نظرم اتفاقی که پس از نصب آرش میافتد این است که حالا، هر هنرمند دیگری که بخواهد به ساخت مجسمه در فضای شهری بپردازد، نمیتواند یک اثر بیکیفیت ارائه کند. شهرسازی ما به دلایل مختلف دستخوش مشکلات زیادی است و جانمایی مجسمههای شهری یکی از این معضلات است که تازگی ندارد. نمونه آن، به مجسمهای مربوط میشود که در ضلع جنوبشرقی میدان ونک درست روبهروی مجسمه آرش نصب شده و فاقد تناسب و موضوعیت برای نصب در آن محل است. البته از این نمونهها بسیار است.
مسأله برخوردار نبودن از جانمایی مناسب آثار شهری در حالی مطرح میشودکه برخی هنرمندان معتقدند اهمیت گرافیک محیطی و مبلمان شهری تا اندازهای است که حتی میتواند درکاهش خشونتهای رایج درسطح شهرتاثیر مثبتی داشته باشد.
دقیقا همینطور است. همه ما صبح که از خانه بیرون میرویم با آلودگی تصویری مواجهیم، درحالیکه در کشورهای دیگر، برای نصب هر اثر هنری در یک میدان یا خیابان، به کوچکترین المانهای بصری و تصویری در نهایت دقت و باریکبینی توجه میشود، ولی در کشور ما این مقوله از اهمیت چندانی برخوردار نیست. مصداق بارز این مسأله جانمایی بیتناسب برخی آثار حجم، مجسمه، سفال و نقاشی دیواری است که هرازگاه با آن برخورد کردهایم.
در مدت زمانی که از نصب آرش گذشته است، گاه با صحبتهایی از سوی برخی هنرمندان مواجه شدهام که چرا ساخت این مجسمه را به عهده دهقان محمدی واگذار کردند و از ما دعوت نشد؟ حالا میخواهم از فرصت استفاده کنم و از شما بپرسم معیار سازمان زیباسازی شهر تهران برای انتخاب هنرمند سازنده این اثر چه بوده است؟
طبیعی است تمام فوتبالیستهایی که در لیگ فوتبال بازی میکنند توقع داشته باشند به تیم ملی بروند. متاسفانه ۹۰درصد انرژی من در این پروژه صرف برداشتن موانعی شد که از سوی همکارانم بر سر راه ساخت این مجسمه قرار گرفت. هر هنرمندی پیش از آنکه انتظار داشته باشد یک اثر شهری به او پیشنهاد شود، باید عیار کاری خود را بسنجد. من پیش از آرش، مجسمه سعدی را ساختم و در این سالها ساخت و قالبگیری بیش از ۱۲۰مجسمه به عهده من بوده است. متاسفانه برخی غرضورزیها در حیطه مجسمهسازی، باعث شده بهرغم پتانسیل خوبی که در این زمینه وجود دارد، شاهد خروجی مطلوبی نباشیم. درحالحاضر، ۴۰ میدان پایتخت در دستورکار سازمان زیباسازی قرارگرفته تا برای هرکدام یک مجسمه براساس قهرمانان شاهنامه ساخته شود. امیدوارم هنرمندانی که نسبت به این مسأله که چرا انجام مجسمه آرش به عهده من گذاشته شده گلهمند بودهاند، ساخت این کارها را به عهده بگیرند و کارهایی بهمراتب بهتر از من بسازند.
به نظرم حرکت خود شما هم بعد از ساخت آرش، مانند راهرفتن روی لبه تیغ خواهد بود. چون وقتی اثری در این تراز ارائه کردهاید باید مراقب باشید در قدم بعدی، مجسمهای بهمراتب باکیفیتتر از این کار ارائه دهید.
حتما همینطور است، پیش از آرش در سالهای اخیر مجسمه سعدی را کار کردم که درحالحاضر در خیابان سعدی نصب شده است. خوشبختانه این کار هم بعد از اتمام، با اقبال زیادی مواجه شد. بههرحال شکی نیست که هنرمند باید دائم در تلاش باشد تا اثر بعدیاش نسبت به کارهای قبل، ارتقایافتهتر باشد.
آیا قرار است از بین ۴۰ میدانی که اشاره کردید ساخت مجسمه یکی از میادین هم به عهده شما باشد؟
نه، من در این طرح مشارکتی نکردهام. البته اگر به من پیشنهاد شود، تمایل دارم مجسمهای با درنظرگرفتن عناصر و ویژگیهای میدان راهآهن در این مکان کار کنم. چون به نظرم جای نصب مجسمهای که حالوهوای مسافر را به ذهن منتقل کند در این میدان خالی است.
جالب است در خیابان بهار، مجسمه خانوادهای نصب شده که شکلوشمایل مسافرگونه دارند، درحالیکه این کار از تناسب خاصی با آن خیابان که به راسته فروش لباس کودک مشهور است برخوردار نیست.
نکتهای که اشاره میکنید مختص امروز و دیروز نیست. مجسمههای شهری در کشور ما همیشه با مشکلاتی از این دست مواجه بودهاند. بخش عمدهای از بروز این مشکلات به مدیران فرهنگی برمیگردد که در سالهای گذشته، بیآنکه جوانب امر را بسنجند و با هنرمندان اهل فن مشورت و اتاقهای فکر طراحی کنند، تنها در جایگاه یک سفارشدهنده ظاهر شده و برخلاف تخصیص بودجههای کلان، مجسمههایی از جنس فایبرگلاس به هنرمندان سفارش میدهند که این آثار عمدتا نهتنها زیبایی بصری و تصویری به همراه ندارند که در اغلب مواقع، به خاطر استفاده از مصالح بیکیفیت، عمر ماندگاریشان کوتاه است.
اگر ممکن است درباره هزینهای که درباره ساخت مجسمه آرش صورت گرفت هم توضیح دهید.
بودجهای که برای ساخت آرش در نظر گرفته شد حتی به اندازه هزینه ریختهگری این کار هم نمیشود. میخواهم بگویم در بعضی مراحل کار، از جیب خود هزینه کردم تا این مجسمه بهموقع به سرانجام برسد. دلیلش هم به نظر خودم، عرق ملی و حس میهندوستیای بود که نسبت به این اثر داشتم. درمجموع بار معنوی ساخت مجسمه آرش برای من بیشتر حائز اهمیت بوده است. خاصیت مجسمه این است که در گذر زمان، در حافظه شهری باقی میماند و بهعنوان میراثی ارزشمند به نسلهای بعدی هم منتقل میشود. خوشحالم شرایطی فراهم شد تا بتوانم چنین مجسمهای را برای کشور خودم بسازم. از اینها گذشته، مجسمه مانند هر اثر هنری دیگری، دارای ارزشافزوده است، مجسمه «فردوسی» در میدان فردوسی که در ردیف اولین مجسمههای شهری ما به شمار میرود مصداق بارزی در این زمینه است. مسلما نمیتوان برای این مجسمه قیمتی متصور شد. مجسمه فردوسی امروز تاریخ یک ملت محسوب میشود. البته نباید فراموش کرد که در خلق یک اثر، دو عنصر زمان و مکان درست هم نقش بسیاری دارند. ضمن آن که فکر میکنم اگر این مجسمه به چشم آمده، به این خاطر است که ما در این سالها، مجسمه باکیفیت و چشمنواز کم تولید کردهایم.
ظاهرا در ایام دفاع مقدس ۱۲روزه هم مشغول کار روی این مجسمه بودهاید.
بله، ساخت آرش با روزهای دشواری توأم بود، کما اینکه در تمام روزهای جنگ تحمیلی دوم، یک روز هم دست از کار نکشیدم. حتی روزی که ساختمان «جامجم» هدف قرار گرفت روی داربست بودم و در تمام روزهای دیگر که شهر تقریبا خالی از سکنه شده بود همچنان به کارم ادامه دادم.
جایگاه مجسمهسازی معاصر ایران را در قیاس با کشورهای دیگر چطور میبینید؟
درست است که در این سالها، مجسمهسازی ایران با وجود مشکلات فرازونشیب بسیاری را طی کرده و امروز پررنگتر از گذشته در بطن جامعه جا افتاده است، اما هنوز با کشورهای دیگر قابل مقایسه نیست. شاید به این خاطر که هنر هم مثل سایر حیطهها نیازمند زیرساخت است و باید بپذیریم که در این سالها کار چندانی در این زمینه انجام ندادهایم. بنابراین میشود گفت مجسمهسازی معاصر ایران، در این سالها مجال کمتری برای بروز و ظهور داشته است. حتی حضور هنرمندان ایرانی در این سالها در بیینالهایی مثل ونیز هم چندان که باید دستاورد خوبی به همراه نداشته، چون این حضور مستمر نبوده است. البته در این زمینه هنرمندان مقصر نیستند و نبود بودجه کافی برای اعزام هنرمندان به خارج از کشور و ... در این زمینه نقش داشته و باعث شده است مجسمهسازی ما کمتر در مجامع بینالمللی شناخته شود.
ممکن است همان بخش از هنرمان که امروز مورد توجه جهانیان قرار گرفته، مرهون بهکارگیری درونمایههای عرفانی و فلسفی باشد که اصولا در آثار هنرمندان ایرانی بیش از سایر کشورها به چشم میخورد؟ چون بههرحال باید قبول کنیم که هنرمندان خارجی به لحاظ تکنیکی همیشه از ما یک گام پیشتر بودهاند.
نه؛ مگر سینمای زندهیاد عباس کیارستمی از چه تکنیکهای پیشرفتهای بهرهگرفت؟ جز اینکه منحصر به خودش بود و در نهایت جهانی هم شد. اتفاقا مشکل اساسی ما این است که فکر میکنیم با مفاهیم بومی میتوانیم جهانی شویم. مسلما اثری که یک هنرمند ایرانی با المانهای بومی ارائه میکند، برای یک مخاطب اسکاندیناوی قابل درک نیست و برای انتقال مفهوم اثر، میبایست استیتمنت در اختیار مخاطب خارجی گذاشت تا او به مقصود هنرمند ایرانی از خلق اثرش پی ببرد. هنرمندی جهانی میشود که دنیای شخصی خود را خلق و به زبان بینالملل آن را عرضه کند.
در سالهای اخیر شما مسئولیت مرمت برخی از مجسمههای شهری ازجمله مجسمه معروف میدان فردوسی را بهعهده گرفتید، اما چرا این طرح عملی نشد؟
قبل از این که به سؤال شما پاسخ دهم باید بگویم در هیچ کجای دنیا، مجسمههایی که از قدمت و پیشینه طولانی برخوردارند در تیررس میادین و خیابانهای شهر قرار نمیگیرند. بهعنوانمثال، در فلورانس ایتالیا، مجسمه اصلی «داوود» را به جای امنی برده و کپی دیگری از آن را در میدان این شهر قرار دادهاند تا در مواقع بروز اتفاقات غیرمترقبه آسیب نبیند. درباره مجسمههای میدان حر، فردوسی و ... هم باید همین رویه صورت بگیرد. تصور کنید اگر در همین جنگ ۱۲روزه، ترکش یا موشک به مجسمه میدان حر اصابت میکرد، جبران این صدمه امکانپذیر نبود. درحالیکه مجسمههایی از این دست هویت ملی ما هستند. امروز از عمر دو مجسمه میدان فردوسی و میدان حر بیش از ۸۰سال میگذرد. هنر در اصل تجلی این آثار است، چراکه هنرمندان در ۸۰ سال پیش، با متریال و امکانات محدود به خلق چنین شاهکارهایی پرداخته بودند. مجسمه میدان حر براثر گذشت زمان ترکهای زیادی برداشته و مرمت و جابهجایی آن ممکن است با نابودی آن همراه شود. البته من مسئول مرمت مجسمه میدان فردوسی بودهام و در سالهای اخیر با یک تیم خارجی درباره روند مرمت و شستوشوی آن هم صحبت کردم، ولی انجامدادن این کار نیازمند زمان و برنامهریزی دقیقتری است که امیدوارم در آینده نزدیک محقق شود.