به جرات می‌توانم بگویم یکی از ترسناک‌ترین و خلاقانه‌ترین فیلم‌های ترسناکی که دیدم، فیلم «دیگران» است.
کد خبر: ۱۱۷۵۷۸۴

فیلمی نفسگیر که ترس برآمده از آن ناشی از تصویر نیست بلکه ایجادشده در موقعیت و اتمسفر داستان است.حالا فرض کنید من نیم‌ساعت رفتم به اتاق تا چند تکه لباس اتو کنم و وقتی بیرون آمدم دیدم تلویزیون آلمان دارد پخشش می‌کند و این دو فرزند بی‌خبرِ من، نشسته‌اند پای تماشایش و کجای فیلم باشند، خوب است؟

بانو، عکسی از سه خدمتکار منزل پیدا کرده که در عکس، هر سه نفر مُردهاند! روی نمای عکس سه خدمتکارِ مُرده، خودش به حال سکته افتاده و دخترش شروع میکند به جیغزدن! سریع کنترل را برمیدارم و خاموشش میکنم. اما فاجعه اتفاق افتاده و دخترکم در حال گریه شدید و جیغ ممتد، پناه میآورد به آغوشم! نیمساعتی طول میکشد تا با گفتن جملات آرام‌بخش پوچ، آرامش کنم. در همین فاصله، دارم تند و تند در ذهنم دنبال راهحل میگردم. چه باید کرد؟ ترسِ دیدن این موقعیت هولناک، قطعا برای دخترکی هشتساله، خیلی زیاد و مخرب است. تنها با قربانت بروم و عزیزم و پاککردن اشکها، این اثر دست از گریبانش برنخواهد داشت. چه کنم؟ در ذهن کتاببازم، حال و هوای داستانهای پلیسی موفق ملکه جنایت، خانم آگاتا کریستی زنده میشود. اگر چنین سوژهای مثلا ماجرای یکی از داستانهای کارآگاه پوآرو بود، ساختار داستان چگونه شکل میگرفت؟ خدا مرا ببخشاید! دستبردن در داستان این فیلم، الیوم در حکم خیانت در امانت یک شاهکار سینمایی بهحساب میآید! اما با امید به اینکه بعدها وقتی بزرگتر و پختهتر شد با آرامش، اصل فیلم را خواهد دید و شاید به این لحظاتِ جعلی من بخندد، برایش اینطور تعریف میکنم که آن سه خدمتکار در واقع شیاد هستند و قصد دارند آن خانه اعیانی و معرکه را در آن جنگل مهآلود باشکوه تصاحب کنند و تمام چیزهایی که تا آن لحظه در فیلم دیده شده (درست هم یادم نیست دقیقا اتفاقات ترسناک فیلم تا آن صحنه چه هستند! خدا میداند که این فیلم حتی وقتی تمام میشود، ترسناکتر هم هست!) در واقع صحنهسازی آن سه نفر برای وادارکردن آن زن و فرزندانش به فرار از خانه است. یا دیوانهکردن آنها و حداقل گرفتن گواهی پزشک مبنی بر توهم و جنون مادر و فرستادنش به تیمارستان و فرستادن بچهها به پرورشگاه و باز هم تصاحب خانه. دیگر گرم شدهام و تخیلم را پَر میدهم که حتی با طیب خاطر مادام مارپل را که با حال و هوای وهمآلود انگلیسی فیلم بیشتر تناسب دارد، در ادامه بهعنوان مادربزرگی از سفرآمده وارد داستان کنم که با هوش و ذکاوت و مهربانی زیرکانهاش، دست آن تیم خبیث را رو میکند و از خانه بیرونشان میاندازد و آنجا را برای نوههای دوستداشتنیاش حفظ میکند! دخترک کمکم مشتاقانه و لبخند بر لب، دل داده به روایت من و پسرکم که بزرگتر است و بدون ترس، فیلم را قبلا دیده، بیصدا و طوری که توطئه کوچکم خنثی نشود، به میزان و گستره جعلیات و ذهن کتابباز مادر میخندد!

سمیهسادات حسینی

نویسنده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها