یادداشت:

هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست...

قرار بود از شنبه ستون روایت اربعینم را تمام کنم و برگردم به روال قبلی روزنامه و همان چیزهایی که قبلا اینجا برایتان می‌نوشتم، بنویسم. انگار قسمت این بود که دیروز توی کربلا اینترنت سیمکارتم تمام شود و هر کاری کنم اینترنت هم پیدا نکنم و دیروز ستون با موضوعی غیر از کربلا و اربعین نداشته باشم. انگار صاحب این سفر خودش نمی‌خواست این روایت چند قسمته آن‌طوری تمام شود‌. انگار یک کار نکرده دارم هنوز توی حرم.
کد خبر: ۱۱۷۴۸۸۸

دیشب از کربلا رسیدم، امروز آمدم سر کار در روزنامه با همکارها چاق سلامتی کردم. پشت میزم که نشستم همکاری از روابط عمومی زنگ زد. گفتم حتما زنگ زده زیارت قبولی بگوید. حرفهای معمولی که گذشت یک چیزی گفت شوکهام کرد. گفت: روی خط حق باشماست عزیزی زنگ زده و گفته که من شاپورم، از زندان زنگ میزنم، گرفتارم، حامد عسکری الان احتمالا نجفه بهش بگین دو رکعت نماز حاجت برای من بخونه خبرش رو هم به این شماره به خانوادهام بده...

همکار روابط عمومی شماره را داد و زنگ زدم. خانم محترمی بودند، حال و احوال کردیم و گفت آقا شاپور بهخاطر مشکلات مالی اسیر زندان شده و دوسال از حبسش مانده است. دلم ریخت... خیلی سخت است. تلفن را قطع کردم و به دوستم محمد که هنوز توی نجف است پیام دادم و قصه را گفتم قول داد نماز بخواند. شمارهای از شاپور ندارم. این یادداشت را نوشتم بگویم: آقا شاپور گل! من حامد عسکری به دوتا از دوستانم گفتم که برایت نماز حاجت بخوانند. خیالت تخت. انشاءا... بهحق شاه نجف هرچه زودتر گره از کارت باز شود و به آغوش خانوادهات برگردی. شما مخاطب عزیز من! شما هم اگر این یادداشت را میخوانید برای رهایی آقا شاپور و بازگشتش به زندگی و جامعه یک صلوات بفرستید


حامد عسکری

شاعر و نویسنده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها