خیلی خیلی گشنه‌ام شده بود. از همان لحظه که وارد کوچه شده بودم بوی قرمه سبزی مادرم می‌آمد. می‌دونستم که این قرمه سبزی دستپخت مادرمه، چون بوی اون با تمام قرمه سبزی‌های دیگه تفاوت داره.
کد خبر: ۱۱۷۴۳۱۳

وارد خونه که شدم دیدم مادرم سفره را چیده و یک ظرف پر از قرمه سبزی همراه با یک دیس برنج روی میز بود. باید بگم که حس خوردن قرمه سبزی یک حس عجیب و یک حال خوبه، بطوریکه طعمش آنقدر خوبه که بعد از تمام شدنش آدم دیگه چیزی برای خوردن نمیخواد. من بیاطلاع از اینکه آن روز مهمان داریم، رفتم تا برای خودم برنج و خورش بریزم. همون لحظه بود که مادرم جلوی منو گرفت و گفت: «صبر کن» اما من مثل زامبیهایی که بهدنبال انسانها میان، داشتم دنبال قرمه سبزی میرفتم. مادرم که دید من توجهی به اخطاراون نکردم، دست به سلاح شد و دمپایی خودشو درآورد و به سمت شرق پرتاب کرد، اما مثل شوت روبرتو کارلوس دمپایی کات گرفت و اومد به سمت غرب و صاف خورد توی سرم. به عبارت دیگه درواقع «هِد شاتم» کرد. خیلی دردناک بود بطوریکه از ریختن قرمه سبزی انصراف دادم. تا مهمانها آمدند.

بعد اینکه با خوشی و خرمی با اونها غذا خوردیم و مهمونا رفتن، یه نتیجه مهم و حیاتی گرفتم؛

اینکه هیچوقت بهخاطر قرمه سبزی جونمو به خطر نیندازم. شما چطور؟

سیدعلیرضا یعقوبی، 14 ساله ازتهران

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها