ماه رمضان چند سال پیش در محله‌مان مسجدی داشتیم که بعد از افطار برنامه‌های مختلفی داشت. از کلاس اخلاق و احکام گرفته تا مهد‌کودک برای بچه‌ها و سرود‌خوانی بزرگ‌ترها.
کد خبر: ۱۱۷۲۲۱۰

یک ساعت بعد از افطار، برنامهشان را شروع میکردند و تا ساعت یازده دوازده ادامه میدادند. هم محلهایها هم استقبال خوبی داشتند. سفره افطار را که جمع میکردی و از خانه بیرون میزدی، از هر کوچه و خیابانی مرد و زن و بچههایی را میدیدی که دفتر و قلم به دست دارند میروند سمت مسجد. خیابان اصلی شلوغتر! انگار نه انگار که بعد از افطار چقدر سریال دیدن و چرت زدن مزه میدهد. شبهای آخر ماه یکبار وقتی داشتیم با همسرم میرفتیم سمت مسجد، وقتی جمعیت را در خیابان دیدم یک آن دلم لرزید. با خودم فکر کردم ظهور چه شکلی است؟ آن دم که همه بفهمیم خداوند ذخیرهاش را برای ما فرستاده است چطور از خانههایمان بیرون میزنیم؟ از خودم خجالت کشیدم. چه داشتم میدیدم و چه را تصور کردم! این جمعیت کجا و آن جمعیت کجا؟

روایت کردن از اربعین سخت است. سخت است چون چیزی است که تقریبا هرکسی آن را یک بار تجربه کرده. طعمش را چشیده و هنوز مزه اش زیر دندانش زنده است. چیزی که همه آن را دیده باشند را نمیشود توصیف کرد. هرکسی خودش آن را به بهترین شکل در ذهنش دارد و سعی تو برای وصف آن یک تلاش بیفایده است. اما چیزی که در ذهن همه ما مشترک است، دیدن جمعیت زیادی است که مثل رود به سمت اباعبدا... جاریاند؛ زن و مرد و پیر و جوان. ما بچههایی را دیدهایم که توی سبدهای میوه، روی زمین کشیده میشدند. ما پیرمرد و پیرزنهایی را دیدهایم که با کمر خمیده جاری شده بودند. ما بالای تپهای در نزدیکی کربلا ایستادهایم و به سیل مردم نگاه کردهایم و پرسیدهایم راستی ظهور چه شکلی است؟ میگویند تصویر، تصور میآورد و تصور آرزوها را متراکم میکند و واقعیت میبخشد.

زهرا کاردانی

نویسنده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها