هفت سال پیش با هزار سختی و رنج با امید ازدواج کردم. قبل از ازدواج سه سال با هم دوست بودیم. در دوران دوستی خیلی با هم خوش بودیم. پایم را توی یک کفش کردم که یا امید یا خودم را می کشم. از طرفی خانواده امید هم مرا به عنوان عروس آینده خود نمی‌پذیرفتند. ولی من و امید تصمیم خود را گرفته بودیم. حتی فکر فرار هم به سرمان زد. شاید اگر عقل الان را داشتم هیچ‌وقت این انتخاب نحس را نمی‌کردم.
کد خبر: ۱۱۷۲۰۸۶

بالاخره با هر سختی که بود به هم رسیدیم و زندگی مشترک خود را در حالی که من 17 سال و امید 20 سال داشت شروع کردیم. امید تازه از سربازی آمده بود و هنوز شغل درستی نداشت و پدرش خرج ما را میداد ولی هر بار که خرجی میداد همراه کنایه بود که نان مفت ندارم بدهم شما بخورید و از این حرفها... .

نیش و کنایه مادرشوهر و خواهرشوهر هم بماند. در برابر حرفهای پوچ آنها چارهای جز سکوت نداشتم و اگر به همسرم اعتراض میکردم، جوابم ساختن و سوختن بود. یک سال از زندگی مشترکمان گذشت و دیگر آن شور و هیجانی که اوایل داشتیم از زندگی ما رخت بربسته بود.

شروع بدبختی و تیرهروزی من از وقتی بود که امید در دانشگاه قبول شد و مجبور بود برای تحصیل به شهر دیگری برود و من مجبور بودم به منزل پدرش نقلمکان کنم. آنها از نبود همسرم سوءاستفاده میکردند و بابت خوردن یک لقمه نان، هزار منت میگذاشتند، آنقدر مرا زجر دادند که مجبور شدم برای همیشه آنجا را ترک کنم. یک شب که در خانه نبودند از فرصت استفاده کردم و بیهدف آواره کوچه و خیابان شدم.

روز بعد هرچه با امید تماس گرفتم جواب نداد. تا اینکه تصمیم گرفتم به دانشگاه محل تحصیلش بروم، ذوق و شوق داشتم که اگر مرا ببیند، خوشحال میشود و با هم چارهای برای حل مشکلات مان پیدا میکنیم.

وقتی به محوطه دانشگاه رسیدم در کمال ناباوری امید را دیدم که دست در دست دختر جوانی روی نیمکت نشسته و خوش و بش میکردند. یک لحظه چشمانم سیاهی رفت، به زحمت تعادل خود را حفظ کرده و خود را به کناری کشاندم؛ برای بدبختی خود اشک ریختم، امید نیز مانند خانوادهاش بدترین کار ممکن را در حقم کرده و مرتکب خیانت شد، او خیلی زود نقاب از چهرهاش برداشت.

تصمیم گرفتم برای همیشه امید را ترک کنم و به خانه پدرم بروم. در مدتی که آنجا بودم او کوچکترین تلاشی برای بازگشتم نکرد. تا اینکه یک روز درخواست طلاق امید را به در منزل پدرم آوردند و برای همیشه از یکدیگر جدا شدیم. حالا یک سال از طلاقمان میگذرد. از اطرافیان شنیدم که امید با همان دختر ازدواج کرده و من تبدیل به یک زن افسرده شدهام؛ هیچ انگیزهای برای ادامه زندگی ندارم، اگر در این مدت حمایتهای عاطفی خانوادهام نبود شاید به زندگی خود پایان میدادم، ولی قصه زندگی من سر دراز دارد و به همین جا ختم نشد. یک روز برایم خبر آوردند که امید همراه همسرش به مسافرت رفته و تصادف وحشتناکی کردهاند. طوری که همسرش در دم فوت کرده و امید نیز برای همیشه قطع نخاع شده است. از شنیدن این خبر خیلی ناراحت شدم و برایش دعا کردم تا بهتر شود. خانوادهاش برای حلالیت نزد من آمدند و طلب بخشش کردند، اما من پیشتر همه آنها را بخشیده بودم. حتی از من خواهش کردند برای دیدن امید بروم، ابتدا امتناع کردم ولی وقتی آثار ندامت را بر چهره مادرش دیدم، قبول کردم.

نمیدانم چه حکمتی دارد که سرنوشت ما دوباره به هم گره خورد، با پرستاریهای من، امید حالش از لحاظ روحی بهتر شد و دوباره با هم ازدواج کردیم. گرچه او شاید مجبور بود تا آخر عمر ویلچرنشین شود، ولی اکنون سالهاست که با دو فرزندمان در کنارهم خوشبختیم.

آگاهانه انتخاب کنید

ازدواج مرحله مهمی از زندگی هر فردی تلقی میشود و جوانان قبل از اینکه زیر یک سقف بروند، میبایست به ملاکها و اصول ازدواج متعهد شوند و در این زمینه شناخت کافی را کسب کنند. از طرفی ازدواجی پایدار و موفق است که همراه با بلوغ فکری باشد؛ که در ازدواج به منزله ضمانت در خوشبختی زوجین است. صداقت، تعهد، مسؤولیت و وفاداری از اصول زندگی مشترک محسوب میشوند که با زیر پا گذاشتن هر یک از آنها موجب ایجاد خلل و تنش در زندگی زناشویی میشود. از طرفی رضایت والدین در انتخاب همسر نیز یکی دیگر از شروط پایداری در ازدواج است چرا که در صورت نارضایتی والدین و عدم پذیرش داماد یا عروس از طرف خانواده همسر موجب بروز مشکلات دیگری در زندگی زوجین میشود. وقتی در روابط زناشویی چهار نیاز صمیمیت، امنیت، رفاقت و روابط عاطفی حذف و یا کمرنگ میشود، اعتماد به طرف مقابل از بین رفته، احساس همدلی و نزدیکی حذف شده، انتظارات یکدیگر برآورده نشده و جنبههای منفی رابطه از جنبههای مثبت رابطه بیشتر میشود، خیانتی شکل میگیرد که در آن فرد با غیر از شریک زندگیاش رابطه عاطفی ترسیم میکند. چنانکه در داستان فوق نیز سردی رابطه عاطفی و ... بین زوجین یکی از دلایل خیانت محسوب میشود.

نساء ایزانلو

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها