پاسخ به یک سوال مهم در رابطه با سفر اربعین

اربعین با خانواده؟!

اربعین از بزرگ‌ترین اتفاقات جهان اسلام و از بی‌نظیرترین تجمعات مسلمانان است. این رویداد آن قدر عظیم و مهم است که از هزاران دریچه می‌توان به آن نگاه کرد.
کد خبر: ۱۱۷۰۸۰۷

کسانی که با آنها به این سفر میرویم احتمالا مهمترین همسفرهای زندگیمان هستنند که درونیترین زوایای وجودمان را میبینند. خیلیها این سفر ارزشمند را به همراه خانواده و عزیزانشان میروند تا برای سالها در گفتوگوها و خاطراتشان از آن بگویند. در این جستار سراغ سه تجربه متفاوت از سفر اربعین به همراه خانواده یا به تنهایی رفتهایم.

یک مادرانه آرام

فاطمه 30 ساله است. اولین بار در 26 سالگی وقتی دو ماهه باردار بوده به این سفر رفته است. قلب بچه هنوز ضربانی نداشت. با پزشک برای رفتن مشورت کرد. پزشک او را منع نکرد، اما حرفش این بود «نرو! اگر خواهر خودم هم بود همین را میگفتم. » در کنار این حرف توصیههایی هم به او کرد. فاطمه به هشدارها توجه کرد، اما دلش میخواست حتما برود. همسرش سرباز بود و مجوز خروج از کشور نداشت پس فاطمه به تنهایی و با هواپیما به نجف رفت. فکر میکرد حالا که شرایطی فراهم شده تا بچه این سفر را در بطن او تجربه کند، چرا باید این فرصت را از او دریغ کرد؟ با هیات دیگری همراه شد که بینشان زن دیگری هم بود و ماههای آخر بارداریاش را میگذراند. جریان حاملگی فاطمه را کسی نمیدانست، اما در کربلا بیمار شد. خب به خاطر شرایطش نباید دارویی مصرف میکرد، یکی از خانمهای آن موکب نبضش را گرفت و با تعجب از او پرسید: چرا دو تا نبض داری؟ قلب بچه در فاصله همان چند روز تشکیل شده بود! از سالهای بعد سهتایی به آن سفر رفتند و بهترین تجربهشان هم همان همراهی سهتایی بدون هیچ کاروانی بود. این طوری خیلی راحت خودشان را با بچه هماهنگ میکردند، البته سفر به جای سه روز، پنج روز طول کشید. بهار دختر فاطمه خیلی سریع با بچههای دیگر دوست میشد و بدون هیچ کلمه مشترکی بازی میکرد. مردم به خاطر داشتن بچه میزبانشان میشدند. بهار فاطمه را رها میکرد و با اسباب بازیهایش ده بچه دیگر را سرگرم میکرد. فاطمه تعریف میکند خمیر ششرنگ بهار به یک توده قهوهای، حاصل تعامل چند بچه ایرانی و عراقی تبدیل شده بود. بهار همراه پدر و مادرش تا به حال چهار بار به کربلا رفته. سال اول با خانواده بچهدار دیگری همسفر شده بودند و بینشان هماهنگی به وجود نمیآمد. از آن به بعد آنها خانوادگی سفر میکردند، اما فاطمه و همسرش یاد گرفتند با توجه به شرایط مختلف خودشان را هماهنگ کنند.

فاطمه میگوید خیلی از دوستانش از ترس بیماری بچههایشان به این سفر نمیروند و شاید کار عاقلانهای هم میکنند، اما فاطمه اصلا میرود تا بهار را ببرد. این سفر برای او یک فرصت تربیتی است. شاید این سختی را در شرایط عادی نتوان تمرین کرد. در واقع یک سختی خودخواسته و البته کنترلشده است. او میخواهد بهار یک تجربه برون مرزی از محبت بیاندازه داشته باشد.

تنهایی پرهیاهو

زهرا 28 ساله است. تا به حال چند بار همراه دانشگاه و کاروان خانمها به سفر اربعین رفته است. البته هیچوقت مهمان عراقیها نبوده است. او توضیح میدهد عراقیها عموما میزبان خانوادههایی میشوند که تعداد کمی دارند و کاروانها چون جمعیت زیادی دارند در همان موکب میمانند. کاروانهای بانوان دانشگاه به این صورت است که بعضی خانمها همراه همسرشان میآیند و آن همسرهای همراه کارها را انجام میدهند! در طول مسیر هم این چند سال اصلا مشکلی پیش نیامده و هرکسی در حال و هوای خودش است. به عبارتی چیزی به اسم ناامنی وجود ندارد. زهرا میگوید سفرهای مجردی و متاهلی هر کدام خوبیهای خودش را دارد و لذت این سفر خاص هم که همیشه وجود دارد. در مسیر حتی بیشتر از خود شهر حالش خوب بوده چون کاروانها و مردم در بازههای زمانی متفاوتی مسیر را طی میکنند و ازدحام شهر در آنها وجود ندارد. خود او هیچوقت در روز اربعین زیارت نرفته و یکبار هم اصلا قبل از اربعین برگشته. خانواده زهرا در زمان تجردش مخالفتهایی با رفتنش داشتند، اما متوجه شدند که هیچ مشکلی نیست و زهرا هم کلی به دانستههایشان اضافه کرده است. میگویند پیادهروی اربعین تمرین زندگی قبل از ظهور است. همه فارغ از داشتههایشان به هم به خاطر زائر امام حسین(ع) بودن احترام میگذارند. زهرا این تمرین را حسابی دوست دارد.

غیرقابل برنامهریزی!

الیاس از سال 92 تا به حال هر سال به زیارت اربعین رفته است. یک بار این سفر به همراه پدر و مادر و همسر و فرزند کوچک و زن عمو بوده است. آن سال همه کارهایشان خود به خود جفت و جور میشده است. خانواده با هواپیما به اهواز میروند و از آنجا با هم راهی عراق میشوند. الیاس همراهانش را از مسیر «حله» که ناآشناتر اما کوتاهتر است به کربلا برد. مسیری که خودش هم قبل از آن نرفته بود و همیشه از راه نجف کربلا رفته بودند. اتفاقا در «هندیه» در نزدیکی حله دوستی پیدا کردند که هرسال منتظرشان است. آن دفعه میزبان که احتمال میداد روز اربعین به کربلا نرسند برایشان ماشین پیدا کرد و در حالی که انتظارش را نداشتند از طریق میانبرها خودشان را به کربلا رساندند و اربعین آنجا بودند. الیاس میگوید عراقیها وقتی میبینند بچه همراهتان است، مشتاق میشوند میزبانتان باشند. البته سختی سفر با بچه هم کم نیست و همسر الیاس هم زحمت زیادی در سفر کشید و کسانی که همراهشان بودند هم خیلی کمک میکردند. الیاس معتقد است این سفر غیرقابل برنامهریزی است و همه چیز باید خودش پیش بیاید. پدرو مادر الیاس بار اولشان بوده که به کربلا میرفتند و حس ذوقزدگی آنها قلبش را پر از شادی و افتخار کرده. آنها امسال هم به این سفر میروند البته با دو بچه یک ساله و چهار ساله. الیاس میگوید، پلی در کربلا وجود دارد که برای اولین بار گنبد حرم از آنجا دیده میشود. پدر با دیدن این صحنه حسابی احساساتی میشود و جوشش احساسات او الیاس را هم خوشحال و احساساتی کرد. خوشحالیای که هنوز هم وجود دارد و دوست دارد تکرارش کند.

نفیسه مصیبی

خبرنگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها