معمای پلیسی

عشق کور

مرتضی ناراحت و مضطرب از خانه بیرون آمد و از همسایه‌ها کمک خواست. «کمک کنید، زن و بچه‌ام از دست رفتند.» اهالی ساختمان سراسیمه از خانه بیرون آمده و وارد آپارتمان شماره 6 شدند. در پذیرایی خانه جسد لیلا و سهیل کنار هم قرار داشت، لوله بخاری گازی هم از جایش در آمده و معلق مانده بود.
کد خبر: ۱۱۷۰۵۷۸

دقایقی بعد امدادگران اورژانس سررسیدند و با معاینه مادر و پسر اعلام کردند آنها بیش از هشت ساعت است مرده اند و هیچ کاری برای نجات آنها نمیشود کرد. کارشناسان آتشنشانی هم بعد از ورود به آپارتمان یکراست سراغ بخاری گازی رفته و اعلام کردند، بیرون آمدن لوله بخاری باعث انتشار گاز منوکسید کربن و مرگ مادر و پسر شده است.

چند دقیقه بعد هم ماموران کلانتری 34
سر رسیدند و پرونده فاز جنایی به خودش گرفت. مرتضی در حالی که بیتابی میکرد، گفت: کاش دیشب دستم میشکست و بخاری را نصب نمیکردم. لوله بخاری سفت بود و نمیدانم چرا از جایش بیرون آمده است.

مامور کلانتری برای انتقال جسدها با بازپرس کشیک قتل تماس گرفت و گزارش ماجرا را داد. بازپرس پس از شنیدن گزارش افسر کلانتری از او خواست صحنه حفظ شود، کارشناسان آتشنشانی در محل بمانند و افسر آگاهی هم به محل بیاید و تحقیقات تکمیلی انجام شود.

عقربههای ساعت، هفت صبح را نشان میداد و سروان رضوانی تازه به اداره رسیده بود که بعد از گزارش حادثه راهی آنجا شد. حادثه در ساختمانی 20 واحدی در غرب تهران رخ داده بود. سروان بعد از ورود به آپارتمان سراغ جسد مادر و پسر رفت. هیچ ردی از خفگی یا ضرب و جرح روی بدن آنها نبود و به نظر میرسید دچار گازگرفتگی شده باشند.

وسایل خانه هم مرتبط سر جایش بود و هیچ آثاری از درگیری در خانه دیده نمیشد.

سروان بعد از بررسی وضعیت خانه سراغ مرتضی رفت تا از او تحقیق کند. مرد جوان هنوز بی تاب همسر و فرزندش بود و در تشریح ماجرا گفت: من نگهبان یک کارخانه هستم و دیشب ساعت 11 به خانه آمدم. هوا خیلی سرد بود و همسر و پسرم خودشان را میان پتو پیچیده بودند. به زیر زمین رفتم و بخاری را بیرون آوردم. آن را نصب کردم و هیچ مشکلی نداشت. به خاطر اینکه اتاقها سرد بود، سه نفری در سالن خوابیدیم و فیلم دیدیم تا خوابمان برد. صبح وقتی از خواب بیدار شدم، متوجه کبودی صورت همسر و پسرم شدم و آنها را صدا زدم که حرکتی نکردند. ترسیدم و به راهرو رفتم و از همسایهها کمک گرفتم.

مرد جوان در حالی که به لوله بخاری اشاره میکرد، ادامه داد: کاش دستم میشکست و بخاری را نصب نمیکردم. خیلی دقت کردم کارم بدون مشکل باشد اما به خاطر اشتباه من، همسر و پسرم قربانی شدند و نمیتوانم خودم را ببخشم.

کارآگاه سپس سراغ همسایهها رفت. آنها هم در تحقیقات حرفهای مرتضی را تایید کردند. مردی که در همسایگی آنها زندگی میکرد به سروان گفت: زن و مرد آرامی بودند و اهل داد و دعوا نبودند. صبح حدود ساعت شش و نیم، وقتی صدای مرتضی را از راهرو شنیدم از خانه بیرون آمدم. مرتضی بر سر و صورتش میزد و درخواست کمک میکرد. من سریع به اورژانس زنگ زدم که بیفایده بود.

سروان برای تکمیل تحقیقات از کارشناس آتشنشانی تحقیق کرد که او هم گفت: بررسیهای ما نشان میدهد بیرون آمدن لوله بخاری از محل اتصال به دودکش باعث انتشار گاز در خانه و مرگ مادر و فرزند شده است.

سروان رضوانی بعد از جمعبندی حرفها و بررسی صحنه جرم، دوباره سراغ مرتضی رفت و پرسید: دیشب تا صبح کجا بودی؟

مرد جوان که از شنیدن این سؤال شوکه شده بود، گفت: معلوم است. خانه پیش همسر و فرزندم .

ـ دروغ میگویی.

من دروغی ندارم.

ـ معلوم میشود.

بعد افسر کلانتری را صدا زد و خواست، دوربینهای مداربسته اطراف خانه را بررسی کند. مامور جوان حدود نیم ساعت بعد برگشت و آرام در گوش سروان گفت: حدستان درست بود. شب از خانه بیرون رفته و صبح زود بازگشته است.

کارآگاه که مطمئن بود مرتضی دیگر راهی برای فرار از بیان حقیقت ندارد، سراغ او رفت و گفت: دیگر راه فراری نداری و بهتراست اعتراف کنی.

مرتضی هم در حالی که نگاهش را به زمین دوخته بود، گفت: مدتی بود در کارخانه عاشق دختری شده و موضوع را به او گفته بودم. او هم به من علاقه داشت اما به خاطر همسر و فرزندم جواب رد داد. عشق آن دختر کورم کرده بود. از همسرم خواستم جدا شویم که قبول نکرد. تنها راه، کشتن او و فرزندم بود. به همین خاطر نقشه قتلشان را طراحی کردم. دیشب به بهانه اینکه هوا سرد است، بخاری را نصب کردم و وقتی خوابیدند لوله آن را از جایش درآوردم. صبح وقتی مطمئن شدم مردهاند، همسایهها را خبر کردم تا با صحنهسازی از مجازات فرار کنم.

بعد از اعتراف مرتضی، سروان دستور بازداشت او را از بازپرس گرفت تا صبح او را همراه پرونده به دادسرا اعزام کند.

وحید شکری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها