تلفن همراه در عمق جنگل آنتن نمی‌داد و هرچه تلاش کرد با پلیس و اورژانس تماس بگیرد بی فایده بود. مدام جای خودش را تغییر می‌داد تا شاید محلی مناسب پیدا کند تا این‌که بالاخره آنتن تلفن آمد.
کد خبر: ۱۱۶۷۴۶۷

اول با اورژانس تماس گرفت و درخواست کمک کرد و بعد به 110 زنگ زد و خبر داد دوستش خودکشی کرده است. به توصیه اپراتور، اورژانس به کنار جاده اصلی جنگل آمد تا پیدا کردن آنها راحتتر باشد.

وقتی به کنار جاده رسید، آمبولانس را از دور دید و خودش را به میان جاده رساند و دست تکان داد. امدادگران با راهنمایی او به عمق جنگل آمدند. پسر جوانی کنار درختی درازکش بود و رد کبودیهایی روی گردنش دیده میشد. در کنارش هم طنابی شبیه حلقه دار دیده میشد.

یکی از امدادگران نبض او را گرفت. مکثی کرد و گفت: نمیشود کاری کرد. خیلی وقت است مرده، بهتراست به پلیس زنگ بزنید.

بابک سریع در جوابش گفت: به پلیس هم زنگ زدم. من خودم سرباز کلانتری بودم و این موضوعات را میدانم. تنفس مصنوعی بدهید شاید برگشت.

- کاری نمیشود کرد. از مرگ حدود دو ساعت گذشته و تنفس مصنوعی کارساز نیست.

چند دقیقه بعد ماموران کلانتری هم آمدند و با دستور بازپرس جنایی قرار شد صحنه خودکشی حفظ شود و افسر جنایی و کارشناسان صحنه جرم آن را بررسی کنند.

سروان رضوانی در مسیر برگشت به خانه بود که گزارش این خودکشی او را مجبور به تغییر مسیر به سمت جنگل لویزان کرد. هماهنگ کرد که سرباز کلانتری در ورودی جنگل باشد تا او را به سمت محل حادثه راهنمایی کند. وقتی به ورودی پارک رسید، سربازی که به دیوار اتاقک نگهبانی تکیه داده بود به سمتش آمد و بعد از احترام نظامی با اشاره سروان سوار ماشین شد.

به محل کشف جسد که رسیدند هنوز از پزشک و تیم بررسی صحنه جرم خبری نبود. جسد زیر درخت کاجی قرار داشت و چند دختر و پسر در اطراف آن پراکنده ایستاده بودند. طنابی سبز رنگ از ابتدای شاخهای آویزان بود که آن را با چاقویی بریده بودند. ادامه طناب که به حلقه داری وصل بود در کنار جسد قرار داشت.

جسد پسر جوان با صورتی کبود و چشمانی نیمه باز روی چمن قرار داشت. افسر کلانتری با دیدن سروان به سمت او آمد و در گزارش خود گفت: پسر جوان، مهرداد 27 ساله بود که همراه چهار دختر و پسر برای تفریح به اینجا آمده بودند. بعد از ناهار جهت پیدا کردن هیزم برای آتش از جمعیت جدا میشود و دیگر باز نمیگردد. بعد از نیم ساعت دوستانش نگران او شده و جستوجو را برای یافتنش آغاز کردند تا اینکه یکی از آنها به نام بابک جسد را پیدا کرده و بقیه را خبر میکند. بعد هم ساعت 16و 10 دقیقه ماجرا را به اورژانس و 110 اطلاع میدهد.

گروهبان برگهای را از جیبش در آورد و نگاهی به آن کرد و بعد از مکث کوتاهی گفت: مهرداد، پسر یکی از کارخانهداران مشهور شهر است که امروز دوستانش را به مناسبت خرید ماشین جدیدش به اینجا دعوت کرده بود. پدر و مادرش در راه هستند اما براساس آنچه تلفنی به من گفتند، پسرشان انگیزهای برای خودکشی نداشته و در رفاه بوده، اما شواهد و دلایل نشان میدهد که خودکشی کرده است.

در این زمان پزشک جنایی هم خود را به محل رساند و قبل از تاریک شدن هوا معاینه جسد را آغاز کرد.

در این فرصت کارآگاه سراغ بابک رفت تا از او تحقیق کند.

چرا به اینجا آمدید؟

ـ مگر اینجا مشکلی دارد؟

وضع مالی مهرداد خوب بود و راحت میتوانست شما را به رستوران دعوت کند.

ـ عاشق فضای سبز بود و بهترین جا برای خودکشی.

از کجا میدانی خودکشی کرده؟

ـ خودم جسدش را پایین آوردم. برای تفریح که این کار را نمیکند.

کامل توضیح بده امروز چه اتفاقی افتاد.

ساعت 12 به اینجا آمدیم و مهرداد همه وسایل تفریح را آماده کرده بود. ناهار جوجه آماده کردیم و بعد از آن، من و پریناز و عماد مشغول بازی شدیم. مهرداد از داخل سبد طنابی برداشت و گفت میرود هیزم جمع کند. من هم کمی با او شوخی کردم و پریناز او را پیرمرد هیزمشکن خطاب کرد....

ـ گفتم دقیق بگو، یعنی با ذکر جزئیات بگو.ساعت، کدام محل رفت و... همه را بگو.

ـ حدود ساعت سه بود. ما نیم ساعت بازی کردیم و نگران او شدیم. اطراف را جستوجو کردیم که من با جسد حلق آویزش رو به رو شدم و با چاقویی که همراه داشتم، طناب را بریدم و آن را پایین کشیدم.

سروان رضوانی سراغ پریناز و عماد رفت که آنها هم گفتههای بابک را تایید کردند و جزئیات ماجرا را به طور کامل توضیح دادند. پریناز به کارآگاه گفت: مهرداد مدتی بود افسرده شده بود. ما قرار بود ازدواج کنیم و به خاطر این افسردگی دیگر حتی به قول و قراری که گذاشته بودیم، توجه نداشت. آخر هم خودش را کشت.

عماد هم در تحقیقات عنوان کرد: راستش را بخواهید پول زیاد باعث این ماجرا شد. خوشی زیر دل مهرداد زده بود که خودش را کشت. هیچ غمی در زندگی نداشت و نمیدانم چرا خودکشی کرد. مهرداد دوست خوبی برایم بود و حالا از مرگش خیلی ناراحت و شوکه هستم. تا چند ساعت قبل او زنده و سرحال کنار ما بود بدون اینکه از هدفش خبر داشته باشیم.

کارآگاه برای تکمیل پازل این معما سراغ دکتر رفت که او هم مرگ بر اثر خفگی را تایید کرد و گفت: آثاری از درگیری روی بدن پسر جوان ندیدم به غیر شیارهای طناب روی گردنش که به خاطر خفگی است. معاینههای دقیقتری انجام میدهم و گزارش را برایت ارسال میکنم.

سروان یک بار دیگر ماجرا را مرور کرد و دستور بازداشت سه دختر و پسر را به اتهام قتل داد تا معلوم شود آنها با چه انگیزهای همدستی کرده و دوست خود را به قتل برساندهاند.

متهمان پرونده که شوکه شده بودند، سعی کردند منکر قتل شوند و میگفتند بی گناه هستند اما سروان به مامور کلانتری دستور داد آنها را داخل ماشین ببرد و به بازداشتگاه منتقل کند تا فردا از آنها تحقیق کند.

شما خواننده عزیز برای ما بنویسید که سروان رضوانی از کجا فهمید مهرداد خودکشی نکرده و توسط دوستانش به قتل رسیده است. اگر داستان را بدقت بخوانید، حتما متوجه خواهید شد. پاسخ خود را همراه نام و نام خانوادگی به شماره 300011224 پیامک کنید.

وحید شکری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها