گفت‌وگو با سربازانی که این روزها عکس‌هایشان خبرساز شده است

وقتی رژه واقعی شد

ساعت 9 صبح صدای شلیک گلوله از پشت جایگاه با صدای مارش نظامی گره خورد و چند سرباز غرق در خون روی زمین افتادند. «بخوابید زمین، بخوابید زمین» صدایی بود که شنیده می‌شد. نیروهای رژه رونده که دفاعی برای خود نداشتند، روی زمین دراز کشیده یا خود را به داخل جوی آب انداختند تا از تیررس رگبار تروریست‌ها دور بمانند. زنان و کودکانی که برای تماشای رژه آمده بودند، برای این مواقع آموزشی ندیده بودند و وحشت‌زده به دنبال جان‌پناهی بودند. نیروهای نظامی و امنیتی که در محل حضور داشتند به مقابله با پنج تروریست مسلح پرداختند و پهلوانان حادثه تروریستی اهواز، از جان مایه گذاشتند تا ناجی زنان و کودکانی باشند که هدف رگبار کین تروریست‌ها قرار گرفتند.
کد خبر: ۱۱۶۶۵۸۴

لنز دوربین عکاسان، صحنه فداکاری سربازان وطن را ثبت کرد تا سه روز بعد از این رشادت سراغشان برویم و پای صحبتهایشان بنشینیم.

سرباز وطنم و غیرت دارم

با یک دست اسلحه ژ3 را گرفته و در دست دیگر نوزادی را در آغوش دارد. پشت سرش نیز زنان و کودکان در حال دویدن هستند. استوار دو کرامت ا.. انصاری، در تیپ 192 زرهی ارتش خدمت میکند. او در میان تیراندازی تروریستها به سوی زنان و کودکان رفت و از جان مایه گذاشت تا آنها را از مهلکه نجات دهد. استوار انصاری درباره ماجرای نیمروز اهواز میگوید: در حال رژه بودیم که صدای شلیک گلوله آمد. ابتدا نمیدانستیم حمله تروریستی است ولی با ادامه آن متوجه ماجرا شدم. تروریستها از پشت جایگاه به سمت مردم و رژه روندهها شلیک میکردند. من سرباز وطن هستم و غیرتم قبول نمیکند کسی به سمت ناموس و کودکان این مرز و بوم دستدرازی کند. به جای اینکه دنبال جانپناه باشم، به سمت مردم رفتم و متوجه نوزادی شدم که روی زمین افتاده بود. مادرش هم در فاصله کمی از او روی زمین بود. نوزاد را در آغوش گرفتم و از زنان و کودکان خواستم دنبال من بیایند تا آنها را به جای امنی ببرم. تروریستها همچنان در حال تیراندازی بودند و خیلی مراقب بودم تا زن و بچهها هدف قرار نگیرند.

انصاری بعد از انتشار عکسش در فضای مجازی از سوی فرمانده نیروی زمینی ارتش مورد تجلیل قرار گرفت . خودش میگوید: من نه دنبال مطرح شدن بودم نه تقدیر. وقتی دیدم تروریستها به سمت زن و بچهها شلیک میکنند خونم به جوش آمد. با خودم گفتم، جان آنها مهمتر از جان خودم است و وارد میدان شدم. با تلاش نیروهای حاضر در میدان، تروریستها به هلاکت رسیدند و به کمک مجروحان رفتیم. تعدادی به شهادت رسیده بودند.

حس کردم مادرم است

11 ماه قبل از شهرستان ایذه برای خدمت سربازی اعزام شد و در نیروی انتظامی استان خوزستان مشغول به خدمت بود. در ماجرای نیمروز اهواز یکی از دوستانش که سرباز دژبان بود ، هدف گلوله تروریست ها قرار گرفت و به شهادت رسید. دیدن این صحنه باعث نشد ، ترس به جانش راه پیدا کند. در میان شلیک گلوله از کانال آب بیرون آمد تا ناجی مادر و فرزندی باشد. عکسش در حالی که در یک دست ساکسیفونی دارد و در دست دیگر در حال نجات زنی از میدان است ، در فضای مجازی و رسانه ها منتشر شد.

امید حسینی ، سرباز فداکار ناجا می گوید: بعد از شروع تیراندازی یکی از نیروهای نظامی که مسلح بود، فرمان داد بخوابید و خودش به مقابله با تروریست ها پرداخت. ما مقابل جایگاه بودیم و تیراندازی آنجا زیاد بود. تجهیزات دفاعی نداشتیم و داخل کانال آب رفتیم. حدود سه دقیقه بعد ، صدای گریه دختر بچهای حدود شش ساله را شنیدم. وحشت زده در محوطه دنبال خانواده اش بود. سریع به سمتش رفتم و او را به داخل کانال بردم و تحویل همکارم دادم تا به جای امنی ببرد. چند دقیقه بعد زنی را دیدم که در محوطه دنبال بچه اش می گشت. یاد مادر خودم افتادم و او را به داخل کانال بردم تا هدف گلوله قرار نگیرد. دلنگران بچه اش بود که به او گفتم خیالت جمع او حالش خوب است و به جای امنی منتقل شده است. بعد سراغ شوهر جانبازش را گرفت. نگران او بود. جانبازان را از محوطه دور کرده بودند و به این زن اطمینان دادم حال شوهرش هم خوب است. بعد از تمام شدن تیراندازی ، او را به دخترش رساندم. حس می کردم به مادر خودم کمک کرده ام.

خانواده محمدطاها را از تیررس تروریستها خارج کردم

ساعتی بعد از حمله تروریستی عکسش در فضای مجازی منتشر شد. خود را سپر دختری کرده بود و او را به سمت کانال آبی میبرد. کاربران فضای مجازی زیر عکسش نوشتند «صد پسر در خون بغلتند، گم نگردد دختری».

روز بعد عکسش روی صفحه اول تعدادی از روزنامهها نقش بست. رئیس اداره منابع انسانی ستاد کل نیروهای مسلح با انتشار عکسش در اینستاگرام برای شناسایی هویت او از کاربران کمک خواست و چند ساعت بعد اعلام کرد؛ صاحب عکس پهلوان مجتبی محمدی، سرباز قهرمان گروهان مستقل فاوا از تیپ زرهی اهواز است که به زودی از او قدردانی میشود. سرباز فداکار میگوید: در زمان رژه من پشت جایگاه بودم که تروریستها شروع به تیراندازی کردند. خودم را به پشت خودرویی رساندم و پناه گرفتم. تروریستها چند نفر بودند و شلیک میکردند. تعدادی از نیروهای رژه رونده را پشت جایگاه به شهادت رساندند. خود را از پشت جایگاه به محوطه رساندم. تیراندازی ادامه داشت و تروریستها به زن و کودکان هم شلیک کرده بودند. متوجه صدای کمک خواهی زنی شدم که فریاد میزد «پسرم تیرخورده» خودم را به او رساندم. محمدطاها را دیدم که تیر به پایش خورده بود و خونریزی شدیدی داشت. شالی را به دور پایش گره زده و او را در آغوش گرفتم و به سمت نیروهایی که آن سوی میدان بودند برده و تحویل دادم.

مجتبی معتقد است اگر قرار بود شهید شود، در همان ابتدای تیراندازی پشت جایگاه تیر میخورد و زنده ماندنش برای کمک به زنان و کودکان و مصدومان بود. او دوباره به سمت آن خانواده رفت و خواهر محمدطاها را در میان شلیک تروریستها به کانال آبی رساند و نجات داد. بعد هم مادر خانواده را که تیر خورده بود از تیررس تروریستها نجات داد. سرباز 26 ساله که 22 ماه خدمت کرده، نجات این خانواده برایش پایان کار نبود و دوباره به میدان بازگشت و دختر چهار سالهای را دور کرد. او ادامه میدهد: بعد از هلاکت تروریست ها، برای انتقال مجروحان و پیکر شهدا وارد محل درگیری شدم و آنها را به آمبولانس انتقال دادم.

صبح روز بعد دوستانش سراغش آمدند و عکس او در فضای مجازی و روزنامهها را نشانش دادند. میگوید: من سرباز وطنم و بهدنبال عکس و مطرح شدن نبودم. حتی متوجه نشدم چه کسی از من عکس گرفت. من فقط به فکر نجات این خانواده بودم و خودم را سپر آنها کردم که اگر گلولهای شلیک شد به من اصابت کند.

نظامی و غیرنظامی برایشان فرقی نداشت

میگوید: از وقتی لباس نیروی انتظامی را برتن کردم، عهد کردم جان و ناموس مردم از جان خودم مهمتر باشد. دختربچه در تیررس تروریستها بود. تنها کاری که میتوانستم انجام دهم، این بود که سپر او شوم که خدا را شکر شرمنده چشمان نگران مادرش نشدم.

ستوان یکم میثم عیسیپرست از پهلوانان نیمروز اهواز است که عکسش در حالی که سپر دختربچهای شده بود، در شبکههای اجتماعی منتشر شد. 11سال قبل وارد نیروی انتظامی شد و حالا در ستاد فرماندهی نیروی انتظامی خوزستان خدمت میکند. ساعت6صبح شنبه خود را به محل رژه نیروهای مسلح رساند. مامور فداکار درباره شروع تیراندازیها میگوید: «یگانها در حال رژه بودند که ناگهان تیراندازی شروع شد. تروریستها فقط شلیک میکردند و نظامی و غیرنظامی برایشان فرقی نداشت. همانطور که دیدید پسربچه چهارسالهای هم در میان شهدا بود. نیروهای رژهرونده مسلح نبودند و همه به دنبال جانپناهی بودند تا هدف گلوله قرار نگیرند». تیراندازی ابتدا به سمت جایگاه مسؤولان بود و بعد از آن تروریستها به هر سمتی شلیک میکردند. زن و بچههایی که برای تماشای رژه آمده بودند، وحشتزده به اینسو و آنسو میرفتند. فرماندهای در میان جمعیت فریاد میزد «بخوابید، بخوابید» همه روی زمین خوابیدند. دختربچهای کنار خیابان شوکه شده و ایستاده بود و نمیدانست چکار کند. ستوان عیسیپرست با دیدن گلولهای که از فاصله کمی از دختر رد شد، به سمت او رفت و خودش را سپر او کرد. مامور جوان ادامه میدهد: «دخترک ترسیده بود. تروریستها از پشت سر شلیک میکردند. خودم را طوری سپر کردم تا اگر او را هدف قرار دادند، تیر به من بخورد و او آسیب نبیند. تروریستها همین طور شلیک میکردند و توانستم او را به کانال آبی که آنسوی خیابان بود برسانم. لحظهای بیرون کانال را نگاه کردم و دیدم تروریستها نزدیک شدهاند. به همین خاطر دوباره آن دختر را از جوی بیرون آوردم و 200 متر پایینتر تحویل بچههای سپاه دادم. این دختر همراه مادرش برای تماشای رژه آمده بود که بعد از شروع تیراندازی در ساعت 9 صبح، از مادرش جدا شده و در تیررس تروریستها قرار گرفته بود. بعد از هلاکت تروریستها مادر این دختر را دیدم و او را به دخترش رساندم.

عیسیپور متوجه عکاسی نبود که از رشادت او عکس گرفته است. 24 ساعت بعد از این حمله تروریستی، خانوادهاش با او تماس گرفتند و خبر دادند، عکسش در فضای مجازی پخش شده است. مامور فداکار دنبال تقدیر نیست و میگوید: هر کسی جای من بود این کار را میکرد. سبزپوشان ناجا همیشه برای حفظ نظم و امنیت هموطنان، حاضر به گذشتن از جان خود هستند و در این حمله ستوان مهران زرافشان از دژبان ناجا، هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.

محمد غمخوار

حوادث

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها