پرونده قتل مرد میانسال خاطره یکی از کارآگاهان سابق اداره آگاهی استان اصفهان است

کارت سوختی که قاتل را لو داد

اسفند 88 پسر جوانی به اداره آمد و ناپدید‌شدن پدرش را گزارش داد. از آنجایی که تلفن مرد میانسال به نام خسرو خاموش بود و هیچ ردی از او در دست نبود دستور بررسی تلفن همراه و کارت سوختش صادر شد.
کد خبر: ۱۱۶۶۰۸۹

استعلام کارت سوخت نشان میداد که آخرین بار در پمپ بنزینی در جایگاه سوخت خیابان کاوه از آن استفاده شده است.

زمان استفاده از کارت سوخت، بعد از ناپدید شدن خسرو بود، با این حساب یا خودش از کارت سوخت استفاده کرده یا شخصی که در ناپدید شدن خسرو نقش داشته از آن استفاده کرده بود. بلافاصله راهی پمپ بنزین شدیم و فیلم دوربین مداربسته را مورد بازبینی قرار دادیم.

تنها مظنون

در بررسیهای بدست آمده تصویر مردی حدود 25 ساله، لاغر اندام و ظاهرا معتاد به چشم میخورد. تصویر بدست آمده به پرسنل پمپ بنزین نشان داده شد و یکی از مسؤولان جایگاه سوخت با دیدن عکس گفت: «من صاحب این عکس را میشناسم، زیاد اینجا میآید. تقریبا هر روز یا یک روز در میان اینجاست.»

با اطلاعاتی که مسؤول جایگاه در اختیار ما قرار داد به کمین تنها مظنون پرونده نشستیم و زمانی که مردجوان برای بنزینزدن به پمپ بنزین آمد او را بازداشت کردیم. در بازرسی بدنی از متهم دستگیر شده که کیومرث نام داشت کارت سوختی به نام مرد ناپدید شده و یک دسته کلید و گوشی تلفن همراه خسرو پیدا شد.

کیومرث مدعی بود که خسرو را تا به حال ندیده و وسایل خسرو را یکی از دوستانش به او داده است. سراغ کسی را که وسایل خسرو را به کیومرث داده بود گرفتم و او گفت به شهرستان رفته و شمارهای از او ندارم.

ردی از مرد ناپدید شده

بررسیها ادامه داشت تا اینکه مرد میانسالی به اداره آگاهی آمد و اطلاعات جدیدی درباره با کیومرث در اختیار ما قرار داد. مرد میانسال گفت: «در گاراژی در نزدیکی پمپ بنزین مشغول کار هستم. چند روز قبل کیومرث به گاراژ آمد و خودروی وانت نیسانی را برای تعمیر نزد من آورد. ماشین خیلی خراب بود و هزینه تعمیراتش زیاد میشد. این را هم بگویم که کیومرث وضع مالی خوبی ندارد. سه روز بعد کیومرث خودرویی را برایم آورد و خواست وسایل خودرو را به جای وسایل خودرواش بگذارم. از آنجایی که خودم از ابتدا به او شک داشتم با شنیدم خبر دستگیریاش به اداره آگاهی آمدم تا ماجرای وانت نیسان را برایتان بگویم.»

تعمیرکار ماشین

با صحبتهای مرد تعمیرکار به گاراژ او رفتیم داخل گاراژ خودروی وانت نیسانی را مشاهده کردیم که متعلق به خسرو بود. مرد جوان زمانی که از پیدا شدن وانت نیسان با خبر شد به ناچار لب به اعتراف باز کرد و گفت: روزی که ماشین را برای تعمیر برده بودم تعمیرکار گفت که هزینه سنگینی را برای ماشین باید پرداخت کنم، اما از نظر مالی آنقدر وضعم بد بود که حتی نصف آن پول را هم نمیتوانستم پرداخت کنم.

سرقت خودرو

او ادامه داد: منتظر تاکسی بودم که نیسانی را در حال عبور دیدم و خودرو را دربست گرفتم. آن روز باد شدیدی میآمد و باعث شد تا در قسمت بار خودروی خسرو باز شود. خسرو ماشین را در کنار خیابان نگه داشت تا درقسمت بار را ببندد.نمیدانم چه شد که تصمیم گرفتم ماشین او را سرقت کنم، فکری به سرم زد. میله آهنی را برداشتم و زمانی که خسرو سوار ماشین شد به او حمله کردم. مرد میانسال بی هوش شد، اول میخواستم او را از ماشین به بیرون پرتاب کنم که متوجه چند نفر شدم. راهی خانه ام شدم و در نزدیکیهای خانه متوجه شدم خسرو فوت کرده است. نمیخواستم او را به قتل برسانم و قصدم فقط سرقت بود.

او گفت: تنها جایی که میتوانستم جنازه خسرو را مخفی کنم، زیر زمین خانهمان بود. بعد ماشین خسرو را به تعمیرگاه بردم و به او گفتم این ماشین سرقتی است و 200 هزار تومان خریدهام. وسایل روی آن را بردار و به جای وسایل خراب ماشینم بگذار.دوستم هم قبول کرد، با این کار از شر ماشین خلاص میشدم.

اعتراف به قتل

کیومرث نگاهی به من و سپس به دستبند دستش انداخت و گفت: «میبینید بهخاطر یک اشتباه و تصمیم نادرست و زیادهخواهی، انسان چه کارهایی میکند. وقتی اولین اشتباه را میکنی مجبوری بهخاطر برملانشدنش هرکاری انجام دهی. درست مثل کاری که من کردهام در تمام مدتی که با جسد در خانه بودم نمیتوانستم چشم روی هم بگذارم و از ترس خیلی کم به آن خانه میرفتم. وقتی هم بیرون بودم فکر و خیالهایی بود که به سرم میزد. نکند جنازه را پیدا کردهاند؟ نکند کسی وارد خانهمان شده؟ نکند خسرو زنده شده و همه چیز را گفته است؟ نکند خانه ام توسط پلیس شناسایی شده است؟ و تمام این افکار مرا به خانه و زیرزمین میکشاند تا برای چندمین بار جسد را بررسی کنم و مطمئن شوم که سر جایش است و هیچ اتفاقی برایش نیفتاده است. هر جا که میرفتم چهره خسرو مقابلم بود و صدای او در گوشم میپیچید.»

کیومرث ادامه داد: «اما بعد از چند روز بوی تعفن به مشام رسید. جسد خسرو بوگرفته و خیلی زود همه چیز را لو میداد. باید جسد را از زیرزمین بیرون میآوردم، اما چطوری؟ جنازه بو گرفته بود و سنگین شده بود و من نمیتوانستم تنهایی او را از خانه خارج کنم! ساعتها روی این موضوع فکر کردم تا اینکه فکری به ذهنم رسید، بهترین راه برای رهایی از آن جنازه تکه تکه کردنش بود. جسد را با چاقویی دو نیم کردم و هر تکه آن را داخل پارچهای گذاشتم و به محل متروکهای بردم.

با اعتراف کیومرث به قتل، راهی محل رهایی جسد رفتیم و جسد خسرو کشف شد. متهم پس از بازسازی صحنه قتل با قرار بازداشت قانونی روانه زندان شد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها