سریال‌های تلویزیونی و مقوله‌ای به نام پیام

روی دیگر تصاویری که می‌بینیم ...

پس از پیروزی انقلاب و رونق گرفتن ساخت سریال‌های تلویزیونی، یک اصل بیش از همه مورد توجه قرار گرفت و آن هم چیزی جز پیام‌دار بودن آثار یاد شده نبود.
کد خبر: ۱۱۶۱۶۱۰

در حقیقت نگاه مدیران تلویزیون در آن سالها به این دسته از آثار، نگاهی صرفا سرگرمکننده نبوده و وجوه آموزشی و تربیتی آن را هم مدنظر داشتند. نمونههای موفق در این باب، کارهایی بودند که این انتقال پیام در آن به شکل زیرپوستی انجام شده و در نقطه مقابل آثار ضعیف تری هم موجود بودند که پیام در آن شکلی گل درشت و اغراق شده داشته و مخاطب حاضر به پذیرش آن نبود. پس از دهه 60‌ در سه دهه بعد این اتفاق به شکل بهتری رخ داده و فیلمنامهنویسان از همان بدو شروع نگارش به مفاهیم و پیامهای مورد نظر شبکهها توجه کرده و آن را در متن خود گنجاندهاند که به نتایج مثبتتری هم ختم شده است. این روزها، شبکه دو سیما مجموعهای نمایشی با عنوان «در کنار هم» به کارگردانی حمیدرضا غفارزاده را روی آنتن برده که به همین بهانه نگاهی به این کار و نیز مجموعههای تلویزیونی پیام محور در زمینههای مختلف میاندازیم.

در کنار هم

در این کار تلویزیونی که هر قسمت آن کمتر از نیمساعت زمان دارد، گوشهای از عادتهای اجتماعی نسلهای مختلف مورد اشاره قرار گرفته و با طنزی کمرنگ به تصویر کشیده شده است. تضاد نسلها هم از آن دسته موضوعهات جذابی است که با وجود پرداختن کارگردانهای مختلف به آن، همچنان جای کار داشته و تیم نویسندگان فیلمنامه «درکنارهم» نیز به همین دلیل به سراغ آن رفتهاند، هرچند رویه بیرونی آن را مدنظر قرار داده و روی آن مانور دادهاند. خانوادهسالاری متشکل از پدر، مادر، سه فرزند(سارا، سهراب و کیارش)و عروس آنها(مهین)، محور قصه هستند که در هر قسمت از آن ماجرایی را روایت میکنند. رستم سالاری که پس از سالها زندگی در کیش به تهران آمده و در کنار فرزندهایش قرار گرفته، فرد منظم و منضبطی است که چندان سبک زندگی بچههایش را نپسندیده و با آنها زاویه دارد. در نقطه مقابل همسرش است که درک درستتری از شرایط زندگی آنها و فرم زندگیشان دارد. نویسندگان فیلمنامه این کار با توجه به مدت زمان کوتاه هر قسمت، داستان خود را به شکل خطی و با تکیه بر یک داستان اصلی پیش برده و به پایان میرسانند که ایرادی هم متوجه آنها نیست. در عین حال در این کار با مجموعهای از تیپ و تیپ ـ شخصیت مواجهیم که در ساختار کلی اثر جا افتاده و برای مخاطب هم ناآشنا به نظر نمیرسند. نکته دیگر درباره فضای حاکم بر داستان است که سروشکل صمیمانهای داشته و برای مخاطب هم کاملا آشنا به نظر میرسد. گذشتن تمام داستان در یک واحد آپارتمانی در کنار هم را در رده سریالهای آپارتمانی قرار میدهد که این موضوع آسیبهایی را به آن وارد کرده است. بازیگرانی هم که برای ایفای نقشهای مختلف کار انتخاب شدهاند، از قدیمیترهای تلویزیون به حساب میآیند که مخاطب بعضی نقشهای آنان را در خاطر داشته و در کنار هم حضور گرم و مثبتی دارند.

حوزه بهداشت و مجموعههای تلویزیونی

این حوزه یکی از آشناترین و در عین حال قدیمیترین حوزههایی است که سریالهای تلویزیونی در راستای آن ساخته شده و قدمت آن هم به دهه 60 بازمیگردد. در آن ایام که تلویزیون به دو شبکه منحصر میشد، تیم دونفره رسام و بیرنگ مجموعهای را برای گروه کودک و نوجوان با عنوان «محله بهداشت» تدارک دیدند که بسیار جذاب و دیدنی از کار درآمد تا جایی که طیف سنی بزرگسال را هم پای تلویزیونها نشاند. در این مجموعه تلویزیونی، پیامهای بهداشتی برای کودکان لابهلای داستان گنجانده شده و به شکل غیرمستقیم نکاتی را به آنها یادآور میشد که در حالت عادی و در یک برنامه جدی تلویزیونی حاضر به پذیرش آن نبودند. شخصیتی به نام هپلی یکی از ایدههای جذاب گروه سازنده محله بهداشت برای ارتباط تمام عیار با مخاطبان خردسال بود که در زمان خود بسیار موفق بوده و حتی پای آن به فرهنگ کوچه و بازار هم کشیده شد. استفاده از بازیگران حرفهای و البته جوان آن زمان همچون اکبر عبدی، آتیلا پسیانی، حمید جبلی و فاطمه نقوی نیز نقش مهمی در جذابتر شدن آیتمهای نمایشی مربوط داشت که پس از گذشت سی و اندی سال همچنان تماشایی به نظر میرسند. در دهه 70 نیز زندهیاد منوچهر پوراحمد در مجموعه تلویزیونی «آخرینستاره شب» به بیماری ایدز پرداخت که در آن سالها یک تابو به حساب میآمد و مردم نیز اطلاع چندانی از ویروس مهلک و کشنده اچ.آی.وی نداشتند. پوراحمد برای انتقال پیام مورد نظر خود و تهیهکنندگان این مجموعه تلویزیونی، سراغ قالب ملودرام رفته و عشق را هم به آن اضافه کرده است. قصه پسر جوانی که چند سالی برای تحصیل از ایران خارج شده و حال با این ویروس به کشور خود بازگشته در حالی که تمام خانواده منتظر برگزاری جشن ازدواج او با دخترعمویش هستند. کشمکشهای میان این دو و وضعیت بحرانیای که قهرمان داستان گرفتار آن شده، پایه فیلمنامه آخرین ستاره شب را تشکیل داده که با وجود ریتم کندش مخاطبان را به سمت خود کشانده و تا آخر همراه میکند، در عین حال پیام خود را هم به آنها منتقل کرده و در این مورد موفق عمل کرده است. اصغر فرهادی هم در یکی از اپیزودهای سریال موفق «داستانیکشهر» شخصیت اصلی خود را درگیر این بیماری کشنده نشان داده و قصه خود را با محوریت آن روایت کرده است. قصهای تلخ و تکاندهنده که روح و ذهن مخاطب را با آن درگیر کرده و تا مدتی پس از پایان به خود مشغول میدارد.

سریالهای تلویزیونی و مسائل دختران و پسران نوجوان

در این زمینه هم تلویزیون بسیار فعال نشان داده که یک بخش مهم آن به حوزه سریالسازی بازمیگردد. زندهیاد اکبر خواجویی در سریالهای «دبیرستانخضرا» و کهنهسوار سراغ این طیف سنی رفته و داستان خود را براساس آن روایت کرده است. در دبیرستان خضرا با شکیبه، مربی امور تربیتی یک دبیرستان دخترانه همراه میشویم که هر بار وارد زندگی یکی از شاگردانش شده و سعی در حل مشکلات آنها دارد. به این ترتیب در این سریال با فیلمنامهای شخصیتمحور مواجه هستیم که قهرمان آن(شکیبه) سعی در حل مشکلات دیگران دارد. خواجویی با استفاده از این شیوه به مخاطبان خود نزدیک شده و آنها را به سمت قهرمانش میکشد. در این میان تنها ضعف فیلم همانا ریتم کند و کشدار آن است که برای مخاطب خستگی و کسالت به بار میآورد. خواجویی در کهنه سوار سراغ نوجوانهای هفده هجده سالهای رفته که در یک دبیرستان تحصیل میکنند و علاقهشان به ورزش کشتی، رقابتی نفسگیر میانشان بهوجود میآورد. در اینجا فضای مدرسه به جز قسمتهای اولیه بسیار کمرنگ بوده و کارگردان و نویسنده فیلمنامه بیشتر روی کشتی و وجوه پهلوانانه آن تکیه کردهاند. با این همه، خواجویی در هر دو بخش به انتقال پیام مستتر در فیلمنامه کهنهسوار فکر کرده و در انجام آن هم تا حدود زیادی موفق عمل کرده است. «درقلبمن» ساخته حمید لبخنده دیگر نمونه نسبتا موفق با محوریت نوجوانهای دبیرستانی است که از دو طبقه کاملا متفاوت بوده و بسکتبال حلقه وصلکننده آنها به حساب میآید. لبخنده، در این مجموعه تلویزیونی روی ارزشهایی مثل: جوانمردی، دوستی و... مانور داده و از آنها بهعنوان عامل پیشبرنده داستان بهره گرفته است. مخاطب هم با توجه به ساختار مناسب فیلمنامه، این مفاهیم ارزشمند را پذیرفته و به آن واکنش مثبت نشان میدهد. «آسمانهمیشهابرینیست»، ساخته سعید عالمزاده دیگر مجموعه تلویزیونی با محوریت نوجوانهای دختر است که قالب ملودرام را برای روایت قصه خود انتخاب کرده است. داستان چند دختر نوجوان دبیرستانی که هر یک داستانکی برای خود داشته و در عین حال داستانکهایی هم در برخورد با یکدیگر دارند. نسرین یکی از همین شخصیتهاست که از بین بقیه بیشتر مورد توجه نویسنده فیلمنامه قرار گرفته و داستان تلخ زندگیاش، او را به سهیلا که این تلخیها را پشت سر گذاشته وصل میکند. عالمزاده در این مجموعه تلویزیونی بیش از هر چیز روی ارزشهای انسانی همچون کمک به دیگران، دوستی و جوانمردی مانور داده و آن را در تاروپود فیلمنامه خود تنیده است.

مفهومی به نام خانواده

گستردهترین مفهوم سریالهای تلویزیونی که بخش مهمی از سریالهای تولید شده پس از انقلاب را دربرگرفته و برای مخاطب هم جذابیتهای خاص خود را داشته است. از میان این خیل آثار میتوان به چند نمونه اشاره کرد که «پدرسالار» ساخته زندهیاد اکبر خواجویی و «دزدانمادربزرگ» به کارگردانی مهدی صباغزاده از شاخصترین آنها به حساب میآیند. در اولی که هنگام پخش نخست خود در اوایل دهه 70 به سریالی خیابان خلوتکن مشهور شد، مردی میانسال به نام اسدا... واعظیان را مرکز ثقل خود قرار داده که قصه حولمحور وی میچرخد؛ یک مرد اصیل و قدیمی که یکدندگیهای خاص خود را داشته تا اینکه برادرزادهاش که همسر پسر کوچکش هم هست در برابر حرفش ایستاده و جو خانواده را به آشوب میکشد. محلوجیان که فیلمنامه پدرسالار را نوشته، قصه جذابی را از دل یک داستان کلیشهای بیرون کشیده و فراز و فرود خوبی هم به آن بخشیده است. در آخر هم به سیاق سریالهای دهه 70 تلویزیون، داستان به خوبی و خوشی تمام شده و پدر سالار هم با واقعیتهای روز جامعه کنار میآید. احترام به خانواده مهمترین پیام این مجموعه تلویزیونی است که بهخوبی در عرض فیلمنامه گسترش پیدا کرده و مخاطب هم آن را پس نمیزند، چرا که گلدرشت و مصنوعی نوشته و خلق نشده است. در این بین نباید از بازی درخشان و باورپذیر محمدعلی کشاورز در نقش اول سریال غافل شد که به نقش خود عینیت بخشیده و مخاطب را به سمت خود میکشاند. در دزدان مادربزرگ، صباغزاده سراغ موضوعی رفته که بسیاری از کشورهای جهان هم درگیر آن هستند و آن هم چیزی جز فراموش کردن والدین بهواسطه درگیریهای شغلی و خانوادگی نیست. در اینجا مادربزرگی قرار دارد که در خانهای قدیمی زندگی کرده و چشم به راه آمدن فرزندانش در آخر هفتههاست. اما آنها کمتر به مادرشان سرزده و پیرزن از این بابت پریشان احوال است. دزدیدن او توسط سه جوان، بخش مهمی از قصه را تشکیل داده و آن را وارد فاز تازهای میکند. صباغزاده در این بخش، روی تاثیر شگرف مادربزرگ روی سه جوان گروگانگیر دست گذاشته و وجوه مادرانه او را بزرگ کرده است. دزدان مادربزرگ هم در انتقال پیام خود تا حدود زیادی موفق بوده و بهواسطه قصه روان و بازیهای خوب بازیگران نقشهای اصلی اش کاملا مورد توجه مخاطبان خود قرار گرفت. در «خانهسبز» ساخته مشترک رسام و بیرنگ نیز تاکید بسیار روی خانواده شده تا جایی که اعضای آن در طبقات مختلف یک آپارتمان زندگی میکنند. خانوادهای به نام صباحی که سبز بودن زندگی را هدف خود قرار داده و برای حفظ آن از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند. رسام و بیرنگ به زبان طنز آن هم طنزی که خود پایهاش را در تلویزیون گذاشتهاند، در خانه سبز روی خانواده مانور زیادی داده و با احترام از آن یاد میکنند تا جایی که مخاطب هم آن را از صمیم قلب میپذیرد. البته نباید از تاثیر حضور پرقدرت بازیگری همچون خسرو شکیبایی در این امر غافل شد که مهمترین نقطه قوت کار بهحساب میآید.

زندگی دانشجویی و مجموعههای تلویزیونی

قشر عظیمی از جامعه را دانشجویان تشکیل میدهند که به همین خاطر هم مجموعهسازان تلویزیون به آن پرداخته و قصههایی را با محوریت آنها خلق کردهاند. با توجه به همین جمعیت انبوه است که نویسندگان فیلمنامه میتوانند مفاهیم و پیامهای مورد نظرشان را در قصه گنجانده و آن را منتقل کنند. «روزگارجوانی»، ساخته زندهیاد شاپور قریب و نویسندگی اصغر فرهادی، شاخصترین نمونه در اینباره است که مخاطبانی میلیونی داشته است؛ قصه چند جوان دانشجوی شهرستانی که با یکدیگر همخانه شده و در هر قسمت ماجراهایی را بهوجود میآورند. هریک از این شخصیتها یک خصوصیت برجسته داشته که فرهادی بهخوبی از آن در پرداخت همان شخصیت سود جسته است که نمونه خوب آن را در حمیدرضا، احد و مجید میبینیم. پیامهای مورد نظر هم بهخوبی در لایههای زیرین متن گنجانده شده و مخاطب آن را به شکلی اغراق شده نمیبیند و به همین خاطر هم نسبت به آن واکنش مثبت نشان میدهد. برای مثال میتوان به اپیزودی اشاره کرد که دوست قدیمی افشین از پدرهمسر شهریار پولی برای تجارت گرفته و حال با ورشکست شدنش رابطه دوستان همخانه را متشنج کرده است. واکنش پدر همسر شهریار که رنگی از جوانمردی دارد، به این قصه پایان داده و در گوشهای از ذهن مخاطب میماند.

همسایگی و حقوق آن در سریالهای تلویزیونی

سریالهای متعددی در این رابطه ساخته شده که در عین حال تنوع خوبی هم بر آن حاکم کرده است. «همسایهها» ساخته محمدحسین لطیفی یکی از شاخصترین آنها محسوب میشود که چند خانواده را در یک آپارتمان کنار هم قرار داده و در هر قسمت قصهای را برپایه آن روایت میکند. مهمترین رکن این سریال، فیلمنامه آن و شخصیتپردازیاش است که برای مخاطب ایجاد جذابیت کرده و با آنها همراه و همدل میکند. در عین حال تنشهایی هم میان آنها تدارک دیده شده که داستان را از حالت خطی بیرون آورده و فراز و فرودهای خوبی به آن بخشیده است. برای مثال هم میتوان به کدورت میان جوان راننده تاکسی و زن نقاش و هنرمند ساکن یکی از طبقهها اشاره کرد. لطیفی در این سریال روی اهمیت همسایگی دست گذاشته که در دین اسلام هم تاکید زیادی روی آن شده است. البته در این میان نباید از بازیهای یکدست و بعضا درخشان بازیگران همسایهها هم بسادگی گذشت که از میانشان بازیهای گوهر خیراندیش و امین حیایی در نقش مادر و پسر بیشتر به چشم آمده و باورپذیری فوقالعاده دارد. مهران غفوریان هم در سری زیرآسمانشهر و نیز سریال همسایهها تاکید زیادی روی فرهنگ آپارتماننشینی کرده و به زبان طنز سعی در بیان مسائل آن داشته است؛ البته همراه با اغراق که در سریالهای طنزآمیز بهعنوان یک قاعده و قانون پذیرفته شده و مخاطب هم نسبت به آن واکنش منفی نشان نمیدهد.

مجموعه ای برای مخاطبان کودک و نوجوان

در مجموعه تلویزیونی محله بهداشت، پیامهای بهداشتی برای کودکان لابهلای داستان گنجانده شده و به شکل غیرمستقیم نکاتی را به آنها یادآور میشد که در حالت عادی و در یک برنامه جدی تلویزیونی حاضر به پذیرش آن نبودند.

محمد جلیلوند

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها