گفت‌وگو با داریوش مودبیان، یکی از فیلمنامه‌نویسان «بوی پیراهن یوسف»

مثل یعقوب

داریوش مودبیان را بیشتر به عنوان هنرمندی طناز می‌شناسیم و او را با آثار مختلف کمدی در تئاتر، تلویزیون و سینما به عنوان بازیگر، نویسنده، کارگردان و مترجم به یاد داریم. برای همین دیدن نام او در تیتراژ فیلمی مثل «بوی پیراهن یوسف» به عنوان مشاور فیلمنامه و به نوعی یکی از فیلمنامه‌نویسان این اثر و همکاری با ابراهیم حاتمی‌کیا کمی باعث تعجب است. در هر صورت این همکاری مشترک، با بازی همدلی‌برانگیز علی نصیریان به نقش دایی غفور و موسیقی تاثیرگذار مجید انتظامی، به نتیجه‌ای درخشان و ماندگار در سینمای ایران تبدیل شد. بوی پیراهن یوسف همچنان بهترین فیلمی است که با موضوع آزادگان و اسرای جنگ تحمیلی ساخته شده؛ مودبیان در گفت‌وگویی تحلیلی و علمی از مراحل نگارش فیلمنامه و دلایل موفقیت و مانی این فیلم به ما می‌گوید.
کد خبر: ۱۱۵۹۷۰۰

در چهار فیلم سینمایی اسمتان به عنوان نویسنده یا مشاور فیلمنامه به چشم میخورد؛ پول خارجی، سفر بخیر، رویای نیمه شب تابستان و بوی پیراهن یوسف. سه کار اول کمدی هستند یا مایههای کمیک دارند، اما بوی پیراهن یوسف، تنها تجربه شما به عنوان نویسنده در سینمای جدی و غیرکمدی است. چطور شد شما که روحیه ذاتا کمیکی دارید، سراغ نوشتن چنین سوژهای رفتید؟

من در زمینه طنز چه در آثار ترجمهای و نوشتاری، چه در آثار تئاتری، تلویزیونی و رادیویی زمینه کمدی را برای خودم انتخاب کردم، شاید دلیل اصلی ورودم به این عرصه، خلق و خوی من از دوران نوجوانی باشد. اما عموما علاقهمند بودم که در دیگر عرصهها هم تجربه بیاندوزم، چرا که در سینما بازیهایی کردهام که به قولی جدی بود؛ اگر جدی را مقابل شوخی بگذاریم، ترجمههایی کردم که در زمینههای دیگر بود. روی ادبیات عرفانی خودمان از جمله گلستان کار کردم. افتخار این را داشتم که در سینما و تئاتر، مدرس باشم و یک معلم به معنی عامش نمیتواند که فقط در رشته خاص و دلخواه خودش حرف بزند و کار کند، چون شما باید پاسخگوی سوالات شاگردان و دانشجویان در دیگر زمینهها هم باشید. وقتی از درام و نمایشنامهنویسی صحبت میکنیم، فقط نباید به کمدی منحصر شود. عرصه فیلمنامهنویسی هم بسیار گسترده است و گونهها و الگوهای مختلف برای فیلم وجود دارد.

هنگامی که من در دانشکده درس میدادم و آقای حاتمیکیا به عنوان دانشجوی فیلمنامهنویسی بودند و ما کلاسهایی با هم داشتیم، ایشان طرحهایشان را مطرح میکردند. روزی آقای حاتمیکیا طرح فیلمنامه بوی پیراهن یوسف که البته نام دیگری داشت را به من عرضه کردند.

اسمش یادتان هست؟

فکر کنم عنوانش، نام خود شخصیت اصلی بود؛ قصه فردی بود که خانواده، دوستان و همکارانش او را دایی میخواندند. آقای حاتمیکیا میگفتند طرحی دارند راجع به پدر یکی از دوستانشان که در جبهه شهید میشود و ایشان میآیند تا خبر را به او بدهند. این آدم، راننده تاکسی راه آهن بود. بعد از اینکه طرح را بررسی کردیم، تصمیم گرفتیم او راننده فرودگاه باشد. به هرحال آقای حاتمیکیا به من پیشنهاد یک همکاری مشترک را دادند. طرح اولیه از آنِ ایشان بود و زحمت زیاد را هم خود ایشان کشیدند. من درواقع شاید به عنوان مشاور یا کمی بالاتر از مشاور، بعضی صحنهها را نوشتم و دیالوگها را آماده کردم. به این فکر کردیم که چه بازیگرانی میتوانند در فیلم حضور داشته باشند. پیشنهادی مبنی بر این مطرح شد که شخصی از خارج برای یافتن برادرش میآید که یک توازی و طلاقی هم باشد. به هرحال این طرح، الگویی از فیلمنامهنویسی بود که من میپسندیدم و میشد در این زمینه هم کار کرد. آقای حاتمیکیا صحنههایی را مینوشت و آماده میکرد و با هم مرور میکردیم تا اینکه نهایتا این طرح سرانجام به یک فیلمنامه رسید.

در نوشتن تقسیمبندی داشتید یا سکانسها و صحنهها را جداگانه مینوشتید؟

کار مشترک در سینما یک مقوله پیچیده و قابل بحث است. درباره فیلمنامهنویسی هم، بحث نگارش خیلی اهمیت دارد. گاهی حتی برای یک شخص و یک فیلمنامهنویس مستقل پیش میآید که برحسب زمان، موضوع و پیشنهادی که به او داده شده، روشهای گوناگونی را برای نوشتن برمیگزیند. درمورد همکاری مشترک هم نمیتوان قالب مشخصی را پیشنهاد داد. من پیشتر هم بهطور مشترک فیلمنامههایی را با همکاران و کارگردانان دیگر نوشته بودم. حتی فیلمنامهنویس و فیلمساز بزرگ سینمای جهان، نام شخصی را در راس کارش میگذارد و میگوید او همکار من است. اما خود آن آدم میگوید من فقط فیلمنامه ایشان را خواندم و نظر دادم. ولی کارگردان متواضع میگوید همان نظرات ایشان هم برای من خیلی کارساز بود، تا جاییکه میتوانم بگویم این یک کار مشترک است. همکاری مشترک از جمله در فیلمنامه، یک کار خطکشی شده نیست و نمیتوانیم برای آن درصد تعیین کنیم، باید دید چگونه یک اندیشه با همکاری یکدیگر جاری میشود. در همکاری مشترک، همکاران با هم دادوستد اندیشه و تبادل آرا میکنند. درباره بوی پیراهن یوسف هم چون سالهای زیادی از آن گذشته، من جزئیات این همکاری را به یاد ندارم، اما همانطور که گفتم زحمت اصلی با آقای حاتمیکیا بود و من هم برخی دیالوگها و صحنههای فیلمنامه را نوشتم و پیشنهاداتی را مطرح کردم.

نوشتن فیلمنامه چقدر طول کشید؟ محل و پاتوق خاصی برای نوشتن داشتید؟

بعد از جلسات نخستین ما که در دانشگاه هنر بود، جلسات بعدی خود را در یک دفتر برگزار میکردیم. ایشان در منزل کار میکردند یا من در منزل کار میکردم، بعد نوشتههای خود را میآوردیم، صحنهها را بررسی و تلفیق میکردیم و دیالوگها را بالا و پایین میکردیم. فکر میکنم دوره نگارش فیلمنامه سه ماه طول کشید و ما در یک تابستان کار را انجام دادیم. تا جایی که به یاد دارم، بعد از ورود تهیهکننده به کار هم فیلمنامه بازنگری شد. همچنین شرایط انتخاب بازیگران هم در کار لحاظ شد. چون وقتی فیلمنامه را مینویسیم، خواه ناخواه داریم لباسی را برای شخصی به عنوان بازیگر آماده میکنیم و درنظر میگیریم چه بازیگری باید بازی کند. ممکن است در آینده آن بازیگر بازی نکند، اما برای من اینطور است که همیشه الگوهایی وجود دارد و یک بازیگر را موقع نوشتن درنظر میگیرم و میگویم اگر فلان بازیگر این نقش را بازی کند، چگونه دیالوگها را میگوید. همان ایام که کار را شروع کردیم، هم با نظر من و هم با نظر آقای حاتمی کیا، آقای علی نصیریان را برای بازی در نقش دایی درنظر گرفتیم. آقای حاتمی کیا با آقای نصیریان کار نکرده بود و فقط ایشان را از طریق کارهایشان دیده بودند، اما من با آقای نصیریان آشنایی داشتم و از قبل ایشان را از نزدیک میشناختم.

سابقه دوستی و همکاری شما با آقای نصیریان که به سالهای دور و گروه تئاتر «مردم» برمیگردد.

بله، ایشان استاد و بزرگتر من بود و سالها در گروه تئاتر مردم زیرنظر ایشان کار کردم. همیشه هر کاری که میکنم، با ایشان درمیان میگذارم و آقای نصیریان هم با لطف نظر میدهند. به هرحال این فکر و اندیشه و تجربههای مشترک و ارتباط، همیشه برای من کارساز بوده است. آقای نصیریان آن زمان در ایران نبودند، اما وقتی برای این فیلم با ایشان تماس گرفته شد، آمدند و فیلمنامه را خواندند و بازی در این نقش را پذیرفتند. با شروع فیلمبرداری، کار من به پایان رسید و از پروژه جدا شدم، اما بعدا کل کار را دیدم.

نظرتان درباره فیلم چه بود؟

آقای حاتمیکیا خیلی خوب و وفادارانه نسبت به همان تعهد اندیشهای که داشت، باقی ماند و برخی دیالوگها و صحنهها دقیقا مطابق فیلمنامه بود.

سالهاست از ساخت و نمایش بوی پیراهن یوسف میگذرد، اما فیلم همچنان خوب و اثرگذار است. دلایل این موفقیت و محبوبیت را در چه میدانید؟

یک بحث جذاب و پیچیده درباره بازگویی و نقل تاریخ در تئاتر و سینما وجود دارد؛ ما برای چه به تاریخ در سینما و تئاتر رجوع میکنیم؟ آیا فقط میخواهیم شرح وقایع دهیم که خود اسناد تاریخی خیلی بهتر از ما این کار را انجام میدهند. دوم اینکه وقتی ما با یک پدیده بزرگ و اجتماعی و سیاسی مثل جنگ و انقلاب روبهرو هستیم که نتایج رو است و در جامعه حرکت میکند و مردم آن را میبینند، بازگویی خیلی سخت و ناممکن خواهد بود. چون واقعیت خیلی قویتر در بیرون وجود دارد. برای همین زمان جنگ، فیلم زیاد ساخته شد، اما آیا همه آنها موفق بودند؟ نه. خیلی کم این اتفاق میافتد. اما وقتی از جنگ دور میشویم و آن را در سینما بازگویی میکنیم، به دنبال چراییها میرویم و نه چیستیها. چون چیستیها را همه میدانند، اینکه جنگ بوده و بمباران و کشتار و خرابی. اما چرا این اتفاق افتاد و چرا دو کشور همسایه مثل دو دوست، مقابل هم قرار میگیرند؟ این دو کشور نه فقط همسایهاند، بلکه هم دین هم هستند. این البته بحث خیلی گستردهای است و روانشناسی، قومشناسی، فرهنگ و نمایش را میطلبد. اما ما دریافتیم وقتی میخواهیم بازگویی تاریخ کنیم، چراییها بیشتر کارساز است. مساله دیگر اینکه به پسزمینههای مستند و اسناد توجه کردیم و آقای حاتمی کیا کار پژوهشی خوبی درباره این موضوع انجام داد. اگر این فیلم همچنان تاثیر نخستین خود را دارد، برای این است که پژوهش پیشین آن خیلی قوی بود. من از ایشان میخواستم تمام مدارک و منابع را بدهد. بهطور مثال آن سکانسهای پایانی که مردم برای دیدار با آزادگان به سمت اتوبوسها میروند، با توجه به مستندات و تحقیق و پژوهش است که شکل درستی به خود میگیرد. چون من که آنجا نرفته بودم، اما به خبرها و فیلمهای مستندی که از آن روزها وجود داشت رجوع کردم. بجز تحقیقات آقای حاتمیکیا، خودم هم بارها به فرودگاه مهرآباد رفتم و با رانندهها صحبت کردم. از آنها میپرسیدم در این ایام با چه نوع مسافرانی سفر میکنید و چقدر با جنگ درگیر بودهاید و ... این تحقیقات میدانی به اضافه تحقیق و منابع دیگر باید تبدیل به پژوهش شود. برای اینکه تحقیق تبدیل به پژوهش شود، روش وجود دارد. اطلاعات دریافتی باید طبقهبندی شود و بر حسب روش باید از آنها استنتاج کرد. با الگوهایی باید آنها را با هم بیامیزید و حتی نظرات مخالف را روبهروی آن قرار دهید تا به یک پارادوکس برسید. سعی هم نکنید پارادوکسها را حل کنید، چون بعضی از آنها قابل حل نیستند، بلکه باید با آنها درگیر شوید تا بتدریج عمل استنتاجی رخ دهد و به یک نتیجه برسید. در این فیلم بسیاری از استنتاجها انسانی است، اما به خاطر حضور و سهم کوچک من، روی بعضی از مبناهای علمی خیلی تاکید میشود.

بوی پیراهن یوسف

ابراهیم حاتمیکیا از نسل کارگردانان بعد از انقلاب است که با ساخت آثاری در ژانر دفاع مقدس خود را به عنوان چهرهای شاخص در صنعت فیلمسازی ایران معرفی کرد. «بوی پیراهن یوسف» از مهمترین آثار این کارگردان و محصول سال 1374 است که مجید انتظامی با ساخت موسیقی متن بینظیرش توانست نقش مهمی در دراماتیزه کردن قصه بگذارد.

در این فیلم حاتمیکیا با دستمایه قرار دادن موضوع آزادی اسرا به بیان مفهوم انتظار میپردازد. تمام مدارک میگویند یوسف شهید شده، حتی پلاک یوسف را هم از شکم یک کوسه صید شده پیدا کردهاند، اما پدرش دایی غفور باور نمیکند و منتظر است که روزی پسرش بازگردد و یوسفی که سالها از سرزمین خود جدا افتاده بود در پایان داستان برمیگردد.

در بوی پیراهن یوسف مخاطب رنج و سختی کشیدن یوسف و هیچ آزادهای را نمیبیند، اما حاتمیکیا به درستی نشان میدهد کم‌‌کم یاد و نام تمام کسانی که برای دفاع از میهن و ارزشهایشان جانشان را سپر کردند رو به فراموشی میرود و البته ایثار و فداکاری آنان هیچوقت و با هیچ چیز قابل جبران نیست.

بوی پیراهن یوسف فیلم تاثیرگذاری است که در هر دورهای قابلیت دیدن دارد. با تکتک پلانهای این فیلم میتوان عشق کرد، زندگی کرد، یاد گرفت و گریست.

مردی شبیه باران

از موضوعاتی که سالها دستمایه بسیاری از آثار سینمایی شده موضوع آزادگان و اسرای دربند رژیم بعث عراق در طول هشت سال دفاع مقدس است. چرا که قصه اسارت و ماجراهای آن، فارغ از تمام رنجها و سختیهایش به لحاظ دراماتیک پتانسیل زیادی برای قصهپردازی است و میتوان هر نوع ژانری را (از درام گرفته تا کمدی) از دل آن بیرون کشید.

بدون شک سعید سهیلی در طول این سالها یکی از آثار تاثیرگذار درباره اسرا و آزادگان را ساخته است. «مردی شبیه باران» داستان فرماندهای به نام منصور (با بازی ابوالفضل پورعرب) است که به اسارت دشمن در میآید. فرماندهای که موجی جنگ است و چیزی از گذشته خود به یاد نمیآورد. این فیلم با فیلمبرداری خوب، انتخاب نماها و بازیهای ارزشمند، توانست در جشنواره فیلم فجر جایزه بهترین بازیگر (ابوالفضل پورعرب)، بهترین موسیقی (بابک بیات) و بهترین فیلم اول را از آن خود کند و در جشنواره فیلم دفاع مقدس آن سال نیز جایزه بهترین فیلم جنگی به آن تعلق گرفت .

مردی شبیه باران بهترین فیلم سهیلی است که بار اصلیاش بر دوش پورعرب است که بخوبی توانسته تنهایی و حالات یک فرمانده جنگی را به تصویر بکشد. در این میان سهیلی هم در ارائه درد و رنجی که یک اسیر جنگی تحمل میکند، موفق است.

علی رستگار

سینما

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها