به گزارش «جام جم آنلاین»، عملیات کربلای 2 در منطقهای به وسعت تقریبی 50 کیلومترمربع از جبهههای شمالی نبرد در تاریخ 10 شهریورماه 65 اجرا شد. در این عملیات ارتفاعاتی در منطقه حاج عمران به تصرف رزمندگان اسلام درآمد. افزون بر این در کربلای 2 نیروهای دشمن متحمل سه هزار کشته و زخمی شده و 200 اسیر دادند. «دکتر ابوالقاسم عیسی مراد»، از یادگاران کربلای 2 و از آزادگان سرافرازی است که با رهایی از بند اسارت رژیم بعث عراق در مرداد سال 69 پیامرسان آزادی و آزادگی شد. به همین بهانه پای صحبتهای او نشستیم.
• انگیزه اصلی برای حضور جبههها؟
بنده تربیت شده یک خانواده جبههای و ایثارگر هستم. برادرم قبل از حضور من در جبهه، به سال ۶۳ شهید شد، حتی دو تن از برادران همسرم جزو شهدای والامقام دوران دفاع مقدساند. لذا سابقه خانوادگی ما از بسیج و مقاومت زمینه حضورم در جبهه را بیشازپیش تقویت کرد.
• چه سالی جبهه رفتید؟
سال ۶۳ که دانشجو بودم، در لباس یک بسیجی چندین بار داوطلبانه به جبهه اعزام شدم که در آخرین مرحله، اسیر شدم.
• در چه عملیاتی و چه سالی؟
عملیات کربلای 2 و در سال 65.
• کی آزاد شدید؟
مرداد سال 69 و بعد از چهار سال دوری از وطن.
• خلاصهای از نحوه اسارت؟
در منطقه عملیاتی حاج عمران نهم شهریور در هوای گرم تابستانی با عزمی جزم و تلاشی ماندگار برای عملیاتی که احتمال برگشت از آن تقریباً صفر بود، برای فتح قلهٔ دو هزار متری حاج عمران حرکت کردیم. سرانجام بعد از تلاشهای فراوان، شبانه موفق به فتح حاج عمران شدیم.
منطقه از سه طرف تحت محاصره بعثیها بود، ولی ظاهراً در دو راهی شهادت و اسارت ماجرای ما باید به انتخاب اسارت ختم میشد. صبح دهم شهریور در محاصره سخت عراقیها گرفتار شدیم. از طرفی بچههای مجروح به دلیل جراحت در شرایط طاقتفرسایی بودند. چنان شد که ما را دستبسته اسیر کردند و وارد عرصه جدیدی از زندگی شدیم.
• آیا شخصاً مورد شکنجه سربازان عراقی قرار گرفتهاید؟
بله، من از ناحیه مهرههای گردن و کمر سخت مصدوم شدم و حتی فک من زیر ضرب و شتم شدید بعثیها شکسته شد.
• چرا؟ فعالیت یا اقدام خاصی میان دیگر اسرا انجام میدادید؟
بنده در طول اسارت هیچگاه وقت خود را تلف نکردم و دائماً بهطور مخفیانه مشغول تدریس عربی، زبان انگلیسی و قرآن به بچهها بودم. بهگونهای که روزی چندین کلاس برگزار میکردم. وقتی مسئولان اردوگاه متوجه شدند خیلی مورد آزار و اذیت و شکنجه قرار گرفتم. اقدامات فرهنگی همچون تبادل شعر و قرائت نهجالبلاغه میان اسرا انجام میدادم، در جریان یکی از همین شکنجهها بود که فک مرا شکستند.
• یکی از کارشکنیهای صدام مخفی نگه داشتن اسرا از دید نمایندگان صلیب سرخ بود. آیا شما جزو اسرایی بودید که نامتان در فهرست صلیب سرخ ثبت شده بود؟
بهطور کلی مقامات عراقی از ارائه هرگونه اخبار و اطلاعات جلوگیری میکردند و همکاری محدودی با صلیب سرخ انجام میدادند، اما بههرحال تحت فشار ناظران بینالمللی بهناچار مجبور بودند برخی از اقدامات را انجام دهند.
زمانی که فک مرا شکستند دژبانهای عراقی به من دستور دادند بههیچعنوان حق ندارم خود را در جریان بازدید نمایندگان صلیب سرخ نشان بدهم که اگر این کار را بکنم، چنین و چنان میکنند... اما به لطف خدا بالاخره پیام مصدومیت خودم را به آنها رساندم. این اقدام بعدها موجب برخی تغییر و تحولات اندک در وضعیت نگهداری بچهها شد.
نکته جالب اسارت من این بود که مدتی پسازاینکه خبری از بنده به خانوادهام نرسیده بود و مشخص نبود شهید یا اسیر شدهام، اقوام و بستگان به فرض اینکه به شهادت رسیدهام یک مراسم سوگواری برای شهادت من برگزار کردند. اما وقتی مدتی بعد نامه صلیب سرخ مبنی به اسارتم به خانواده رسید، تازه متوجه شدند که من زنده اما در بند ارتش عراق هستم.
• خاطره شیرینی از روزگار اسارت؟
قبل از اسارت در رشته ادبیات عرب تحصیل کرده بودم. وقتی خبر تبادل اسرا از رادیو اردوگاه پخش میشد، مشغول تدریس عربی به بچهها بودم (بعدها تشکیل کلاس را خیلی سخت نمیگرفتند اما هرگز آزاد نشد) که این خبر را برای دیگران ترجمه کردم.
• عکسالعمل بچهها؟
بچهها در طول این سالها آنقدر مقاوم شده بودند که با شنیدن این خبر چندان هم ذوقزده نشدند، از طرفی ما در آن سالها دروغهای زیادی از بعثیها شنیده بودیم؛ به همین خاطر در ابتدای امر موضوع آزادسازی اسرا برای ما باورپذیر نبود.
• در حال حاضر مشغول چهکاری هستید؟
متخصص روانشناسی بالینی، دانشیار و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی.
• آیا در رابطه با تخصص خودتان درباره نحوه فشارهای روحی روانی و انواع شکنجهها که آزادگان در اردگاه های بعثی متحمل شدند، مقاله یا در کل نوشتاری گرد آروی کردهاید؟
بله، در کتابی تحت عنوان «روانشناسی اسارت» بالغ بر 50 مورد از شکنجههای جسمانی و روانی رژیم بعث را تشریح کردهام. این شکنجهها انواع محدودیتها، ممنوعیتها، جداسازی بچهها از هم که بار روانی به همراه داشت و ... را شامل میشد.
در بخش فشارهای جسمانی هم به انواع شکنجه با شلاق، کتک زدنهایی همچون ایجاد تونل وحشت (تونل مرگ) و زدن اسرا با کابل، شیلنگ و میلگرد، سوزاندن اعضای بدن بچهها و... اشاره کردهام.
• به فشارهای روانی دوران اسارت اشاره کردید. ازایندست شکنجهها برایمان بیشتر میگویید؟
خیلی اوقات نامه بچهها را به دستشان نمیرساندند، مثلاً ما آزادهای داشتیم که تا 3 سال هم از خانواده خود بی خبر بود، بعثیها دائماً اقدام به شایعهپراکنی میکردند ازجمله اینکه مثلاً خانواده شما از دنیا رفته و هیچکس دیگر منتظر شما نیست یا بچهها را به انواع مختلف تحقیر میکردند و... همه اینها لطمههای فراوانی به ما وارد میآوردند.
• پیام آزادگی شما برای جامعه امروز؟
انتظار داریم رسانهها و مسئولین بیش از شنیدن خاطرات آزادگان به موضوعات حقوقی و روانشناختی و همچنین مشکلات این عزیزان توجه کرده و مبحث اسرا را بهگونهای علمی دنبال کنند. امروز آزادگان ما تشنه انتقال افکار، نظرات و عقاید خود به جامعه هستند و تصور میکنم سوژه مهم آزادگان هنوز خیلی جا برای کار کردن دارد و بسیاری از ابعاد شناختی آن همچنان دست نخورده باقی مانده. یادمان نرود این عزیزان ظرفیت و استعدادهای فراوانی برای حل مشکلات کشور دارند و بهکارگیری نقطه نظرات آنها به فراخور نوع تخصصشان بسیار راه گشا خواهد بود.
محمدرضا شجاعیان/ جام جم آنلاین
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد