به بهانه بازپخش سریال از شبکه آی‌فیلم

داستان آدم‌های یک شهر

اگر تاریخ سریال‌سازی پس از انقلاب را مرور کنیم به ملودرام‌های زیادی می‌رسیم که بخشی از آنها موفق به جذب مخاطبان میلیونی شده‌اند.
کد خبر: ۱۱۵۹۴۹۱

از میان آنها هم به رقم قابل ملاحظهای میرسیم که قصههایی تلخ داشته و پس از پایان هر قسمت، ذهن مخاطب را تا مدتی ولو کوتاه به خود مشغول میکردهاند. مجموعه تلویزیونی داستان یک شهر یکی از شاخصترین آنهاست که پس از موفقیت آن، سری دومش هم ساخته شده و روی آنتن شبکه تهران رفت. حال به بهانه بازپخش آن از شبکه آیفیلم نگاهی به آن میاندازیم.

برنامه در شهر
جرقه تولید داستان یک شهر

در اواسط دهه 70 شبکه تهران برای پوشش رخدادها و اتفاقهای روزانه شهر تهران، یک گروه خبری جوان و فعال تشکیل داده و برنامهای با عنوان در شهر را در مدت زمانی کوتاه روی آنتن فرستاد. برنامهای با ریتم سریع که خیلی زود مخاطبان خود را پیدا کرده و بهعنوان یک مرجع تصویری خبری مورد اعتماد مردم قرار گرفت. علاوه بر ساختار حرفهای گزارشها باید به موسیقی عنوانبندی آن هم اشاره کرد که همچون خود در شهر، ریتمی سریع داشته و خیلی زود روی پیشانی این برنامه نشست.
اصغر فرهادی در طراحی داستان یک شهر سراغ این گروه تلویزیونی رفته و از آن به عنوان پایه فیلمنامه خود بهره گرفت؛ به این ترتیب که شخصیتهای اصلی کار به عنوان گروه در شهر در یک ساختمان قدیمی جمع شده و با تکیه بر تهیهکننده قدیمی و کارکشته خود به تولید برنامه میپردازند؛ با این تفاوت که فرهادی برای هر قسمت قصهای آماده کرده و آن را به گزارشهای روزانه گروه گره میزند. این روش به خوبی در ساختار فیلمنامه در شهر جواب داده و به داستانهای هر قسمت رنگ و لعاب واقعی و مستند بخشیده است.

تهران، ساکنانش و قصههایش

آن چیزی که به داستان یک شهر تشخص بخشیده و آن را از گزند گذر زمان تا حدود زیادی محفوظ داشته، پرداختن به موضوعهایی است که بسیاری از ما به عنوان مخاطب از کنار آن بسادگی عبور کردهایم. فرهادی در این مجموعه تلویزیونی، قهرمانهای خود را از میان مردم انتخاب کرده و پای قصههایشان نشسته است؛ با این تفاوت که این قصههای آشنا را دراماتیزه کرده و وجوه نمایشی آن را برجستهتر کرده است. برای مثال میتوان به داستان تلخ دختر معتاد ساکن در پارک اشاره کرد که شاید بسیاری از مخاطبان نمونه عینی برایش سراغ داشته باشند، اما نگاه تیزبین و جزئینگر کارگردان به این شخص، او را به یکی از بهترین شخصیتهای مهمان این سریال تبدیل کرده است.

مونس، شهاب و دیگران

هسته مرکزی داستان یک شهر را چند شخصیت تشکیل میدهند که در تمام طول داستان حضور داشته و نقشی کلیدی در پیشبرد آن دارند. مونس مهمترین آنهاست که به واسطه تهیهکنندگی در شهر توسط داییاش به این گروه پیوسته و مغز متفکر آن به حساب میآید. یک آرمانگرا و فعال اجتماعی از طبقه مرفه جامعه که علاقه زیادی به موضوعهای اجتماعی داشته و نمیتواند نسبت به آدمهای مشکلدار اطراف خود بیتفاوت باشد. همین نکته هم به این شخصیت عمق بخشیده و مخاطب را به سمت خود میکشاند، چرا که در او بخشی از وجود پنهان خود را میبیند؛ آن چیزی که به شکل بالقوه در او وجود دارد، اما به فعلیت نرسیده است. با این حال فرهادی در این زمینه گاه زیادهروی کرده و مونس را به شخصیتی تبدیل کرده که با رفتارهایش دیگران از جمله مادر و داییاش را میرنجاند. پس از او به شهاب تصویربردار در شهر میرسیم که اصالت جنوبی داشته و در تهران تک و تنها زندگی میکند. شخصیتی درونگرا و تا حدودی تلخ که بخش مهمی از تلخیاش هم ریشه در گذشتهاش دارد. مدیر تولید برنامه هم که تجربه کاری بیشتری از بقیه دارد، شخصیتی آشنا برای اهالی سینما و تلویزیون است که همچون آچار فرانسه عمل کرده و تولید برنامه سختی همچون در شهر را به سروسامان میرساند. گزارشگر در شهر هم جوان آس و پاسی است که کمتر برای برنامه دل سوزانده و پلاتوهایی هم که میگوید سرشار از کلیشه است! در نهایت میرسیم به کارگردان جوان برنامه که در رشته پزشکی تحصیل کرده، اما همچون مونس از طبقه مرفه جامعه بوده و دغدغههای اجتماعی غلیظی هم دارد. رابطه شکل‌گرفته میان او و مونس، یکی از داستانکهای داستان یک شهر است که نسبتا خوب از کار درآمده و تا آخر مخاطب را نسبت به سرانجام گرفتن آن در بیم و امید قرار میدهد. شخصیت دایی مونس هم یکی دیگر از شخصیتهای کار است که عموما در حاشیه قرار داشته، اما کارگردان یک خط داستانی کمرنگ هم برای او درست کرده است که در یکی از قسمتها برجسته شده و مخاطب را بیشتر با او و مشکلاتش آشنا میکند.

قصههای جذاب آدمهای معمولی شهر

در هر اپیزود داستان یک شهر که گاه به دو تا سه قسمت هم میرسد، یک داستان روایت شده و تنها شخصیتهای ثابت آن هم گروه گزارش در شهر هستند. فرهادی در خلق این شخصیتها سنگتمام گذاشته و خلاقیت زیادی به خرج داده است. برای مثال میتوان به همان دختر معتاد ساکن در پارک اشاره کرد که داستان زندگی تکاندهندهای داشته و مخاطب را شوکه میکند. یا مرد میانسال مبتلا به سرطان و در آستانه مرگ که با تماشای یکی از گزارشهای در شهر با موضوع شفا پیدا کردن یک بیمار، سراغ گروه آمده و آنها را درگیر وضعیت خویش میکند. همینطور دوبرادری که از خانه فرار کرده و از شهری جنوبی به تهران بزرگ کوچ کرده و پدر و مادرشان را به دردسر انداختهاند. تمرکز کارگردان روی این شخصیتها، آنها را به نقطه قوت کار تبدیل کرده و مخاطب را به سمت آنها میکشاند، چرا که براحتی میتواند برای هر یک از آنها مابهازایی پیدا کند.

زیر پوست شهر

وقتی به این مجموعه تلویزیونی نگاه میکنیم، آن را سرشار از ظرافت و ریزبینی در ارکان مختلفش میبینیم که بخش مهمی از طراوت و تازگیاش را مدیون آن است. کارگردان از محوریت تولید برنامه در شهر، شیوه کارگردانی خود را گرفته و از هرگونه جلوهگریهای معمول در این عرصه خودداری کرده است. چیزی شبیه به حذف خودآگاهانه کارگردان از ساختار یک مجموعه تلویزیونی که آن را بیش از پیش به مستند نزدیک کرده است. او در انتخاب بازیگران هم سعی کرده بازیگرانی را انتخاب کند که بیشترین نزدیکی را به نقش داشته باشند. آتنه فقیهنصیری یکی از آنهاست که به واسطه میمیک چهره و تُن صدایش انتخاب هوشمندانهای برای ایفای نقش مونس بوده و شکننده بودن این شخصیت را به بهترین شکل به نمایش گذاشته است. این موضوع در رابطه با علی سلیمانی هم صدق میکند که نقشش نیاز به گرمای بیشتری داشته و او را به عنوان مدیر تولید برنامه پرزحمتی مثل در شهر به باور مخاطبان خود مینشاند. امیرحسین صدیق به عنوان گزارشگر برنامه، محدوده عمل کمتری نسبت به بقیه داشته و بیشتر روی جنبه شوخ و شنگ او مانور داده شده است. اما کارگردان در شهر با بازی علی قربانزاده یکی از نقاط ضعف داستان یک شهر محسوب میشود که سرد و غیرمنعطف بودنش او را تا حدودی از مخاطب دور کرده است.

محمد جلیلوند

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها