
در باغوحش شیر اول به شیر دوم گفت: چطوری داداش؟
شیر دوم گفت: نوکرتم.
شیر اول گفت: چه چاق و چله شدهای.
شیر دوم گفت: جدی؟ خوب شدم؟
شیر اول گفت: عالی شدی. این چند وقت کجا بودی؟
شیر دوم گفت: در اداره «بوق» مستقر بودم.
شیر اول گفت: شام و ناهار را چه میکردی؟
شیر دوم گفت: هر روز یکی از کارمندان اداره را میخوردم. از آنجا که در اداره بوق اشخاص بسیاری هستند که کاری برای انجام دادن ندارند، عدم حضورشان مانند حضورشان به چشم نمیآید. از همینرو کسی نفهمید.
شیر اول گفت: اینها را از کجا میدانستی؟
شیر دوم گفت: در یکی از پیامرسانهای داخلی خوانده بودم.
شیر اول گفت: حالا چطور شد که خفتت کردن؟
شیر دوم گفت: روز گذشته شخصی را که از همه بیشتر کار خاصی نمیکرد خوردم، غافل از آنکه وی فرزند رئیس اداره و دارنده ژنی خوب بود، و از اینرو غیبت وی به چشم آمد و طی تجسس اتاق به اتاق مرا پیدا و بیهوش کرده، به اینجا برگرداندند.
شیر اول گفت: پوففف. شیر دوم نیز موضع وی را تائید کرد!
امید مهدینژاد
طنزنویس
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد