رفتیم کنار کسانی که کف عملیات بودند و در قابهای رسمی رسانهها هم اصلا دیده نمیشوند ؛ کسانی که بار اصلی کار و تحمل گرمای شصت هفتاد درجه تابستان خوزستان را تحمل میکنند و پنجه در پنجه آهن و آفتاب انداختهاند تا کار را در یک سوم زمان معمول آن به سرانجام برسانند. کسانی که در این اواخر، حتی شب و روزشان هم لب خط گذشت. شبیه آدمهایی که سی و چند سال قبل شب و روز آنها هم لب خط گذشته بود. یکی خط اول نبرد و درگیری بود و دیگری خط لوله. هر دو خط اما خط مقدم بود. این مردان قول داده بودند پروژه سروقت تحویل شود و آب آشامیدنی بموقع برسد به آبادان و خرمشهر. به هر حال، مرد است و قولش.. قول داده بودند و سر قولشان هم مانند درست مانند همان مردانی که قول داده بودند خاک خوزستان را از زیر چکمه بیگانه بیرون بکشند، بیرون هم کشیدند. احتمالا حالا که مشغول خواندن این گزارش هستید، خط لوله زیر آبگیری است و بهرهبرداری آزمایشی آن شروع شده است. مراسم افتتاحیه هم حتما برگزار شده و مسئولین آمدهاند و رفتهاند و تصاویر افتتاح خط لوله و فشار دادن دکمه منبع برق تلمبهخانه و آغاز آبگیری پروژه در رسانهها دست به دست شده و رفته روی صفحه اول روزنامهها و خبرگزاریها. این شما و پهلوانانی که به همت آنها، اهالی خرمشهر و آبادان سیراب شدند.
همه منتظر تمام شدن آخرین خالجوشها
لطیفی لندکروز را میراند سمت سمت غرب و طرف مرز عراق. پیکآپ هم پشت سرمان. بعد از حمیدیه و نرسیده به هویزه و سوسنگرد، جایی توقف میکنیم به نام قیصریه. جایی که خط لوله، جاده را قطع میکند. اینجا فینال کار است و آخرین خالجوشهای پروژه دارد به لولههایی با قطر دو متر زده میشود تا بعد از فیت شدن و بسته شدن پیچها، خط لوله 90 کیلومتری برود زیر آبگیری و بهرهبرداری. مثل مور و ملخ هم آدم و ماشین ریخته. از استاندار و کاروان خودروییاش گرفته تاماشینهای سنگین کارگاهی قرارگاه خاتم و بیل مکانیکی و ون اسانجی صداوسیمای خوزستان برای پخش مستقیم. برای اینکه کار قاسم موسوی و همکارانش تمام شود مجبوریم صبر کنیم. قاسم و دوستانش در این گرما و حرارت، داخل کانال لولهها را جوش میدهند. گرمای هوا اما کلافهکننده است. پناه میبریم زیر تریلی تراکتوری که در چند متریمان است بلکه زیر تریلی و سایهاش از تابش مستقیم خورشید در امان باشیم. دمای هوا، اینجا در سایه حدود 50 درجه سانتیگراد است! چند متر آن طرفتر، قاسم و همکارانش در همین دما و زیر تابش آفتاب افتادهاند به جان لوله.
قاسم و حسین
از اهالی ایذه است در شمال خوزستان و لهجه دلنشین لُریاش هم بدجور توی چشم است. چیزی که البته به صفای باطنش اضافه میکند.صورت و چهرهاش میگوید دهههای چهار و پنج زندگیاش را میگذراند. در دمای 50 درجه، زیر آفتاب با کلاه جوشکاری و کت، پنجه در پنجه آهن انداخته. تلاشش آنقدر در چشم بود که همکار گزارشگرمان از تلویزیون، مسئولان حاضر در صحنه را فاکتور بگیرد و پاچه بالا بزند و برود داخل کانالو با قاسم و دیگران شروع کند به گپ زدن و مصاحبه گرفتن. او و ســــــــــــایر دوستانش دهلران بودهاند که خبر میرسد برای جمع کردن جهادی کار باید بیایند اینجا. اعزامشان میکنند برای تمام کردن پروژه و حالا هم شبانهروزی مشغول جوشکاریاند. خودش میگوید انشاءا... مشکل آب شرب مردم حل شود و بعد هم فیالفور به شاگرد دم دستش، سفارش الکترودِ پنج میدهد و آب یخ!قاسم یکجورهایی استادکار هم محسوب میشود. تقریبا ماهی چهار میلیون تومان هم دریافتیاش است. او هم مثل قاسم از اهالی ایذه است و همراه همان گروهی که از دهلران به منطقه اعزام شدهاند. به غیر از او و قاسم، تعدادی ماشین سنگین و بیل مکانیکی را هم با خودشان به منطقه آوردهاند. لهجهاش هم نشان میدهد مثل قاسم لر است و احتمالا با او هممحل. آنها به همراه قاسم و بقیه بچههای گروه روزی 10 تا 12 ساعت زیر تیغ آفتاب تیز خوزستان و گرمای هوا مشغول جوشکاریاند.
لندکروز قرارگاه
شاید هیچوقت دیدن یک ماشین کولردار اینقدر آدم را خوشحال نکند. انگاری که دنیا را به آدم داده باشند. از هواپیما که آمدیم بیرون، چاوش هماوندی عکاس روزنامه - که عکسهایش از بخشهایی از پروژه را توی صفحات امروز میبینید -اولین چیزی که بر زبان آورد این بود: «تَرَک خوردم!» چاوش هفته قبل برای پوشش بازیهای جامجهانی رفته بود روسیه و هوای سرد مسکو را توی کولهبار تجربیاتش داشت. حالا در کمتر از چند روز، گذرش میخورد به اهواز و خوزستانی که دمای هشت صبحش بالای 40 درجه سانتیگراد است و ساعت به ساعت هم بیشتر میشود. در چنین شرایطی است که آقای لطیفی و لندکروزش به دادمان رسیدند. قرارگاه خاتمالانبیا(ص) یک لندکروز کولردار را به همراه راننده فرستاده بودند استقبالمان. دیدنشان در آن لحظه بشارت حیات و زندگی را برایمان به ارمغان آورد! لطیفی، بشمار سه، لندکروز را آتش میکند و کولر میگیرد و میراند به سمت حمیدیه و هویزه. جایی که دارند آخرین خالجوشهای پروژه را میزنند و خیلیها جمع شدهاند تا چند ساعت بعد آبگیری شروع شود. لطیفی و همکار دیگرش - حمید خسرجی، راننده پیکآپ دو کابین - چند شبانهروز است نخوابیدهاند و شب و روزشان را گذاشتهاند کنار خط.
به عشق بچههای آبادان
کاروان خودرویی استاندار میزند به دل بیابان و جاده خاکی کنار خط لوله را میگیرد به سمت جنوب. ما اما در مسیر یکی دو جا میایستیم برای گپ زدن با کارگردان و تکنیسینها. همین هم میشود که از کاروان شاسیبلندها عقب میمانیم. لطیفی اما پشت فرمان که مینشیند با همان لهجه با صفای عربی - خوزستانیاش میگوید غمتان نباشد. آخرالامر ما را میرساند به جایی که باید میرسیدیم. انگاری نه فقط قول فرمانده قرارگاه برای تحویل سر موعد پروژه که قول لندکروز قرارگاه و رانندهاش هم قول است. بگذریم که به قیمت سنگینی داشت تمام میشد. 110 کیلومتر بر ساعت سرعت آنهم در جاده خاکی وسط بیابان و پرش از روی آبکندها و دستاندازها. بالا و پایین شدنهایی که حتی یکیشان هم برای جابهجایی دل و روده و مهرههای چهار و پنج ستون فقرات هم کفایت میکند! به راننده میگویم اگر پراید من بود با هربار پرش، رینگ یکی از لاستیکهایش کج شده بود و باد میداد. اتفاقی که یکبار برایم افتاده اما نه وسط بیابانهای خوزستان و جاده خاکی با 120 کیلومتر سرعت که وسط جاده آسفالته هراز و سرعت 70 کیلومتر بر ساعت!
محمدحسین حیدری، سرپرست کارگاه بخشی از خط لوله پروژه، آستین بالا زده و رفته کنار کارگرها و تکنسینهایش. از عوامل یک شرکت خصوصی بومی منطقه است که به اعتماد قرارگاه خاتمالانبیا(ص) حالا شده یکی از مجریان پروژه. با 15 سال سابقه کار فنی و عمرانی میگوید زمانی که شرکتشان آمده پای چنین پروژهای، ترسیده بود نکند زیر کار بمانند و از پس آن بر نیایند. حالا اما با افتخار ایستاده بالای کانال و با آستین گلی و کثیف و روغنی لباس کارش، عرق از پیشانی میگیرد و از گروهش میگوید که 36 است نخوابیدهاند تا ولوی هشت تنی اتصال دو لوله را به هم وصل کنند».
«از ساعت 9 صبح دیروز(سهشنبه) شروع بهکار کردیم. باید کارهای آمادهسازی نصب ولوِ را انجام میدادیم. حول و حوش ساعت یک بعدازظهر آماده نصب بودیم اما به مشکل برخوردیم. گرما و سرما روی لولهها تاثیر میگذارد. ظهر شده بود و هوا هم گرم و همین باعث مشکل شد. موقتا کار متوقف شد. حوالی ساعت 5 عصر خبر دادند مشکل حل شده است. از عصر روز قبل مشغول شدیم و تا الان که ساعت 11 ظهر است بچهها یک نفس مشغول کار بودهاند. تنظیم و فیت کردن طرفین لوله با ولوی هشت تنی و بعد هم پیچ کردنشان انجام شد و الان هم دارد مراحل نهایی کار انجام میشود که انشاءا... تا یکی دو ساعت دیگر به پایان میرسد. بعد هم میرود برای آبگیری و تست!»
محمدحسین و تیمش 12 شبانهروز است که افتادهاند داخل کانالهای دشت خوزستان و پنجه در پنجه آهن و گرما انداختهاند. وقتی از او میپرسیم از کی اینجاست، روز و تاریخ را به یاد نمیآورد. شب و روز برایش درهم شدهاند. همه اینها اما مانع از این نیست کار با دقت انجام نشود: «کار آهن واقعا سخت است. زمانبر هم هست. کار که شروع میشود نمیشود آن را رها کرد و نفس گرفت و استراحت کرد. لوله دهتنی که بلند میشود باید تا انتهایش کار را تمام کرد و انجام داد وگرنه تنظیماتش بههم میخورد.» اینکه این همه انرژی را از کجا آورده هم برایمان سوال است: «بهعشق بچههای آبادان و خرمشهر!» کار در تابستان آن هم تابستان خوزستان ساده نیست. حیدری از دو سه نفر از بچههایش میگوید که در این مدت گرمازده شدهاند و برای احیا، اعزام شدهاند به هویزه: «فورا اعزام شدند به هویزه. بعد از احیا شدن دوباره برگشتند به خط. یکی دیگر از دوستان ما اینجا مشکل قند دارد و انسولین مصرف میکند ولی از ابتدا پای کار بوده تا کار تمام شود!»
محمدصادق علیزاده
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با سرپرست اداره کل روابطعمومی و امور بینالملل سازمان نظام پزشکی کشور مطرح شد
فرزاد آشوبی در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد