دستگیری عاملان قتل مرد جوان از خاطرات یکی از افسران پلیس آگاهی آذربایجان شرقی است

قتل در قرار پنهانی

صبح یکی از روزهای به‌همن سال 90 بودکه مرد جوانی ناپدید‌شدن برادرش به نام حسن را به ما گزارش کرد. از همان لحظه تحقیقات برای یافتن حسن آغاز شد.
کد خبر: ۱۱۴۹۸۲۵

در نخستین گام شماره پلاک خودروی مرد ناپدید شده به همه واحدهای گشت پلیس آگاهی اعلام شد. در شاخه دیگر از تحقیقات سراغ همسر حسن رفتیم که او گفت: «همسرم مدیر یکی از شرکتهای بزرگ شهر است و وضع مالی نسبتا خوبی داریم. اما بواسطه کارش هر چند وقت یکبار در جلسات شرکت حضور پیدا میکند و این جلسات گاهی تا دیر وقت طول میکشد. دیروز ظهر به خانه آمد و بعد از کمی استراحت، گفت باید در جلسهای حاضر شود و سوار بر خودرویش از خانه خارج شد. از آنجا که این جلسات گاهی اوقات تا دیر وقت طول میکشید، ابتدا نگران همسرم نشدم. اما وقتی تاخیر او طولانی شد و در تماس با تلفن همراهش متوجه شدم خاموش است، نگران شدم و موضوع را به برادر شوهرم خبر دادم. به همراه خانواده همسرم به هر جا که فکرش را کنید سر زدم از خانه فامیل تا بیمارستان و کلانتری اما خبری از حسن بهدست نیاوردیم. در نهایت هم برادر شوهرم به دادسرا رفت و ناپدید شدن او را اعلام کرد.»

از همسر حسن در خصوص ارتباطش با شوهرش پرسیدم و او گفت: «اوایل رابطه مان خوب بود، اما این اواخر او تماسهای مشکوک و پنهانی داشت. یکبار که برایش پیامک آمد گوشی او را بررسی کردم اما شوهرم پیامک را پاک کرده بود. مطمئنم که او چیزی را از من مخفی میکرد.»

ردپای یک زن

حدس زدیم فردی که حسن به او پیامک میفرستاد باید زن باشد که بلافاصله پس از فرستادن پیام ها، حسن آنها را پاک کرده بود. اگر رد پای زنی در ماجرا نبود، دلیلی بر پاک کردن آنها وجود نداشت. با انجام تحقیقات صاحب خط تلفن همراه شناسایی شد، صاحب خط زن جوانی بود. اما زمانی که سراغ زن جوان رفتیم او مدعی شد که سیمکارت را به همسر برادرش به نام لیلا داده است.

خودرویی در کنار جاده

با اطلاعاتی که زن جوان در اختیار ما قرار داده بود، با این احتمال که حسن قربانی رابطهای شده باشد، راهی خانه لیلا شدیم ولی از زن جوان خبری نبود و خانه را تخلیه کرده بود.

همان شب خبر پیدا شدن خودروی حسن در یکی از شهرستانهای اطراف اعلام شد. راهی محل شدیم. خودرو در کنار جاده رها شده بود و هیچ اثری از حسن نبود. به بازرسی خودرو پرداختیم اما هیچ مدرکی بهدست نیامد، کشف خودروی حسن نشان میداد که عامل یا عاملان این حادثه قصد سرقت نداشتند.

برای پیدا کردن سرنخی از لیلا سراغ مادرش رفتیم. زن میانسال ابتدا گفت آنها برای مسافرت به تهران رفتهاند، اما رنگ پریده او حکایت از چیز دیگری داشت. برای او توضیح دادم که کتمان حقیقت جرم محسوب میشود. در نهایت مادر لیلا گفت که دخترش به خانه پدربزرگش در روستا رفته است.

پیغامهای خالی

با به دست آمدن آدرس مخفیگاه لیلا بدون اتلاف وقت راهی روستا شدیم . لیلا در خانه پدربزرگش بازداشت شد و زن جوان برای تحقیقات به اداره آگاهی انتقال داده شد.از لیلا در رابطه با حسن پرسیدم و او گفت: مدتی قبل تلفن مادرم خراب شد و این موضوع را به مخابرات اعلام کردم. بعد از آن روز چندین بار تلفن مادرم با مشکل مواجه شد و من باز هم با شمارهای که فکر میکردم مخابرات است تماس گرفتم و اعلام خرابی کردم. غافل از اینکه شمارهای که در تمام این مدت میگرفتم شماره یک شرکت است و جالب اینکه در تمام این مدت با تماسهای من تلفن خانه مادرم بلافاصله وصل نمیشد و بعدا فهمیدم که خرابی از خود گوشی تلفن همراه بوده است.

ورود سر زده

زن جوان ادامه داد: «چند روز بعد از آخرین تماسم با شرکت مخابرات، پیامک خالی دریافت کردم که شماره آن ناشناس بود. اوایل توجه نمیکردم، اما پیامکهای خالی ادامه داشت و من کمکم کنجکاو شدم و بالاخره بین من و فرستنده پیامکهای خالی ارتباط برقرار شد. فرستنده پیامکها کسی نبود جز حسن، این ارتباط پنهانی ادامه داشت و در این مدت من به حسن علاقهمند شدم. روز حادثه حوالی عصر بود که حسن با من تماس گرفت و وقتی فهمید کسی خانه نیست، اصرار کرد که به خانه ما بیاید. من هم قبول کردم و به محض اینکه حسن وارد خانه شد، ناگهان در حیاط باز شد. حسن را فرستادم به داخل اتاق خواب برود، من در حیاط را قفل کرده بودم و تنها کسی که میتوانست باشد، همسرم ساسان بود. او برای سر زدن به کبوترهایش آمده بود، به حسن گفتم همینجا بمان و ساسان بعد از سر زدن به کبوترهایش میرود. اما ساسان شک کرد و وارد خانه شد بعد هم چراغ روشن اتاق نظر ساسان را جلب کرد. شوهرم وارد اتاق شد و ...»

فرار از کشور

زن جوان چندین بار سرش را تکان داد و گفت: «ساسان عصبانی از اتاق خواب بیرون آمد و مرا با کتک به داخل یکی از اتاقها انداخت و در را به رویم قفل کرد. هر چه التماس کردم که ساسان در را باز کن، توضیح میدهم او جواب نداد. من که از داد و بیداد به نتیجهای نرسیده بودم سکوت کردم تا اتفاقاتی را که میافتد بشنوم. ساسان داشت با تلفن صحبت میکرد و موضوع را به برادر، مادر و داییام گفت. بعد از مدتی که از تماس ساسان گذشته بود، آنها به خانه مان آمدند و مادرم مرا با خود به روستا برد و دیگر نفهمیدم چه اتفاقی برای حسن افتاده و فقط شنیدم که شوهرم قصد فرار از ایران را دارد.»

با اعتراف زن جوان، بررسیها برای دستگیری متهمان فراری ادامه یافت. ما نباید زمان را از دست میدادیم، زیرا هر لحظه امکان داشت متهمان از طریق مرز از کشور خارج شوند. سراغ خانواده ساسان رفتیم و مشخص شد او در یکی از شهرهای مرزی است. با کمک راهنماییهای برادر یکی از متهمان فراری و با اقدامات پلیسی موفق شدیم تا تصمیم متهمان را تغییر داده و به این ترتیب از تصمیمی که در رابطه با فرار از کشور گرفته بودند، منصرف کنیم. در ادامه نیز متهمان دستگیر شدند.

ساسان که در تحقیقات اولیه منکر جنایت بود درنهایت به قتل اعتراف کرد و گفت: «کاش آن روز عصر به خانه نیامده بودم، حسی مرا به خانه کشاند و رفتار مشکوک لیلا این حس را تقویت کرد. وقتی مرد ناشناس را روی تخت دیدم، دست و پای مرد جوان را بستم و سریع موضوع را به خانواده همسرم خبر دادم، بعد از رسیدن آنها به خانهمان، لیلا را به خانه پدرش فرستادم. من و برادر لیلا به جان مرد ناشناس افتادیم و او را کتک زدیم. بعد از چند لحظه متوجه شدیم مرد ناشناس نفس نمیکشد. جسدش را داخل خودرواش که نزدیک خانهمان پارک بود، گذاشتیم و به همراه برادرزنم راهی بیابانهای اطراف شدیم. جسد را در بیابان رها کردیم و به خانه برگشتیم.»

با اعتراف مرد جوان برادر لیلا دستگیر و جسد حسن نیز توسط ماموران کشف شد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها