پای حرف هنرمندانی که از آشغال‌ها هنر تولید می‌کنند

شاعر زباله‌ها

زباله‌ها چند وقتی می‌شود که دیگر تنها دورریختنی‌های بی‌ارزش نیستند و بخش عظیمی از آنها که در زمره بازیافتی‌ها قرار گرفته‌اند، این روزها چند صد میلیون تومان ارزش دارند. اما چطور این دورریزهایی که با بی‌رحمی در کوچه و خیابان‌ها رها شده‌اند به آشغال‌های دوست داشتنی تبدیل می‌شوند؟ باید گفت که ویژگی‌های عجیب و قدرت موجود در دنیای هنر باعث شده تا زباله‌ها هم جان بگیرند و این سازه‌ها گرایشی پرطرفدار را تحت عنوان «Junk art» یا « Recycled Art» را در دنیا ایجاد کنند، هنری که که نگاه هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کند. شروع مجسمه‌سازی با زباله‌ها را شاید بتوان به کوبیست‌ها که با مواد مختلف این اجسام را شکل می‌دادند نسبت داد و در ادامه بعد از جنگ جهانی دوم هم آثاری در این حوزه که متأثر از جنگ بودند، به چشم می‌خورد. پس از اینها با پیشروی در زمان، دغدغه محیط‌زیستی باعث شد تا هنرمندانی سراغ خلق آثاری با دورریختنی‌ها و بازیافتی‌ها بروند، اتفاقی که تا به امروز هنرمندان بسیاری را به خود جلب کرده و نمایشگاه‌های مختلفی را شکل داده است. در این حوزه علاوه بر هنرمندان خارجی، چهره‌هایی از کشور ما هم توانسته‌اند با خلاقیت خود در دنیا شهره شوند و به این گروه از هنرمندان بپیوندند.
کد خبر: ۱۱۴۹۱۷۳

ناصر هوشمندوزیری از جمله این افراد است که بیشتر از 25 سال با این ذهنیت کار کرده و برخیها او را پدر مجسمههای بازیافتی پلاستیکی ایران میدانند. او که بیشتر از 70 بهار را پشت سرگذاشته، پیش از شروع فعالیتش در این حوزه، بعد از پایان تحصیلاتش در دانشگاه هنرهای زیبا دانشگاه تهران، از دهه 50 شروع به خلق آثاری کرد که در فضاهای مختلفی مثل پارک ساعی، جمشیدیه و... جاخوش کردهاند.

بعد از مجسمهسازی با متریال شناخته شده، این هنرمند که غارموزهای را با طراحی و ایده خودش شکل داده بود، به سراغ کار با فلزات و دورریزهای این حوزه رفت و بعد هم با گسترش ضایعات پلاستیکی، جزو اولین افرادی بود که در ایران مجسمهسازی با آنها را شروع کرد.

وزیری درباره شروع فعالیتش در این حوزه به جامجم میگوید: نزدیک به 30 سال است که به سراغ این فضا رفتهام، ایده آن از زمان دانشجویی در ذهنم بود و در ادامه بعد از کار با متریال معمول و ضایعات فلزی، گسترش زبالههای پلاستیکی باعث شد تا به این بخش هم بپردازم. این شیوه در ابتدا در خارج از ایران رخ داد و بعد هنرمندان ما هم در کشور به آن جلب شدند.

او در توصیف این سبک میگوید: برگشت چیزهایی که بهنظر فقط ضایعات هستند به چرخه حیات، نوعی تناسخ است که توسط ساخت این آثار اتفاق میافتد. من هم در این سالها با توجه به پیامی که چنین کارهایی میتوانند داشته باشند، بخشی از غار موزهام را به آنها اختصاص دادم.

این هنرمند آموزههای دانشگاهی را که پشت سرگذاشته محدود به کپی کردن و طبیعتسازی میداند و میگوید هیچ وقت در دانشکده از ابتدا شروع به استفاده از ضایعات و متریال اینچنینی نمیکنیم، مگر همان خاک رس که وسیلهای برای همان کپیهاست. با این حال او تسلط به هنر کلاسیک را یکی از رموز ماندگاری و معنابخشی به آثار میداند.

وزیری با انتقاد از برخی سازههای بیمعنی که به اسم آبستره شکل گرفتهاند، معتقد است اثر هنری زمانی هنری است که اگر یک قسمت از آن حذف شود، دیگر معنای اولیهاش را نمیدهد. او به جامجم میگوید: هر شکل و سازهای که با این مواد ساخته میشوند، هنری نیست و کار مدرن اثری است که پیکاسو در ابتدای 1920 اولین مونتاژ ضایعاتی را با قطعههای یک دوچرخه مستهلک و زین اسب ساخت، به همین دلیل برای پیشرفت در این کار امروز باید تکنیک بلد باشید.

انعکاس افسانهها با بازیافتیها

وزیری که در آثارش با پلاستیک گاه داستانهای ایرانی را منعکس میکند، با اشاره به یکی از جدیدترین سازههایش گفت: مجسمه چهلگیس یکی از کارهای اخیر من است که به ارتفاع دومتر با ضایعات پلاستیکی ساخته شده است، چهلگیسی که داستان آن یکی از افسانههای کهن ماست. به طور کلی من سعی کردهام در عین معنا بخشیدن به این ضایعات، با هدف در این مسیر پیش بروم.

تبدیل دستشویی فرنگی به صندلیهای فرهنگی هم یکی از ابتکارات این هنرمند است که با دکمههای قدیمی شکل گرفتهاند. او میگوید: هنرمند یعنی مبدع و کسی که خلق میکند، من اولین کسی بودم که نزدیک به 40 سال پیش از ضایعات حیواناتی که در باغ وحش میمردند مبلهایم را ساختم، به همین دلیل معتقد هستم که مدام باید راههای جدیدی را در هنر باز کرد.

او در استفاده دستهبندی شده از مواد بازیافتی تخصص دارد، اتفاقی که دربارهاش میگوید: من متناسب با وسایلی که جمع میکنم ایده ساخت هر اثر را شکل میدهم، مثلا مدتی پیش در جدیدترین کارم با دکمهها، یک آدم دو متر و 20 سانتی ساختم، مجسمهای که به قلب او قفل زده شده و باز هم مفهومی را دنبال میکند. گاهی هم براساس یک طرح سراغ ساخت اثر میروم، مثل مجسمه ماهیگیر خوشبخت که داستانی به همراه دارد.

جمعآوری زبالهها از سطح شهر

در کنار تمام این صحبتها جمعآوری متریال این سازهها توسط وزیری جزو موارد قابل توجهی است که تأثیر مثبت و مستقیمی روی محیطزیست میگذارد، او میگوید: واقعیت این است تجملاتی که برای برخی از هنرمندان وجود دارد، برای من مطرح نیست. من یک وانت دارم که وقتی با آن در هر مسیری میروم، تمام نگاهم مثل کارآگاه گجت به سطلهای کنار خیابان و بطریها و ضایعاتی است که وجود دارد ودر کنار آنها تکه چوبها و سنگهای زیبا را هم جمع میکنم.

علاوه بر این اقدام طبیعت دوستانه، پیامی که آثار او دارند هم اتفاقی است که وزیری با اشاره به آن میگوید: در مقطعی درختی از بطریهای نوشابه را ساختم و زیر آن هم نوشتم که این درخت نوشابه به همت کسانی درست شده که حاشیه خیابان را سطل زباله میبینند، با همین اثر و دیگرکارهایم همیشه سعی دارم تا چنین موضوعاتی را یادآوری کنم و فرهنگی که باید را جا بیندازم. ناصر وزیری در بخش دیگری از حرفهایش به فروش بالاجبار برخی از کارهایش با وجود علاقه به آنها و نبود حمایتها گفت و بازخوردها و احترامی که از مردم و مخاطبانش میگیرد را از منابع انرژی خواند که همیشه او را همراهی میکنند.

حرف زدن با فلزهای غمگین

بهرام آشفته، یکی دیگر از اساتیدی است که نمیتوان بی تفاوت از کنار هنرش گذشت. مکانیک خودرویی که ترکیب فلزات بازیافتیاش با چوب، سبکی است که به نام او در وزارت فرهنگ ثبت شده و در راه ثبت در یونسکو است، هنری که طرفداران زیادی در دنیا دارد.

قدرت او در طراحی از کودکی خود را نشان داد، با این حال کار در تعمیرگاه خودرو، از 17سالگی در شکوفا شدن این استعداد هم بیتأثیر نبود. آشفته در همان سالها با دورریزهای سرد و فلزی آشنا شد و در سال 85 اولین مجسمهاش که امروز در موزه شهرداری تبریز است را ساخت.

این هنرمند که در کارهایش گویی جان تازهای به فلزهای غمگین و چوبهای خشکیده میبخشد، درباره این ویژگی به جامجم میگوید: من عاشق این کار هستم، به همین دلیل با جان و دل کارم را انجام میدهم، این اتفاق ناخودآگاه حس مثبتی را ایجاد میکند که مخاطب هم آن را درک میکند. همچنین علاوه بر جنبه مادی و جایگاهی که این هنر میتواند در جامعه داشته باشد، پشت همه این آثار عشقی است که من با تک تک سلولهایم آن را انعکاس میدهم.

در این میان برخیها با این هنر معمولی برخورد میکنند و گروهی هم با نگاهی عاشقانه به قطعات خشنی که برای وظیفه دیگری در صنعت ساخته شده و امروز عضوی از یک مجسمهاند، به این آثار جلب میشوند و تحت تأثیر قرار میگیرند.

اما او با وجود قدرتی که در طراحی دارد، کمتر پیش میآید طرحی را روی کاغذ بیاورد، مگر آن که اثر از پیچیدگیهای زیادی برخوردار باشد.

آشفته در اینباره میگوید: اغلب طرحها در ذهن من آماده میشوند، شاید باورکردنی نباشد، اما گاهی برای یک مجسمه پنج ماه تا یک سال، مدام به آن فکر و ابعاد مختلفش را بررسی میکنم، وقتی این آمادگی ایجاد شد، اجرای آن متناسب با قطعاتی که دارم چندان زمان نمیبرد.

از جمعآوری فلزات تا کشف استعداد

قطعات دورریختنی و بازیافتی موادیاند که از راه شرکت فولاد به دست این هنرمند میرسد، او این قطعات را اغلب از انباری ضایعات آهن تأمین میکند و طبق صحبتهایش در کارگاه خود حدود سه تن قطعه جمعآوری کرده و این تنوع را برای پیشروی سریع کار، همیشه حفظ میکند.

علاقه به نقاشی مورد دیگری بود که آشفته با اشاره به آن به جامجم میگوید: از کودکی به شدت به نقاشی علاقه داشتم و تنها درسی که از آن نمره کامل میگرفتم نقاشی بود. با این حال میتوانم بگویم که من این استعداد را از پدرم که در این حوزه خلاقیتهای عجیبی داشت به ارث بردم، با این حال در آن زمان این دست استعدادها چندان جدی گرفته نمیشد و شکوفا شدن آن تا حدود 30 سالگیام طول کشید.

او میگوید: این شکوفایی یک اتفاق نبود بلکه مسیری پیش روی من قرار گرفت که باعث شد با این قطعات آشنا شوم، قطعههایی که بعد از استهلاک دور ریخته میشوند و من همیشه بشدت معتقد هستم که هیچ آهن پاره و قطعهای دورریختنی نیست. هر یک از این قطعات میتوانند جزئی از یک شاهکار هنری باشند که تا چند صد سال باقی میمانند و در موزههای بنام دنیا جا خوش کند.

مسئولان را چه به هنر!

در این میان توجه مسئولان به چنین هنری از موضوعاتی است که کم و کیف آن همیشه جای بحث دارد. آشفته هم در پاسخ به میزان پرداخت به این مساله میگوید: من هیچ نظری درباره مسئولان ندارم و کاری هم با آنها ندارم. مسئول باید فکر انتخابات و جایگاه خودش باشد و اصلا هنرمند را چه به مسئول، من هم در این شرایط انتظاری ندارم، اصلا نمیخواهم که حمایتی اتفاق بیفتد و تا الان هم جایگاه خودم را داشتهام و در این مسیر پیش رفتهام. با تمام اینها همه به هنر بی تفاوت نیستند و در این میان کسانی هستند که با ذوق و علاقهشان حامی هنرند، اما خود من آن قدر در شهرداری و ارگانهای دولتی اذیت شدم و آن قدر با این هنر بیتفاوت برخورد کردند که دیگر علاقهای ندارم دربارهاش صحبت کنم و ارتباطی در اینباره بگیرم. انعکاس بینالمللی این هنر در سایه بیتوجهیهای موجود شاید هر کسی را به فکر ترک کشور بیندازد، بهرام آشفته اما میگوید: حدود دو سال پیش از آمریکا دعوتنامه داشتم اما آن را رد کردم چون میخواهم در کشور خودم این فعالیتها را انجام دهم. در این بین برخی از مجموعهداران با خرید گاه به گاه آثارم باعث حمایتهای کوچکی میشوند، اما در شرایط موجود واقعیت این است که اگر بخواهیم نتیجه خوبی بگیریم و جایگاهی پیدا کنیم، باید پایمان را از ایران عزیز بیرون بگذاریم، من هم در این فکر هستم و با وجود پیشنهادات مختلف مایلم تا در سطح گستردهتری با برخی از کشورها مثل روسیه همکاری داشته باشم.

فاطمهشهدوست

فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها