با شیرین اتحادیه، نقاش برجسته سبک آبستره ایرانی

اینجا بمب هم بزنند مال خودمان است

خیابان وصال، کتابفروشی‌های زیادی دارد. اما یک کتابفروشی با بقیه خیلی فرق دارد. وقتی نگاهش می‌کنی، اصالت و زیبایی خاصی دارد، خیلی قدیمی به نظر می‌رسد و اگر از کنارش رد شوی، انگار صدایت می‌زند و بی‌آن‌که بخواهی، می‌توانی دل به فضای ساده و اصیلش بدهی. وارد کتابفروشی که بشوی به در دیگری هم می‌رسی، دری که پشتش بوم‌هایی چشمنواز و پر از رنگ، گویی ایستاده‌اند و تماشایت می‌کنند. کتابفروشی آزاد و گالری آزاد چهار دهه است که محل کار شیرین اتحادیه است. او اولین زنی است که در ایران کتابفروشی راه‌اندازی کرده و بعد هم فضای پشت آن را به آتلیه شخصی‌اش تبدیل کرده است. اتحادیه سال‌هاست در همین خانه که حیاط زیبایی هم دارد، کار هنری انجام می‌دهد و بخشی از آثار بی‌نظیر نقاشی کشورمان را خلق کرده است. به بهانه نمایشگاهی که بزودی در گالری اصلی فرهنگسرای نیاوران برگزار می‌کند، سری به او زدیم، از کتابفروشی و گالری رد شدیم و در فضای حیاط نزدیک حوض آبی رنگ نشستیم و از چهار دهه فعالیت هنری‌اش حرف زدیم. در ادامه می‌توانید صحبت‌های شیرینِ شیرین اتحادیه را بخوانید و تجربیات سال‌ها فعالیت هنری او را مرور کنید.
کد خبر: ۱۱۴۵۱۰۸

تحصیلات شما در زمینه نقاشی نیست. چه شد وارد این عرصه شدید و نقاشی را به طور جدی ادامه دادید؟

من در لندن معماری داخلی خواندهام، در این رشته اجبارا باید طراحی را هم خیلی خوب یاد بگیریم تا بتوانیم از عهده کار برآییم. ضمن اینکه در کنار واحدهای درسی، کلاسهای آزاد هم داشتیم که در آنها هر دانشجویی بسته به علایق شخصیاش هنری را انتخاب میکرد و در آن مشغول به کار میشد. من هم طراحی و نقاشی را انتخاب کردم. بعد از پیروزی انقلاب هم یک کتابفروشی را در خیابان وصال شیرازی راهاندازی کردم و در فضای پشت آن هم برای خودم یک آتلیه ایجاد کرده و مشغول طراحی شدم. سراغ موضوعات پیچیدهای هم نرفتم و با همان چیزهایی که در حیاط پشت محل کارم میدیدم، کارم را شروع کردم.

یعنی از طبیعت الهام گرفتید و مشغول کار شدید؟

خیر. من به طبیعت دقیق میشدم و آن را طراحی میکردم، بعد از چند سال اولین نمایشگاهم را در همین فضای آتلیه شخصیام برگزار کردم و بعد از آن هم اولین نمایشگاه رسمیام را در گالری خانم لیلی گلستان برگزار کردم.

در آن زمان هم خانم مهاجر، مطلبی را با عنوان «طراحی از موضوعات بدون ادعا» نوشتند. طراحی از طبیعت، مهمترین معلم یک نقاش است و باید با آن شروع کرد.

یعنی شما زمانی که خواستید بهطور جدی طراحی کنید، بر خلاف سنت معمول امروز به کلاس آموزشی نرفتید؟

همانطور که اشاره کردم طراحی را در لندن قبلتر تجربه کرده بودم. وقتی کار را بهطور جدی آغاز کردم، مشغول ترجمه کتابی در همین زمینه بودم، ترجمه کردن میتواند به آدمی کمک کند تا درک بهتری داشته باشد و اینکه این کتاب تاکید کرده بود راه و چاه اینکه ببینی چقدر صحیح کار کردهای نگاه کردن در آینه و طراحی است و حتما نیازی به داشتن معلم نیست. من هم با این شیوه راه خودم را پیدا کردم و معتقدم باید دست، کلام و حرکت آدمی هم مسیر شوند تا نتیجه خوبی عایدمان شود. این نکته از نظر هنری حائز اهمیت است. هنرمند شدن و کار هنری انجام دادن لزوما نیاز به این ندارد که یک نفر دیگر دیکته کند و تو انجام دهی. با این روش تا بیایی خودت را پیدا کنی، راه دورتر میشود.

ورود شما به نقاشی بعد از گذراندن تمرینهای شخصیتان در طراحی بود؟

نقاشی همیشه حس من بود و هیچ وقت فکر نمیکردم به اینکه بخواهم بهطور جدی نقاش باشم. کارم این بود که هر چه مرا جذب میکرد، طراحیاش میکردم و خیلی راحت آن را میکشیدم. در واقع به عنوان پیشه و کار به آن نگاه نمیکردم و مدتها طول کشید تا این اتفاق بیفتد.

برای اینکه بشوید خانم اتحادیه، نقاشی که کارهای ارزندهای دارد، برنامهای نداشتید؟

من فقط پیش میرفتم. آدمی نمیداند میشود یا نمیشود... ضمن اینکه هنوز هم شک دارم من واقعا نقاش هستم یا نه. میبینم و تعجب میکنم خیلیها دو سال کلاس میروند و فکر میکنند دیگر نقاش شدهاند.

من بعد از هر نمایشگاه وقتی یک بوم تازه برمی دارم تا کار کنم، فکر میکنم این کار اولم است.

شما از طراحی به نقاشی رسیدید. اما کارهایتان را از قالب رئال خارج کردید. این مراحل را چگونه طی کردید؟

از طبیعت نقاشی کرده، اما از خلاقیت خودم هم استفاده کردم، یعنی اگر آن گیاه سبز است من لزوما سبز را انتخاب نکردهام. یک نوع خلاقیت درونی همیشه نسبت به رنگ داشتهام و سعی کردم خودم رنگ بیافرینم. به همین خاطر هم کارهایم رئال نمیشود.

منظورتان این است که هنر فرمول بردار نیست؟

هنر فرمول دارد، منتها فرمولی کاملا شخصی که با مرور زمان به دست میآید. نمیتوان یک فرمول کلی برایش ارائه کرد. من که حدودا 38 سال از شروع کارم میگذرد، میدانم به مرور به فرمولهایی رسیدم. یکی از این فرمولها اتفاق بوده است. به عنوان مثال وقتی بازار قزوین رفتم یک آینه جذبم کرده بود. آن را خریدم و کنار پنجره گذاشتم و این برایم پیش آمده که ترجیح دادم اجسام را در آینه تماشا کنم و آنچه را در آینه میبینم نقاشی کنم. پس من دورهای کار را در آینه تماشا کردم. بعد یک روز بر حسب اتفاق آینه افتاد و شکست و من هم تکثیر اجسام را دیدم و و این خودش یک نمایشگاه شده است. برای همین میگویم اتفاق در کارم بسیار تاثیرگذار بوده است. به همین دلیل میگویم بدون نقشه پیش میروم و نقشه راه ندارم.

در عرصه نقاشی هیچ وقت استاد داشته اید؟

نه. استادم همین حیاط و حوض محل کارم بوده. گاهی با خودم فکر میکردم درختها دیگر سبزی ندارند. ناامید میشدم و حال کارهایم عوض میشد و برعکس. انعکاسها و سایهها هم خیلی در کار من مساله مهمی هستند. مثلا انعکاس تنه درخت در آب... همیشه یک بعد سومی در کارم داشتهام، یا به سایهها خیلی اهمیت داده و پرداختهام. اما اینها همه مواردی است که خودم به آنها رسیدهام، بیهیچ استادی.

شاگرد داشتهاید؟

نه. من خودم هنوز راه زیادی برای رفتن دارم، کارهایم که هست و در کتابهایم هم منتشر شدهاند. روزی دیگران میتوانند هر مسیری را که رفتهام بررسی کنند، برداشت خود را از آن داشته باشند و قضاوتش کنند.

پس شما هنر را یک امر درونی میدانید و برایش چندان به آموزش قائل نیستید؟

این موضوع شخصی است و قاعده خاصی ندارد. من خودم مسیری را که پیمودهام توضیح میدهم، هر کسی باید خودش بتواند این مسیر را طی و آن را پیدا کند.

هماکنون این موضوع مطرح است که آیا هنرمند صنعتگر است و میتواند تکنیک خود را به دیگران انتقال دهد یا هنر یک چیز درونی و عینی است، کاملا شخصی بوده و قابلیت آموزش ندارد. نظر شما دراین باره چیست؟

اگر هنر برای کسی به صنعت تبدیل شود، میشود درجا زدن!

پس هر کس هنر شبیه خودش را خلق میکند؟

دقیقا.

با این حساب تا حالا به این فکر کردهاید که تابلوهایتان چقدر شبیه خودتان است؟

چه جالب! نه به این موضوع فکر نکردهام.... درست میگویید تابلوهایم میشوند شبیه زندگی خودم. من یک شلوغی و هیاهو را ایجاد میکنم و از داخل آن یک ترتیب و نظمی را بیرون میکشم. هستند نقاشان دیگری هم که همین مسیر را رفتهاند.

از طرفی دیگر شما در کارهایتان یک کهنگی خاص هم دارید. در این مورد توضیح دهید.

من عاشق قدیم هستم، به آن علاقه زیادی دارم و میتوانم بگویم گذشتهام در کارهایم تاثیرگذار است. خیلیها به یاد دوستان و خانوادهشان عکسهایشان را کپی میکنند و نقاشی میکشند، من به این شکل چنین کاری انجام نمیدهم. ولی کهنگی و قدیمی بودن یکی از المانهای کار من است که همیشه بوده و نشان میدهد چندان از چیز نو خوشم نمیآید... حتی از لباسهای خیلی براق و اتو کشیده.

و البته نکته مهم دیگر این است که سراغ بیان مستقیم نمیروید. چرا؟

من خودم هیچوقت از قبل تصمیم نمیگیرم و تصورم این است که مخاطب هم باید در همین اندازه آزاد باشد و خودش تصمیم بگیرد که در یک کار چه چیزی یا چیزهایی میبیند. یک گفتوگویی بین خودم و بوم ایجاد میکنم و بعد این گفتوگو ما را جلو میبرد و میگذارم تا مخاطب خودش را در مسیر این گفتوگو هر طور که میخواهد، پیدا کند.

آیا به بوم زمان میدهید تا در یک مقطعی تبدیل به یک تابلوی کامل شود؟

پای هر نوع حسابگری که به میان میآید، کار خراب میشود. بگذارید برایتان یک مثالی بزنم. یک گالریدار سه تابلوی مرا گرفته و نمیدهد. هم بوم دارم و هم وقت که تا زمان برپایی نمایشگاه جدیدم نقاشی جدید بکشم، اما هرگز این کار را انجام نمیدهم. نمیتوانم دستوری کار کنم، حتی به دستور خودم آزادی هم یک المان دیگر کار من است؛آزادی و راستگویی.

درباره اولین سوالم کنکاش بیشتری میکنم. شما معماری داخلی خواندید، به ایران آمدید و مشغول کار شدید و بعد سر از نقاشی درآوردید. در این برهه زمانی چه اتفاقی افتاد؟ چه تغییری در زندگی و جهانتان ایجاد شد که شما را به این مسیر آورد؟

راه و مسیر زندگی هر کسی خاص خودش است. اما باید بگویم اگر انقلاب نشده بود شاید من اصلا نقاش نمیشدم، شاید معمار داخلی میماندم... با انقلاب خیلی چیزها تغییر کرد. ساختمان سازی متوقف شد. وضعیت خانوادگی تغییر کرد و پدر و مادرم از ایران رفتند. اگر قرار بود توی همان کادر قبلی زندگی کنم نقاش نمیشدم. مثل همه آدمها کادرهایی مرا محاصره کرده بود، مقداری از آن را خودم شکستم و مقداری هم شکسته شد. در واقع با انقلاب همه چیز شکسته شده بود، یک نوع آزادی از صفر بوجود آمده بود و من از همان جا شروع کردم.

در واقع شما از خلأ ایجاد شده بهره خوبی بردید؟

بله. همینطور است.

خلأ شخصی یا اجتماعی؟

اجتماعی که نه... من فورا کتاب آزاد را راه انداختم و مشغول کار شدم. با این روش که بروی توی اتاقت، در را ببندی و با مردم ارتباط نداشته باشی نمیتوان کار هنری انجام داد. ارتباط با مردم خیلی مهم است. من از طریق کتابفروشی با مردم ارتباط خوبی برقرار و با توجه به همین ارتباط مسیر نقاشیام را هم بهتر طی کردم.

پس میتوانم بگویم تصویر آدمهایی که در گوشه و کنار تابلوهایتان آزادانه راه خودشان را میروند، از کتابفروشی هم آمده است؟

داشتن کتابفروشی آزاد روی کار و زندگیام بسیار تاثیر گذاشته و به اقناع روحی من و ارتباط با جامعه کمک کرده است. من هر وقت که میآیم نقاشی کنم، اول از کتابفروشی رد میشوم و این برایم اتفاق خوبی است.

از نظر خودتان کارهایتان چه سبکی دارند؟

سبک خاص خودم را دارم و درست شبیه مسیری هستند که در راهم طی میکنم.

کارهایتان انتزاعی است، اما شبیه کارهای مشابه غربی در این سبک نیست. میتوانیم بگوییم سبک کاری شما انتزاعی ایرانی است؟

هنر انتزاعی یا آبستره در غرب برای خودش معنایی دارد و ما بهعنوان یک ایرانی اگر به جایی در این هنر میرسیم، باید انتزاعی خاص خودمان را داشته باشیم. من کارهایم شبیه طبیعت نیست اما شبیه آبستره به معنی غربی هم نیست. چون دارم راه خودم را میروم. اتفاقا دوستی میگفت کارهای من انتزاعی ایرانی است ولی این اتفاق ناخودآگاه رخ میدهد و خیلی درونی است.

پس بگوییم آبستره ایرانی؟

بله. ایرانی است و کار یک نقاش ایرانی که انتزاعی کار میکند.

تا به امروز کاری هست که خواسته باشید انجام دهید و نتوانسته باشید؟

نه. ابدا.

مگر امکان دارد؟

من آنقدر عمیق و متمرکز در همین ثانیه هستم که قبل و بعدش برایم مهم نیست. من در اکنون زندگی میکنم، به ثانیه خیانت نمیکنم و به همین علت جایی برای افسوس باقی نمیماند.

بعد از اینکه پدر و مادرتان از ایران رفتند، چرا شما نرفتید؟

کجا بروم؟ من همیشه امکان رفتن را داشتهام اما دلیلی برای این کار نداشتم. من اینجا در این آبوخاک زندگی میکنم و الهام میگیرم. این خاک مال من است و به هیچ قیمتی با هیچ چیز عوضش نمیکنم. (کمی مکث) اصلا مگر با من شوخی دارید؟ چرا باید بروم؟ کجا بروم؟ نسل شما کم تجربه است. من تمام تجربه جهان را دارم. جایی که با زبان تو حرف نزنند آنجا هیچ کس نیستی، و به هیچ حساب میشوی. تصور این که روزی بروم را نمیکنم، باید سفر رفت و تماشا کرد، فرهنگشان را دید اما برگشت و شناخت و بعد برگشت... اینجا بمب هم بزنند مال خودمان است. ما باید درستش کنیم. بهترین هنرمندان ما هم از ایران که رفتند، نتوانستند موفقیتهایی را که در ایران داشتند تکرار کنند.
هر کس هر ادعایی هم دارد میتواند همین جا بماند و ثابتش کند.

حال و هوای هنرمندان امروز ما طوری شده که نمیدانند آن طرف را راضی کنند یا این طرف خودشان باشند.

درست میگویید، اما هنرمندی جهانی شده که از همین کنج کار کرده و از همین جا هم بینالمللی شده است. مگر سعدی رفت و گفت میخواهم بینالمللی شوم؟ نه، فقط اثرش را خلق کرد. اثری کاملا ایرانی و ماندگار... بارها توریستها از اینجا رد میشدهاند، آمدهاند داخل و تابلوهای مرا خریدهاند. غرب کنجکاو به آن درک عمیقی است که ما از فرهنگ خودمان داریم.

در غرب به موسیقی فولکلور ما هم بیشتر اهمیت داده میشود. یعنی آنچه را که اصیلتر و ایرانیتر است، بیشتر میپسندند.

دقیقا همینطور است. آنها مدل ایرانی ما را میخواهند، ما باید فرم مدرن ایرانی را پیدا کنیم. این کار هم راه دشواری دارد و مثل عبادت طولانی است. راه ما ایرانیها هم در این مسیر از دیگران جداست. یک هنرمند غربی در برخورد با جهان پیرامونش شاهکار خود را میآفرید، ولی راه ما این نیست. حیرتزده میشوم از دیدن ایرانی که پیش سایبابا میرود تا به اعتلای روحی برسد. تصور من این است که آن راه برای هندیهاست، ما باید بتوانیم راه خودمان را برویم.

یک سوال صریح میپرسم و امیدوارم شما هم صریح پاسخ دهید. هنرمندان بسیاری از وجود مافیا در هنر تجسمی و ... حرف میزنند. آیا پیش آمده با خودتان فکر کنید این مافیا به شما اجازه نمیدهد آنطور که باید دیده شوید؟

من به خلاقیت و توانایی خودم ایمان دارم و در مقابل این خلاقیت این افراد کوچکتر از آن هستند که مانع دیدن من شوند. آن چنان که هیچ چیز نمیتواند مانع تابیدن خورشید شود.

ممنونم از پاسخ صریحتان. اگر اشتباه نکنم شما اولین زن نقاش ایرانی هستید که قرار است در گالری اصلی فرهنگسرای نیاوران یک نمایشگاه انفرادی برگزار کنید. به نظر کار سختی میرسد.

به واقع شاید در فرهنگسرا اولین نفر نباشم، چون خانم منیر فرمانفرمائیان و چند هنرمند برجسته دیگر از میان خانمها قبل از من کارهایشان را در فرهنگسرا به نمایش گذاشتهاند. البته سرنوشت من این است که در یک چیزهایی اولین باشم. قبل از انقلاب کتابفروش زن نداشتیم و بعد از پیروزی انقلاب من اولین زنی بودم که کتابفروشی راهانداختم. در فرانسه با یک خانم روسی آشنا شدم و بعد از مدتی به ایران آمد و بخشی از کارهایم را به داغستان روسیه برد و برایم نمایشگاهی برگزار کرد. داغستان قبلا جزو ایران بوده و بعد از 200 سال اولین زن ایرانی هنرمندی بودم که پایش به آنجا باز شد، آن هم بر حسب اتفاق. حالا هم خوشحالم که قرار است در فرهنگسرای نیاوران نمایشگاه انفرادی بگذارم و کارهایم با موضوع طبیعت را که حدودا 24 اثر خواهد بود، به نمایش بگذارم. این نمایشگاه 18 تا 28 خرداد برپاست و امیدوارم مخاطبان بتوانند از تماشای آن لذت ببرند.

از لندن تا تهران

شیرین اتحادیه فارغالتحصیل مدرسه لوور و پلی تکنیک ساوت بانک لندن است و از سال 1363 به طور مرتب هر ساله نمایشگاهی از آثار نقاشی خود را عرضه کرده است. بخشی از این نمایشگاهها انفرادی و بخشی دیگر به صورت گروهی به نمایش درآمدهاند. او تحصیلات دبستانی و دبیرستان خود را در تهران به پایان رساند و در رشته ریاضی موفق به کسب دیپلم شد، او سپس به فرانسه رفت و در سالهای 1360 تا 1362 به تحصیل تاریخ طراحی و هنر در مدرسه لوور پرداخت، هرچند پیش از آن در سال 47تا 52 موفق شده بود دیپلم طراحی و معماری داخلی خود را در لندن دریافت کند و کارشناسی اجتماع هنرمندان و طراحان صنعتی لندن را نیز به دست آورد. او سالهاست در یکی از نقاط مرکزی تهران در ساختمانی متفاوت با معماری اطراف خود کار میکند؛ این محل از سال 1358 کتابفروشی آزاد و آتلیه نقاشی شیرین اتحادیه را در خود جای داده است.

زینب مرتضاییفرد

روزنامه نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها