گزارشی از یوش؛ یک پیشنهاد جذاب برای سفر در بهار و تابستان

قاصد روزان ابری

«قاصد روزان ابری داروگ کی می‌رسد باران...» تمام مسیر این عبارت را زیر لب زمزمه کرده‌ام و هر چه پیچ‌های جاده را بیشتر و بیشتر پیچیده‌ایم، ابرها قدم به قدم به ما نزدیک‌تر شده‌اند.
کد خبر: ۱۱۴۰۲۲۲

یک قدم از ما و یک قدم از ابرها. رفتیم و رفتیم تا به هم رسیدیم به بلده. جایی که حدود نیم ساعت با قصد اصلیمان فاصله داشت. اما مگر میشد فقط به مسیر، یعنی یوش و خانه نیما یوشیج فکر کرد، مگر زیبایی مسیر دل و چشم هر کسی را نمیدزدید... مگر نه اینکه نباید فقط درگیر مقصد نبود و دل به زیباییهای مسیر سپرد؟

یک قدم از ما، یک قدم از ابرها

در مسیر بلده به یوش تا حدود نیم ساعتی با جادهای باریک و معمولی روبهرو هستیم و درست ماجرای اصلی سفر ماجرای محو شدن در دل ابرها از همین جا شروع میشود. درختان انجیر این جاده را زیباتر کردهاند، البته فقط باید چشم به زیباییشان دوخت و به همین راضی بود، چون این انجیرها بر خلاف ظاهر زیبایشان طعمی تلخ دارند و خوراک پرندگان هستند. باید ایستاد و تماشایشان کرد، بیآنکه دستت دراز شود برای چیدنشان.

در کنار جاده سبزهها و گلهای سفید رنگی است که در میان آنها گاه افرادی را میبینی که در حال چیدن برگها و میوههایی هستند. گلهای سه برگی که داخلشان پر است از پرچمهای بلند. میوههای این گیاه زیبا را در عطاریها و فروشگاههایی که میوههای خاص و درمانی را میفروشند، حتما دیدهاید. این گلهای سفید و لطیف، متعلق به میوهای بسیار تلخ به نام هندوانه ابوجهل است که خواص درمانی بسیاری دارد. بوتههای اسفند و سبزهها و گیاهان دیگر در میان بوتههای هندوانه ابوجهل به چشم میآید که همگی در کنارم بسیار چشم نوازند.

هر چه جلوتر میروی هوا سردتر میشود، بهار باشد یا تابستان، فرقی ندارد. انگار قدم به قدم به زمستان نزدیکتر میشوی. زمستانی که البته در بهار و تابستان میشود خنکایی دلچسب و زمستانها هم حتما سرمای شدید... .

از مسیر مه گرفته رد میشویم، به روستای «تاکر» میرسیم، روستایی که جاذبههای دیدنی و تاریخی آن قابل توجه است و نمیشود براحتی از آن عبور کرد. به غیر از بازدید از حسینیه، امامزاده و... در تاکر، اینجا باید از سوپرهای روستا لبنیات تازه و خوش طعم مثل پنیر خیکی و دوغ لذیذ تهیه و در دل طبیعت این روستا نوش جان کنید.

باید از «تاکر» دل کنده و به مسیر ادامه دهیم. طبیعت فوقالعاده و هوای فرحبخش مسیر قدمهایمان را سست میکند و آرام آرام مسیر را ادامه میدهیم. در سمت چپ جاده رودخانهای خروشان و زیبا را خواهید دید که لحظهای نشستن کنار آب و گوش جان سپردن به نغمه رود، بسیار لذتبخش است.

در مسیر یوش

رد میشویم و به بلده میرسیم. بلده هم دیدنی بسیار دارد، اما وقت تنگ است و باید زودتر به یوش برسیم. از بلده هفت کیلومتری جلوتر میرویم تا به یوش و شهر نیما برسیم. در بدو ورود به یوش کوچههای کاهگلی دل میبرند و مهربانی انسانها با طبیعت بیش از هر چیز جلب توجه میکنند. آسمان آبی شفافی که هیچ شباهتی به آسمان تهران ندارد، خانههای زیبایی که در نمای خود کاهگل را فراموش نکردهاند و خانهای که دیوارش و درختی کهنسال به هم گره خوردهاند مناظر چشمنوازی هستند که بیش از هر چیز نشان از هماهنگی انسان و طبیعت با یکدیگر دارند.

جلوتر نوشته «کوچه نیما» و بلافاصله خانهای زیبا با نمای گچ، کاهگل و خشت. ستونهای سفید خانه در حصار دیوارهای کاهگلی نمایی بسیار زیبا دارد. آنقدر که نمیشود با نگاهی ساده از کنارشان گذشت، باید یکدل سیر تماشایشان کنی و بعد وارد خانه شوی.

«قاصد روزان ابری داروگ کی میرسد باران...» باز هم زیر لب زمزمه میکنم، حالا که مقابل خانهاش ایستادهایم، خانه پدر شعر نوی فارسی علی اسفندیاری معروف به نیما یوشیج. خانهای که از کاهگلهای دیوارش گرفته تا سقف بینظیرش همگی آنقدر زیبایی و اصالت دارند که صدایت بزنند و تو هم نتوانی جز پا در مسیر نهادن کاری انجام بدهی.

بیرون خانه دلرباست و چشمنواز و توقع داری وارد خانه هم که میشوی با چنین صحنههایی رو به رو شوی، اما حیف که درون خانه این خبرها نیست. هر چند در بدو ورود با نوشته موزه نیما روی سردر خانه روبهرو شدهایم؛ اما نه از راهنما خبری هست و نه گیت فروش بلیت. آنقدر که فکر میکنیم هیچکس آنجا حضور ندارد. تا این که از اتاقی که پردههایی بدنما از آن آویزان است مردی بیرون میآید، هزینه بلیت را میگیرد و میرود.

نیما و زندگی قاجاریاش

خانه نیما یوشیج در روستای یوش، بنایی است مربوط به دوره قاجار. این خانه به شماره 1802 از طرف سازمان میراث فرهنگی به عنوان اثر ملی ثبت شدهاست.

خانه نیما محل زندگی پدر و نیاکان نیما یوشیج بودهاست، این خانه در سال 1207 هجری قمری توسط ناظم الایاله در محله لالوی یوش ساخته شد. این بنا دارای 3 ورودی، شاهنشین و اتاقهای زیادی است. خانه نیما یوشیج با داشتن آجرکاری و گچکاریهای زیبا از جاذبههای گردشگری استان مازندران به شمار میآید.

خانه تو در تو است و به نظر میرسد اتاقهای زیادی داشته باشد. آنطور که از قبل میدانم این خانه از دوران قاجار سر پا ایستاده و آجرکاریها و گچبریهایش واقعا زیباست. یکی از اتاقهای این خانه کتابخانه است، کتابخانهای که میتوانست فضای مطلوبی داشته باشد. هر چند دیوارهای گچبری شده و سقف چوبی خانه بسیار زیباست، اما در هم ریختگی کتابهایی که به نظر نمیرسد هیچیک متعلق به نیما باشد و شکل ناموزون قرار گرفتن آنها در کنار یکدیگر، حس حضور در کتابخانه یک شاعر را ندارد، بلکه آدم فکر میکند سرزده به خانه آدم شلختهای مهمان شده که معلوم نیست حوصله آدم را داشته باشد یا نه.

کمی دیگر هم در حیاط قدم میزنم و به این فکر میکنم که چرا این خانه زیبا با همه دلرباییهایش مثل یک موزه نگهداری نمیشود؛ آنقدر در هم ریخته و بینظم است که شباهتی به موزه ندارد، در حالی که میتواند گردشگران بسیاری را به سمت خود جلب کند. آنقدر که فکر میکنم شاید از سال 1373 که خانه را میراث فرهنگی خریده و بعد در سال 75 مرمت شد، آن را به فراموشی سپردهاند.

زینب مرتضایی فرد – روزنامه نگار و ایرانگرد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها